مانمی توانیم پرچم اباعبدالله روزمین بگذاریم
مانمی توانیم پرچم ابی عبدالله رازمین گذاریم
مانمی توانیم پرچم ابی عبدالله رازمین گذاریم
🌺روایتی از رسول خدا در باره عظمت گریه بر امام حسین :
«یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَاِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة؛
ای فاطمه! هر چشمی فردای قیامت گریان است غیر از چشمی که در مصیبت حسین گریه کند؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمتهای بهشت به وی داده خواهد شد.»
📕بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۴، ص۲۹۳.
🌹گریه ها و سوز و آه فاطمه در سوگ پدر و مصائب وارد شده…
فاطمه به خانه اش برگشت. شب و روز گریست و اشکش قطع نشد. بزرگان مدینه جمع شدند، به نزد على علیه السلام رفتند و گفتند: «اى ابا الحسن! فاطمه شب و روز گریه مى کند و کسى از ما نیست که شب را به راحتى به صبح برساند… از او بخواه یا شب گریه کند یا روز.»
على علیه السلام به نزد فاطمه سلام الله علیها رفت و تقاضاى آنان را مطرح کرد. فاطمه سلام الله علیها فرمود: «اى ابا الحسن! چقدر اندک است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیک است پنهان شدن من از جمعشان. سوگند به خدا هرگز سکوت نخواهم کرد، نه شب و نه روز، گریه ام را رها نمى کنم تا به پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله بپیوندم.»
از آن پس على علیه السلام خانه اى براى فاطمه سلام الله علیها در بقیع ساخت که به بیت الاحزان مشهور شد. فاطمه با حسن و حسین علیهما السلام به آنجا مى رفتند و بین قبرها گریان بودند.
وقتى شب از راه مى رسید، على علیه السلام مى آمد و او را به خانه مى برد. وضع به همین صورت بود تا اینکه بیست و هفت روز گذشت و فاطمه سلام الله علیها در بستر بیمارى افتاد.»
📗بحار الانوار، ج 43، ص178؛ بیت الاحزان، ص164.
🌴پرسش:
آيا مادر علي اکبر(ع) در کربلا حضور داشت ؟
🌴پاسخ:
علی بن الحسین مکنّی به ابو الحسن بنابر مشهور علی اکبر و اولین شهید از اهل بیت در کربلا می باشد ،مادرش ليلى بنت أبي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي می باشد .
پاسخ اين پرسش که آیا لیلی در نهضت امام حسین علیه السلام در کربلا حضور داشته یا نه با توجه به منابع معتبر، مثبت نيست و در منابع اوليه و مورد اعتماد، هیچ گزارشی مبنی بر حضور مادر علي بن الحسين الشهيد درکربلا وجود ندارد.
شيخ عباس قمي در منتهي الآمال و نفس المهموم می نویسد: و اما والدهي آن جناب در کربلا بود يا نبود؟ ظاهر آن است که نبوده و در کتب معتبره چيزي در اين باب نيافتم. و در جای دیگر مينويسد:اما مادر علي اکبر جناب ليلي، درکتب قدماي ارباب مقاتل، نامي از او در کربلا نبردهاند ولي در کتب متأخرين گاه گاهي ديده شده است.
مرحوم عبد الرزاق موسوي مقرم در کتاب مقتل خویش نتيجهي تلاش و تحقيق خود را چنين بیان می کند :براي ما نه سال وفاتش و نه مقدار عمرش و نه حضورش در کربلا روشن نشد گرچه حضورش در کربلا را دربندي در کتابش (اسرار الشهاده)، به بعضي از مجموعههايي که صاحبانش معلوم نيست، نسبت داده است. اما همهي مورخان اين موضوع را ترک کرده و يادي از او در کربلا نکردهاند؛ شايد هم او پيش از حادثهي کربلا از دنيا رفته بود.
شهيد مطهري هم ، مسأله حضور ليلا در کربلا را از موارد تحريف در تاريخ کربلا مطرح نموده و آنگاه آن را با استدلال رد مي کند.
شيخ محمد حسن سردرودي ، در الاثر الجديد في تاريخ علي بن الحسين الشهيد نوشتهاند : بودن او [مادر علي اکبر عليهالسلام] در کربلا مورد اختلاف است؛ برخي او را در کربلا شاهد و ناظر دانسته و موضوع خداحافظي علي اکبر را با مادر مفصل نگاشتهاند، و جمعي بر اين عقيدهاند که قبل از واقعهي کربلا فوت کرد ، و يکي از تأثرات حضرت حسين عليهالسلام را فقدان مادر علي اکبر ميدانند.
آنچه در رياحين الشريعه نقل شده که مردي از اعراب که بر شتري سوار بود، به مدينه آمد و عبورش به محلهي بنيهاشم افتاد. از خانهاي صداي شيون شنيد و آن صدا به قدري حزين بود که شتر آن مرد نتوانست بگذرد و همانجا زانو زد. مرد عرب به دنبال آن شيون آمد و به در خانهاي که صدا از آنجا بلند بود، رفت و از کنيزکي که پشت در آمد پرسيد: اين صداي ناله از کيست؟ و او در پاسخ گفت: از ليلي است که پس از واقعهي کربلا تاکنون از شيون و ناله آرام نگرفته است.بر فرض صحت، اين داستان ممکن است مربوط به «ليلي» دختر مسعود دارمي مادر عبدالله و ابوبکر، فرزندان اميرالمؤمنين عليهالسلام، بوده باشد که در کربلا به شهادت رسيدند. از اين رو بر فرض صحت و وجود چنين داستاني باز هم دليل بر اين مطلب نيست. و اما زبان حال و اشعاري هم که در اين باره رسيده نيز نميتواند دليلي بر اين مطلب باشد. و چنانچه مرحوم حاجي نوري رحمة الله عليه فرموده است، اصلي ندارد. و زبان حال نيز همان گونه که از نامش پيداست زبان حال است و نميتواند دليل بر مطلبي باشد.
منابع :
تاریخ یعقوبی ج2 ص247 ،منتهی الآمال ج1ص694،حماسه حسینی ج2ص24،زندگانی اما حسین ،رسولی محلاتی ص461
🍀رمز ملاقات سید عبدالكریم كفاش با امام زمان(عج)🍀
سید عبدالكریم پینه دوز هفته ای یك بار به محضر امام زمان(عج) می رسید رمز ملاقات دیدارش چه بود؟ همین سوال را از خودش پرسیدند. فرمود: شبی پیغمبر ختمی مرتبت (ص) را در عالم رؤیا زیارت كردم. گفتم: یا جداه، یا رسول ا… من خیلی علاقه دارم خدمت آقا زاده شما برسم، چه كنم؟ هر دری را می زنم نمی شود. جدم فرمود: سید عبدالكریم ،فرزندم، روزی دوبار؛ اول صبح و اول شب می نشینی وبرای حسینم گریه می كنی، اگر می خواهی به خدمت امام زمان برسی این برنامه را انجام بده.
می گوید این برنامه را یك سال ادامه دادم. صبحها می نشستم وخودم برای خودم روضه كربلا می خواندم، غروب هم می نشستم مقتل می خواندم وگریه می كردم. یك سال كه از این جریان گذشت دیدم دیگر در باز شد.
یكی از عبادات عالیه واعمال امام زمان(عج) همین است؛ اول صبح ودم غروب گریه می كند برای امام حسین(ع).اگر كسی این عمل را انجام داد، با امامش همكار می شود، هم سنخ می شود و سنخیت موجب ضمیمه شدن و رابطه و وصل خواهد شد.
خدایا! بار الها! پروردگارا! به حق حضرت ابی عبدا… الحسین(ع) وبه حق امام زمان(عج) توفیق گریستن بر ابی عبدا…الحسین(ع) را به همه ما عنایت فرما. الهی آمین
🌴پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🍃 حسين از من است و من از حسينم. هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد
🌴 حسينٌ مِنّي و أنا
🗓 #حدیث_روز
🌷حضرت امام باقر علیه السلام
اِنّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلا قُتِلَ مَظلوما، مَكروبا عَطشانا، لَهفانا فآلَى اللّهُ عَزَّوَجلّ عَلى نَفسِهِ اَن لا ياتيَهُ لَهفانٌ و لا مَكروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَن بِهِ عاهَةٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَينِ بنِ عَلىٍّ علیه السلام اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّهُ كُربَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فى عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فى رِزقِهِ فَاعتَبِروا يا اُولـِى الاَبصار؛
امام حسين (ع)، بزرگ مرد كربلا، مظلوم و رنجيده خاطر و لب تشنه و مصيب زده به شهادت رسيد. پس خداوند، به ذات خود، قسم ياد كرد كه هيچ مصيبت زده و رنجيده خاطر و گنهكار و اندوهناك و تشنه اى و هيچ بَلا ديده اى به خدا روى نمى آورد و نزد قبر حسين علیه السلام دعا نمى كند و آن حضرت را به درگاه خدا شفيع نمى سازد، مگر اينكه خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى كند و گناهش را مى بخشد و عمرش را طولانى و روزى اش را گسترده مى سازد. پس اى اهل بينش، درس بگيريد!
📔مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج10 ، ص239 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 98، ص 4
مام زین العابدین (ع) می فرماید: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بود.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ به رهبری زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ و امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از کربلا بطرف کوفه حرکت کردند. پس از ورود به کوفه، و خوشحالی درباریان و ابن زیاد و گرفتن مراسمی به خاطره پیروزی، به طرف شام، محل استقرار یزید حرکت نمودند. وقتی سر حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش و اسراء در مقابل یزید حاضر شدند، تشریفات درباری به همان فراوانی بارگاه ابن زیاد انجام شد. «زحر بن قیس که کاروان را به عنوان نماینده ابن زیاد هدایت می کرد سخنرانی طولانی ایراد کرد و در آن به شرح چگونگی شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش پرداخت.» سپس از میان مردم، بعضی ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض کردند و یزید ساکت و جوابی نداد. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود، دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای مقدس را نیز به مجلس آوردند. [1] پس از درخواست مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر حسین ـ علیه السّلام ـ از یزید،[2] و جلوگیری زینب ـ سلام الله علیها ـ از این کار و گفتگوهای تند بین یزید و ایشان و زدن چوب خیزران بر لبهای مبارک امام ـ علیه السّلام ـ بود که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ برخاست و خطبة آتشینی ایراد کردند. متن عربی این خطبه که در لهوف آمده است این چنین است: «فقامت زینب بنت علی ـ علیه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله اجمعین. صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءا السوی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون» (سورة روم، آیة 10). اظننت یا یزید ـ حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاماء ـ ان بناء علی الله هواناً و بک علیه کرامة!! و ان ربک لعظیم خطرک عنده!! فشمغت بانفک و نظرت فی عطفک، جذلا مسرورا، حین رایت الدنیا لک مستوسقة، و الامور متسقة و حین صفالک ملکنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انیست قول الله عزوجل: «و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» (سوره آل عمران، آیة 178). منتحیاً علی ثنایا ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید شباب اهل الجنة تنکتها بمخصرتک. و کیف لا تقول ذلک، و قد نکات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتک دماء ذریة محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشیاخک، زعمت انک تنادیهم! فلترون و شیکاً موردهم، و لتودن انک شللت و بکمت و لم تکن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبک بمن سفک دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافریت الاجلدک و لا حززت الا لحمک، و لتردن علی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بما تحملت من سفک دماء ذریتة و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته و حیث یجمع الله شملهم ویلم شعشهم و یاخذ بحقهم «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» و حسبک بالله حاکماً، و بمحمد خصیماً و بجبرئیل ظهیراً، وسیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین، بئس للظالمین بدلا و ایکم شر مکاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک، انی لاستصغر و قدرک، و استعظم تقریعک و اسثتکثر توبیخک، لکن العیون عبری، و الصدور حری. الا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء، فهذه الایدی تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلک الجثث الطواهر الزواکی تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک، و ماربک بظلام للعبید، فالی الله المشتکی. و علیه المعول فکذکیدک، واسع سعیک، و ناصب جهدک فوالله لا تمعون ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا تددک امرنا، و لا ترحض عنک عارها، و هل رایک الافندا و ایامک الاعددا، و جمعک الا بددا، یوم ینادی المناد، الا لعنة الله علی الظالمین، فالحمد لله الذی ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید، و یحسن علینا الخلافة، انه رحیم و دود. و حسبنا الله و نعم الوکیل.»[3] عین متن لهوف در کتاب ابو مخنف نیز وارد شده است و ترجمة آن از ابومخنف چنین است: بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت. چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها). ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم. پی نوشت ها: [1] . جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، مترجم سیدمحمدتقی آیت اللهی، چاپ10، ص80.
زنان با وجود مشکلات جسمي و روحي آنان آغاز شد، حضرت زینب (س) دخت علی مرتضی، برای
ادامه راه جدش محمد مصطفی (ص) ، حفظ و نگهداري نهضت و انقلاب سالار شهیدان با انجام
کارهای ارزنده و پیام سازنده خویش عزت و سر بلندی های زیادی برای جهان اسلام و زنان
عالم به ارمغان آورد.
حضرت زینب از دوران کودکی با مشکلات آشنایی کامل داشت، چرا که آن بانوی رنجدیده چهار
ساله بود كه جد اش پيامبر بزرگوار اسلام (ص) را از دست داد بعد از آن، او شاهد بحران
سياسي و انحراف رهبري و ستم زدگي پدر ميشود و پس از گذشت زمانی دچار رنج و شهادت پدر
و مادر بزرگوارش امام علی(ع) و زهراي مرضيه (س) می شود.
پس از آن با گذشت نه سال مظلومیت، نظارهگر انواع بازي ها و دسيسههای حزب اموي و دیگر
گروه ها عليه برادر بزرگش امام حسن مجتبی (ع) ميباشد و سرانجام شهادت این امام مظلوم
را در آغوش ميگيرد.
زینب کبری قهرمان کربلا با آن عظمتی که از آوان طفولیت داشت در اول محرم سال 61 هجری
همراه با برادر برای احیای دین جدش رهسپار کوفه شد و تا روز دهم محرم در کنار برادر
خویش از زنان و کودکان مواظبت کرد. اما بعد از حادثه کربلا برای حفظ
و نگهداري نهضت و انقلاب سالار شهیدان با انجام کارهای ارزنده و پیام سازنده خویش عزت
و سر بلندی های زیادی برای جهان اسلام و زنان عالم به ارمغان آورد.
زمانی کاروان اسرا به حرکت در آمد حضرت زینب(س) آموخته ای دست حضرت زهرا(س) با وجود
از دادن عزیزان خویش، با شجاعت تمام از زنان قافله، کودکان یتیم و امام سجاد(ع) موا
ظبت و پرستاری کرد.
امام زین العابدین (ع) می فرماید: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک
زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته
بود.
به گفته مورخین ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است، بنابراین بیست و دو روز از
اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را
وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در
شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم، خودش را می باخت.
بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می
رسیدند و یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف وسفرای کشورهای
خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد این
کاخ می شود و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد
که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند
و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب (س) صدایش به فریاد بلند می
شود: ای یزید! خیلی به خود می بالی، تو خیال می کنی
اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت
نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در
نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.
همان طور که حضرت زینب در این محفل انقلاب عظیمی را به وجود آورد. یزید مجبور شد تا در
این موقع با تغییر روش خویش محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد.
حضرت زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک
واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» (بحار الانوار، جلد ۴۵،
صفحه ۱۳۵ و اللهوف، صفحه ۷۷) یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و
هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا
محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.
سرانجام، اين اسطوره صبر و ايثار در 15 رجب سال 62 هجري، در تبعيد، به ملکوت اعلي
پيوست.
گر چه زينب(س) اندکي بيش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگي نکرد، ولي در همين
مدت اندک، کنگره هاي کاخ ستم را فرو پاشيد، و پيام عاشوراي امام حسين(عليه السلام) را
تا ابد ماندگار کرد.
نویسنده: فهیم موسوی
امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماء ک و نساءک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟! قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و البعید، و الدنی و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من هماتهن حمی، و کیف ترتجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکیاء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و کیف یستظل فی ظللنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غیر متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: یا یزید لا تشل.
«زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»
آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل
و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را کردی.
و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است.
ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.
سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.»[4]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. منتهی الامال شیخ عباس قمی.
2. تاریخ الرسل و الملوک طبری.
3. نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
[2] . فاطمه دختر حسین ـ علیه السّلام ـ فرموده هنگامی که ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس یزید نمودند، یزید از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت یکی از شامی ها که آدمی سرخ گون بقود چشمش به من که دختری زیبا چهره بودم افتاد و به یزید گفت چقدر مناسب است این کنیزک را به من بخشایی … شیخ مفید، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدی خراسانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسین (اولین مقتل سالار شهیدان)، مترجم سید علی محمد موسوی جزایری، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.
پس از پایان واقعه عاشورا با توجه به فتنهای که در آن دوران حاکم بود و عموم مردم جامعه تبیین دقیقی از وقایع پیش رو نداشتند، نیاز بود تبیینگراهایی صورت گیرد تا قاتلان حقیقی معرفی شوند. از جهتی فرصتی برای نشر مجدد معارف الهی بود، زیرا سالیان سال بود که جامعه شیعه با معارف عالی الهی مواجه نشده بود و علم عترت(ع) آنچنان که شایسته است، نشر نیافته بود.
زمانی که اسرا به کاخ یزید ملعون سوق داده شدند، امام سجاد(ع) پس از درخواست از او خطبهای خواندند و ضمن اینکه کاخ ستمگران عالم را به لرزه در آوردند، معارفی بیان فرمودند که برای مردم آن زمان بسیار عجیب جلوه میکرد؛ این دو مسأله آن قدر نزد یزید آشکار بود که به مردم گفت: اگر این مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابو سفیان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد. به یزید گفته شد: سخنرانى او هر چند خوب باشد چندان قدرت و قابلیتى ندارد. یزید گفت: این شخص از اهل بیتى است که علم را از شیرخوارگى بنحو مخصوصى آموختهاند. مردم همچنان از یزید این تقاضا را میکردند تا اجازه داد. شرح خطبه امام سجاد(ع) از جلد 45 بحارالانوار صفحه 138 به صورت ذیل است:
حضرت سجاد علیهالسلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجاى آورد یک نوع سخنرانى کردند که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. سپس فرمود: ایها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضیلت و برترى ما گردیده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصیت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنین بودن.
آن هفت خصلتى که باعث برترى ما هستند عبارتند از: اینکه محمّد مختار صلّى اللَّه علیه و آله، صدیق یعنى حضرت امیر، طیار، حمزه و دو سبط این امت از ماست، هر کسى مرا میشناسد که میشناسد و هر کسى مرا نمىشناسد من او را از حسب و نسب خودم آگاه میکنم: ایها الناس! من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم. من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید.
«ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَةً أَبْکَى مِنْهَا الْعُیُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»
من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
«أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِین وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ»
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزهها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنهها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.
«سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ».
تا اینکه صداى مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه به پا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع کرد. وقتى مؤذن گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر حضرت سجاد فرمود: چیزى از خدا بزرگتر نیست. هنگامى مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه على بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگى خدا شهادت میدهند. موقعى که گفت: اشهد ان محمدا رسول اللَّه امام سجاد از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: اى یزید، این محمّد جد من است یا جد تو!؟ اگر گمان کنى که این محمّد جد تو است دروغ میگویى و کافرشدهاى. اگر گمان کنى که جد من است پس چرا عترت او را کشتى راوى میگوید: وقتى مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل کرد یزید جلو آمد و نماز ظهر را خواند.
«فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لَا شَیْءَ أَکْبَرُ مِنَ اللَّهِ فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ».
روزی که کاروان اسیران کربلا بهطرف شام حرکت کردند و در 29 محرم به شام رسیدند. در آن روز یزید در انتظار رسیدن اسیران بود. نماینده جنایتکارش «عبیدالله بن زیاد» برنامهاش را خوب انجام داده بود. یزید دستور داد تا شهر شام را آذینبندی کنند و خاندان حسین بن علی علیه السلام را در کوچه و بازار بگردانند.
کاروان اسیران را سه روز در پشت «دروازه ساعات» نگهداشتند تا کار جشن کامل شود. آن دروازه، یکی از دروازههای شرقی شام بود که راه «حلب» و «کوفه» به آن ختم میشد. شهر را با زیورها، دیبا و زر و سیم و انواع جواهر آراستند. سپس مردان، زنان، کودکان، بزرگسالان، وزیران، امیران، یهود، مَجوس، نصارا و همه اقوام، با طبل، دف، شیپور، سرنا و دیگر ابزار لهو و لعب برای شادی و تفریح بیرون آمدند. چشمها را سُرمه کشیده، دستها را حَنا بسته و بهترین لباسها را پوشیده و خود را آراسته بودند.
در چنین وضعی سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را ـ که بالای نیزه بود ـ وارد شهر کردند و به دنبال آن، اسیران اهل بیت را به شهر آوردند. مردم به شادمانی و پایکوبی و طبل زنی مشغول بودند. این برنامه، حاصل تلاشهای معاویه بود. او بیش از سی سال در شام حکومت کرد.
مردم شام، با تلاشهای معاویه با حضرت علی علیه السلام و خاندانش دشمنی میورزیدند و رفتار مردم شام با اسیران کربلا نشان دهنده آن بود. سالها بود که در قنوت نمازشان بر حضرت علی علیه السلام لعنت میفرستادند! علاوه بر اینها، یزید، برای موجه جلوه دادن کار خود، امام حسین علیه السلام را «شورشی» معرفی کرد و خود را سرکوب کننده شورش ضد حکومت اسلامی میدانست.
اسیران را از قسمتهای مختلف شهر عبور دادند، از جمله «بازار شام». جمعیت زیادی از مردم برای دیدن اسیران خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دو طرف بازار صف کشیده بودند. در انتهای بازار «مسجد اُمَوی» قرار داشت و اسیران را از همین مسیر وارد مسجد کردند. فشار جمعیت حرکت را کُند کرده بود. خونبارترین برگهای تاریخ در حال نوشتن بود. سخنان امام حسین علیه السلام و خاندانش در قیام تاریخی کربلا، همه بیانگر این بود که قیام، برای دین و مبارزه با ستم و کفر است. اهل بیت علیهم السلام همواره خود را خاندان و وارثان پیامبر معرفی میکردند و بر این مهم تأکید داشتند، تا پردههای غفلت و خاموشی را کنار بزنند.
قصر یزید، در انتظار اسیران؛
قصر یزید که آن را «دار الخلافه» مینامیدند، نزدیک مسجد جامع اُمَوی بود. یزید برای اینکه پیروزیش را به رُخ مردم بکشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند و از این رو قصر پر از جمعیت شد.
امام سجاد(ع) در مجلس یزید؛
یزید مجلسی ترتیب داده و اشراف شام را دعوت کرده بود، سپس دستور داد اُسرای اهل بیت را ـ که با طناب و زنجیر آنان را به هم بسته بودند ـ با وضعی توهینآمیز وارد مجلس جشن یزید کردند. حضار به آنها مینگریستند، امام سجاد(ع) روبروی یزید قرار گرفتند و چند شعر خواندند که بیزاری و نفرت ایشان را از یزید نشان میدهد:
“انتظار نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما احترامتان کنیم، یا شما دائماً ما را آزار دهید و ما دست از آزار شما برداریم. خدا میداند که ما شما را دوست نداریم پس شما را از این که ما را دوست ندارید، سرزنش نمیکنیم.”
آنگاه حضرت به منبر رفتند، نخست سپاس و ستایش خدای به جا آوردند، آنگاه خطبهای خواندند که قلبها را لرزاند و چشمها را گریاند. بخشی از بیانات آن حضرت این است:
“ای مـردم بـه مـا شش چیز داده شده و با هفت چیز دیگر بر سایر مردم برتری یافتهایم، به ما علم و بـردباری و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را دادهاند و سرآمد دگرانیم، زیرا محمد پیامبر(ص) برگزیده از ماست، صدیق این امت، علی(ع) از ماست، جعفر طیار از ماست، حمزه شیر خدا و رسول از ماست، فاطمه بتول، بانوی زنان عالم از ماست و دو سبط این امت آقای جوانان بهشتی از ما هستند. هرکسی مرا میشناسد، میشناسد و هر کسی نمی شناسد حسب و نسبم را برایش میگویم؛ من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که زکات را با ردای خویش حمل میکرد، من پسر بهترین کسی هستم که در جهان لباس پوشید، من پسر بهترین کسی هستم که با کفش یا پای برهنه راه رفت، من پسر بهترین کسی هستم که طواف کرد و سعی به جا آورد، من پسر بهترین کسی هستم که حج گزارد و لبیک گفت، من پسر کسی هستم که با براق به هوا برده شد، من پسر کسی هستم که از مسجدالحرام به مسجداقصی برده شد ـ منزه باد آن که او را برد ـ، من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تا سدرة المنتهی برد، من پسر کسی هستم که نزدیک و نزدیکتر شد تا به اندازه دو کمان یا کمتر فاصله داشت، من پسر کسی هستم که امام جماعت فرشتگان آسمان شد، من پسر کسی هستم کـه خدای بزرگ به او وحی فرستاد، من پسر محمد مصطفایم، من پسر علی مرتضایم، من پسر کسی هستم که در راه احیای لا اله الا اللّه مبارزه کرد، من پسر کسی هستم که در رکاب رسول خدا با دو شمشیر جنگید، با دو نیزه نبرد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار بیعت کرد، به دو قبله نماز آورد، در بدر و حنین جنگید و یک لحظه کفر نورزید، من پسر بهترین مؤمنین و وارث پیامبران کوبنده کافران، سید و سالار مسلمانان و مجاهدین، زینت عابدین، تاج سر گریهگنندگان (از خوف خدا) صبورترین مردم، برترین پیشوا از آل یاسین و از خاندان رسول پروردگار عالمیانم.”
یزید ملعون گفت: “ای علی! پدرت با من قطع رحم کرد، حق مرا ندیده گرفت و بر سر منصبم با من جنگید، خدا هم با او چنان کرد که دیدی.”
در جواب، حضرت این آیه را خواند: “اما هر مصیبتی که در زمین یا از ناحیه جانشان به شما برسد، قبل از آن که به صحنه وجود آید، در کتابی ثبت شده است". ای پـسر معاویه و هند و صخر! قبل از آنکه تو متولد شوی همیشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علی بن ابیطالب بود، درحالی که جد و پدر تو پرچمهای کفار را به دوش میکشیدند. وای بر تو ای یزید! اگر بدانی چه کردهای و نسبت به پدر و اهل بیت و برادران و عموزادگان من چه گناهی مرتکب شدهای، به کوهها میگریزی و سر بر خاکهای بیابان میگذاری و به حال خود شیون و زاری میکنی، این سزاوار است که سر حسین پسر علی و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالی که او ودیعه رسول خداست؟ ای یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خواری شوی.”
سر مطهر امام حسین را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد یزید آوردند. یزید در حالی که میخندید با چوب خَیزَران بر لبهای امام زد و با غرور و سرمستی خواند: «بنی هاشم با حکومت بازی میکردند، نه خَبری (از آسمان و غیب) آمده و نه وحی نازل شده است…».
یزید آرزو کرد کاش نیاکانش ـ که در جنگ بَدْر کشته شدند ـ زنده بودند و خونخواهی و انتقام او را میدیدند. این جملات، نشان دهنده کفر قلبی و کینه یزید به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.
خطبه زینب کبری(س) در مجلس یزید؛
پس از سخنان کفرآمیز یزید، هنگامی که یزید حقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین امام حسین(ع) و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است، حضرت زینب کبری زینب علیها السلام به پا خاست و سخنرانی تاریخیاش را با این آیه شروع کرد، فرمود: «سرانجام بدکاران، آن شد که آیات الهی را تکذیب و مسخره کردند.»
درادامه سخنرانیاش باز هم از قرآن کمک گرفت: «کافران مپندارند که اگر به آنان مهلت میدهیم، برایشان خوب است، بلکه گناهانشان افزوده میشود و برای آنان عذاب خوارکنندهای است.»
سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد. خدای سبحان راست گفت که فرمود: “عاقبت آنان که کار زشت کردند، بسیار زشت است که آیات خدا را تکذیب کردند و به استهزا گرفتند.” ای یزید! گمان میکنی اکنون که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بستهای و چنان راه چاره بر ما مسدود نمودهای که ما را بردهوار به هر سو میکشند، ما نزد خدا بیمقدار شده و تو محترم هستی و این پیروزی به خاطرارزشی است که نزد خدا داری که تکبر میورزی و باد به بینی انداختهای، از اینکه روزگار به کام توست و کارهایت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهی ما را بیمزاحم در اختیار گرفتهای، شادمان و خوشحالی؟ اندکی آهستهتر! آیا فراموش کردهای که خدای تعالی میفرماید:"کافران نپندارند مهلتی که به ایشان میدهیم به نفع آنهاست، این مهلت را فقط برای آن میدهیم که گناه بیشتر مرتکب شوند و آنان را عذابی دردناک است.” (آل عمران/ 178)
آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا را اسیر کرده در حالی که پرده از ایشان برداشته و چهرههایشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهی تا از شهری به شهری برند و قومی بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف و وضیع به آنها چشم دوزند، در حالی که نه سرپرستی برای آنها مانده نه پشتیبانی. چگونه میتوان از کسی انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش از خـون شـهیدان رویید؟ چگونه در دشمنی ما خانواده کوتاهی کند کسی که ما را با چشم بغض و کنیه مینگرد؟
با این همه باز بدون آن که احساس گناه کنی و بدانی چه کار میکنی با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه سالار جوانان اهل بهشت میزنی و میگویی: “فریاد شادی سر دهید، دست مریزاد ای یزید!” چرا نمیگویی که با ریختن خون ذریه محمد(ص) و ستارگان زمین از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذیر کردی و ریشهمان را سوزاندی؟ اکنون نیاکان خود را صدا میزنی و گمان میکنی که با آنها سخن گفتهای؟ به زودی نزد آنان میروی و آرزو میکنی که دستت خشک شده بود و این کار را نمیکردی و زبانت لال میشد و این سخن را نمیگفتی! خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از این ستمگران بگیر و خشمت را بر کسی که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت، نازل کن. به خدا سوگند پوست خود را شکافتی و گوشت خود را پاره کردی! تو با این بار که از ریختن خون ذریه رسول خدا(ص) و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داری، بر او وارد میشوی، “و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته میشوند مردهاند، بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.” (آل عمران/ 169)
همین برایت بس که خداوند حاکم است و محمد(ص) خصم تو و آن کسی که کار را برای تو ساخته و پرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمین مسلط نمود، به زودی خواهد فهمید که پاداش ستمگران بد پاداش نیست و آگاه میشود که کدام یک از شما پستتر و لشکر کدام یک ضعیفتر است. اگر مصائب دنیا باعث شده که من با تو سخن بگویم باز هم تو را بیارزش میدانم و کوبیدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش میشمرم و از جاه و حشمت تو هراسی ندارم، ولی چشم گریان است و دل بریان. اگر امروز ما را به عنوان غنیمت گرفتهای، به زودی در آنجا که جز عمل خود را نیابی، ما به زیان تو خواهیم بود و خدا به بندگان خود ستم نمیکند.
به خدا شکایت میکنم و بر او تکیه دارم، پس هر حیله که داری به کار گیر و هر چه میتوانی تـلاش کن و هر چه میخواهی کوشش کن! به خدا نمیتوانی ما را از خاطرهها محو کنی و وحی ما را بمیرانی و به نهایت ما نمیرسی و ننگ این ستم را نمیتوانی از خویش پاک کنی. رأی تو بسیار سست و ایام دولت اندک و آن روز که منادی فریاد میزند: “لعنت خدا بر ستمکاران باد"، جمعیتات به پریشانی میگراید.
سپاس خدا را که کار پیشینیان ما را با سعادت و مغفرت پایان برد و کار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا میخواهم که ثوابشان را کامل کند و بیفزاید و خودش برای ما خلفی نیکو باشد که او مهربان و رحیم است و همو برای ما کافی و بهترین وکیل است.
و بدین گونه سخنرانی حضرت زینب علیها السلام بیانگر خروج یزید از اسلام و بیاعتقادی او به دین و اثبات کفر و انجام کارهای زشت و ناپسند اوست. در حقیقت، واقعه با عظمت کربلا، کفرِ پنهان بنیامیه را ظاهر و چهره اصلی آنها را برای مردم روشن کرد. تبلیغات بنیامیه وانمود کرده بود که بر دشمنان اسلام و بر شورشیان پیروز شدهاند و خاندان آنها را به اسارت درآوردهاند، اما حضرت زینب علیها السلام و امام زینالعابدین علیه السلام با سخنرانیهایشان «جشن» را به «عزا» تبدیل کردند و پیروزی را بر کام یزید تلخ نمودند.
خرابه شام؛
بعد از سخنرانی حضرت زینب علیها السلام در مجلس جشن یزید، که وضع را بر ضد او تغییر داد، یزید خاندان امام حسین علیه السلام را در خرابهای بیسقف جای داد. اهل بیت، چند روز در آن خرابه بودند و برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا عزاداری میکردند.
در مدتی که خاندان امام حسین علیه السلام در شام اسیر بودند، چند نوبت آنها را به قصر یزید بردند. یزید به هیچ وجه حیلهاش عملی نشد و هر بار نتیجه معکوس گرفت. او ناچار شد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به مدینه بفرستد.
🌷🍀🌷امام_سجّاد عليه السلام فرمودند:
🍃 روزى چون روز حسين علیه السلام نیست. سی هزار مرد که گمان میکردند از این امتاند دور او را گرفتند و هرکدام به کشتن او به خدا تقرب می جست و او خدا را به آنها یادآور میشد و پند نمیگرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان کشتند
🌴 لاَ يَوْمَ كَيَوْمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِزْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلاَ يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً
📚 الأمالی (للصدوق) جلد۱ صفحه۴۶۲
قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)
🌹چهار چیزند کہ در هر کہ باشند و سر تا پایش گناه باشد، خدا همہ آن گناهان را بہ حسنہ تبدیل کند
❶ راستگویے
❷ حیا
❸ خوش خلقے
❹ شڪرگزارے
🌷امام_رضا علیه السلام فرمودند:
🍃 هيچ يك از شیعیان علی نيست كه روز مرتكب عمل زشتى يا گناهى شود ، مگر آن كه شب اندوهى به او رسد كه آن گناه را فرو ريزد.
📚 بحار ۶۸/۱۴۶/۹۴
🌷حضرت امام صادق عليه السلام
وَ اعْلَمِي أَنَّ الشَّابَّ الْحَسَنَ الْخُلُقِ مِفْتَاحٌ لِلْخَيْرِ، مِغْلَاقٌ لِلشَّرِّ، وَ أَنَّ الشَّابَّ الشَّحِيحَ الْخُلُقِ مِغْلَاقٌ لِلْخَيْرِ مِفْتَاحٌ لِلشَّر.
آگاه باش كه جوان خوش اخلاق، كليد خير و قفل شر است و جوان بداخلاق قفل خير و كليد شر است.
📕امالى (طوسى) ص 302، ح 598
🌺امام_باقر علیه السلام فرمودند:
🍃 هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
📚 کافی ج ۲،ص۱۱۸،ح ۱
توصیه ای از امام رضا (علیه السلام)
🔻امام رضا علیهالسلام:
عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِی اَلْغِنَی وَ اَلْفَقْرِ وَ اَلْبِرُّ مِنَ اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُعْظِمُ شِقَّةَ اَلتَّمْرَةِ حَتَّی یَأْتِیَ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ کَجَبَلِ أُحُدٍ.
❇️ میانهروی را در فقر و ثروت از دست ندهید و نیکی را چه کم و زیاد فراموش ننمائید که خداوند تبارک و تعالی یک نصفه خرما را چنان بزرگ مینماید که روز قیامت مانند کوه احد میآید.
📚 بحارالأنوار (جلد ۷۵) / ترجمه خسروی، ج ۲، ص ۲۹۵
▪️امام صادق علیه السلام:
🍃حسین خون قلبش را در راه خدا بخشید تا بندگان را از جهالت و گمراهی نجات دهد.🍁
📚فرازی از زیارت اربعین🌾
🔸 امام حسین (ع):
پروردگارا آنکه تو را نیافت چه یافت و آنکه تو را یافت چه از دست داد
بحار ۲۲۶: ۹۵
⚜️ مداومت!
▪️ اصلاحِ اخلاق، تنها و تنها یک راه دارد … آن هم عبارت است از:
▪️ تكرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملی كه مناسب با آن خوي پسنديده است،
▪️ بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئی كه پيش می آيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس ( مستقر شده ) و در صفحه دل او نقش ببندد (و از بین نرود).
📚 علامه طباطبایی ره، تفسیر المیزان
#نکته_اخلاقی
🌱امام سجاد علیه السلام
🌹هرگاه نماز مى گزارى، [چنان باش كه گويى] نماز آخرين را به جاى مى آورى.
📔بحار، ج ۷۸، ص ۱۶۰
🌱امام رضا علیه السلام
🍃هرکس از خداوند، توفیق بخواهد ولی تلاش نکند، خودش را مسخره کرده است.🌱
📚مسندالامام الرضا علیه السلام، ج۱، ۲۸۳
🔸امام صادق علیه السلام:
🔸من سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ؛
🔸هر كه خوش دارد از ياران امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، بايد منتظر باشد و پارسايى پيشه كند.
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۱، ص ۴۰
امام باقر عليه السلام:
از افكندن كار امروز به فردا بپرهیز؛ زيرا اين كار دريايى است كه مردمان در آن غرق و نابود مى شوند
إيّاكَ و التَّسويفَ؛ فإنّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلْكى
تحف العقول صفحه 285
💠 متفاوتترین نماز حاج قاسم
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
🎤 ابراهیم شهریاری
📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، صفحه ۱۰۹
🌷برجسته ترین کلام امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا 🌷
قالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام:
أَلا وَاِنَّ الدَّعِىَّ ابْنَ الدَّعِىِّ قدْ تَرَكَنى بَيْنَ السِلَّةِ وَالذِّلَةِ، وَهَيْهاتَ لَهُ ذلِكَ مِنّى! هَيْهاتَ مِنَّاالذِّلَّةِ!! أَبَى اللّه ُ ذلِكَ لَنا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَ حجورٌ طَهُرَتْ وَ جدُودٌ طابَتْ، اَنْ يُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْكِرامِ.
امام حسين عليه السلام(در روز عاشورا) فرمود: آگاه باشيد اين حرام زاده پسر حرام زاده ما را ميان شمشير و خوارى (بيعت) قرار داده ولى خوارى و ذلّت از ما بدور است، ما و ذلّت هرگز!! خداوند و پيامبرش و مؤمنان و دامنهاى پاك و دودمان پاكيزه براى ما نپسنديدند كه فرمان بردارى از پست فطرتان را بر جنگ با عزّت برگزينيم .
موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام 425، ح412.
وظیفه کسانی که نمی توانند از نزدیک امام حسین(ع) را زیارت کنند :
همانطور که واجبات الهی برای کسانی که معذورند، جایگزین هایی دارد، زیارت سید الشهدا نیز به دلیل اهمیت و جایگاهی که دارد، از سوی خداوند جایگزین هایی بر آن قرار داده شده که هر کسی امکان حضور درکربلای حسین(ع) برایش مقدور نباشد در هر جایی بتواند از این نعمت بزرگ بهره مند گردد. جایگزین داشتن زیارت امام حسین علیه السلام لطفی از سوی خداست تا همگان فضیلت زیارتش را به دست آورند.
این جایگزین ها چند گونه هستند:
1. نایب گرفتن برای زیارت آن حضرت، چه از راه دور باشد و یا نزدیک. هرچند اگر خود انسان، گام در سفر زیارت آن حضرت نهد پاداشی بیشتر و بزرگتر به دست می آورد (تهذیب الاحکام 6: 45).
2. فراهم کردن توشه سفر برای زیارتگر آن حضرت؛ هرچند کسی را نایب قرار ندهد، ولی بنابر روایات، فراهم کردن نیازها و توشه سفر زیارتگر آن حضرت، چنان پرفضیلت است که گویی خود آن شخص به زیارت حسین علیه السلام رفته است (کامل الزیارات: 123).
3. کسی که نمی تواند خودش به کربلا برود، می تواند زیارت نمودن از دور را جایگزین زیارت نمودن از نزدیک کند و پاداش هر دو یکسان است و با چنین زیارتی، دیگر در شمار ترک کنندگان زیارت حسین علیه السلام قرار نمی گیریم و از جفا کنندگان بر آن حضرت به شمار نمی آییم. اما کسی که می تواند به سوی زیارتگاه آن حضرت رود، اگر از دور آن حضرت را زیارت کند، از شدت ستمش بر حسین علیه السلام کاسته می شود.
* زیارت نمودن حسین علیه السلام از دور به چند شیوه انجام می شود
* شخصی زیارتگر، بر بالای بام خانه اش رود و به سوی راست و چپش نگاهی اندازد و سرش را به سوی آسمان بلند کند و سپس به سوی قبر حسین علیه السلام بایستد و بگوید: «السلام علیک یا اباعبد الله السلام علیک یابن رسول الله السلام علیک و رحمه الله و برکاته».
* بر بالای بام خانه اش رود و به نیت زیارت آن حضرت، دو رکعت نماز گزارد و به سوی حرم حسین علیه السلام اشاره نموده و به آن حضرت سلام دهد.
* حالت دیگر آن است که به نیت زیارت آن حضرت، غسل کند، آراسته ترین و پاک ترین لباس خویش را بپوشد و به مکانی بلند و به صحرا رود و رو به قبله یا رو به حرم حسین علیه السلام بایستد و یا اینکه ابتدا رو به قبله بایستد و پس از آن به حرم امام حسین علیه السلام رو کند و چنین بگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَایَ، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیلِ الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِیدِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَهِ، فَعَلَیْکَ السَّلَامُ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ، وَ وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ وَ کَلِمَتِهِ، وَ وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللَّهِ وَ نَبِیِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وَارِثَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَصِیِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلِیفَتِهِ، وَ وَارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَصِیِّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، أَنَا یَا سَیِّدِی مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ إِلَى جَدِّکَ رَسُولِ اللَّهِ، وَ إِلَى أَبِیکَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ إِلَى أَخِیکَ الْحَسَنِ، وَ إِلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، فَعَلَیْکَ سَلَامُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ بِزِیَارَتِی لَکَ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَمِیعِ جَوَارِحِی، فَکُنْ یَا سَیِّدِی شَفِیعِی لِقَبُولِ ذَلِکَ مِنِّی، وَ أَنَا بِالْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِکَ وَ اللَّعْنَهِ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ أَجْمَعِینَ، فَعَلَیْکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ رَحْمَتُهُ» (کامل الزیارات: 388).
آنگاه اندکی به جانب چپ تمایل پیدا کند و رو به سوی قبر علی بن الحسین علیه االسلام (و او نزد پای پدر بزرگوارش میباشد) نماید و به همین گونه بر او سلام کند. (به جای إِلَى أَخِیکَ الْحَسَنِ، بگویی: إِلَى عَمِّکَ الْحَسَنِ)
سپس برای هر امری از امور دین و دنیا که دوست داری دعا نماید، در ادامه چهار رکعت نماز بخواند (که نماز زیارت، هشت رکعت، یا شش رکعت، یا چهار رکعت، یا دو رکعت است، و افضل آن هشت رکعت است) و سپس رو به قبله به جانب قبر ابیعبدالله علیهالسلام چنین بگوید: «أَنَا مُوَدِّعُکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَایَ وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، وَ مُوَدِّعُکَ یَا سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ مُوَدِّعُکُمْ یَا سَادَتِی یَا مَعْشَرَ الشُّهَدَاءِ، فَعَلَیْکُمْ سَلَامُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ».
* بنابر روایات، استقبال نمودن از زیارتگری که از کربلا بازگشته است و به دیدار او شتافتن، پاداش زیارت نمودن قبر حسین علیه السلام را دارد.
انتهای پیام// 15/ 313
منبع: شرح خصائص الحسینیه
عبرتهاي عاشورا – بخش آخر
دشمنان ما، ازاین میترسند. در تبلیغات جهانی، بلندگوهای امریکایی و صهیونیستی، الان مدتی است که جمهوری اسلامیایران رابه نظامیگری وافزایش سلاح متّهم میکنند! میگویند: «ایران سلاحهای کشتار جمعی دارد! اینها سلاحهای اتمی درست میکنند! از فلان جا کلاهک اتمی آوردهاند!» حرفهایی که هرعاقلی در دنیا، اگر تأمّل کند، میفهمد دروغ است. بمباتم چیزی است که بشودبی سرو صدا از یک کشور به کشوری منتقلش کرد!؟ میفهمند دروغ است؛ میدانند دروغ است؛ شایعه درست میکنند. برای اینکه از نظاماسلامی چهرهای بسازند که گویی با صلح و استقرار صلح در دنیا مخالف است. یکی از تلاشهای خباثت آمیز امریکا و صهیونیستها علیه جمهوریاسلامی، این است. من میگویم: شما اشتباه کردهاید. شما اشتباه کردهاید که خیال کردهاید قدرت جمهوریاسلامی درایناست که در داخل، بمب اتمی فراهم کند یابسازد. اینهانیست. اگر این بود که جمهوریاسلامی حالا بخواهد مثلاً یک بمب اتمی درست کند، صدهایش راکشورهایبزرگ دارند. اگرکسی بابمب اتم میتوانست بر کسی پیروز شود، امریکا و شوروی سابق وبقیه قدرتهای خبیث دنیا، تا به حال صد بار جمهوریاسلامی رااز بین برده بودند. چیزی که به یک نظام قدرت میدهد، بمباتم نیست. قدرت نظاماسلامی - که امریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای ریز و درشت عالم تا امروزنتوانستهاند ونخواهند توانست با آن مقابله کنند - قدرت ایمان نیروهای حزباللَّه است.
جمهوریاسلامی باید این نیرو را حفظ کند. این قدرت عظیم راباید حفظ کند. شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید دائم نشان دهید که جمهوریاسلامی آسیبناپذیراست. نیرویمؤمنِ بسیج و نیروهای حزبالّلهی در سرتاسرکشور و آحاد مؤمن دراین کشور، باید کاری کنند که امید امریکا و صهیونیستها وبقیه قدرتهای دشمن از جمهوریاسلامی به کلّی قطع شود.
امیدواریم خداوند متعال، شما جوانهای مؤمن و فداکار و باتقوا را محفوظ بدارد و انشاءاللَّه قلب مقدّس ولىّعصر ارواحنافداه از همه شما خشنود باشد. انشاءاللَّه با قدرت ایمان و حضور شما، همه کید و توطئههای دشمن، خنثی شود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
عبرتهاي عاشورا – بخش يازدهم
عاملی که جامعه رااصلاح میکند، همین نهی از منکر زبانی است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمی که اشاعه فحشا میکند، به آن آدمی که میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. دهنفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومی روی وجود و ذهن او باید سنگینی کند. این، شکنندهترین چیزهاست. همین نیروهای مؤمن و بسیجی و حزبالّلهی؛ یعنی همین عامه مردم مؤمن؛ یعنی همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایی که جنگ را اداره کردند؛ همینهایی که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را میتوانند داشته باشند. همین نیروهای مردمی، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروی عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست میخوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست میخوردیم و آسیبپذیر بودیم. کارخانه ما را میخواستند به تعطیلی بکشانند؛ نیروی حزبالّلهی از داخل کارخانه میزد به سینهشان. مزرعه ما را در اوایل انقلاب میخواستند آتش بزنند؛ نیروی حزبالّلهی از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، میزد توی دهانشان. خیابانها را میخواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروی حزبالّلهی میآمد سینه سپرمیکرد و در مقابلشان میایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروی اصلی کشوراست. نظام اسلامی متّکی به این نیروست. اگر مردم؛ یعنی همین نیروهایمؤمن و حزباللّهی، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگراین نیروی عظیم و این نیروی بزرگ شکست ناپذیر مردمی در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست هیچ قدرتی نمیتواند با جمهوریاسلامی مقابله کند.
(بيانات مقام معظم رهبري )
روضه شب دهم محرم (عاشورای حسینی)
حسین…..شیخ جعفر شوشتری میگه: امام كنار هر شهیدی كربلا یه بار به شهادت رسید،با هرشهیدی شهید می شد،به اندازه ی این شهدای كربلا امام به شهادت رسیده.اصلاً هدف دشمن جسم امام نبود،اگه می خواستن جسم امام رو بزنند،كنار علی اكبر می زدند،اگه می خواستند امام رو بكشن همون موقعی كه علی اصغر رو زدند بابا رو هم می زدند،اینها می خواستند امام رو ذره ذره بكشند،می خواستند جگرش رو زخم كنند،حالا چند تاش رو بگم كجاها زخم به جگر زدند،غیرتی ها امشب شب ِ داد زدنه،اونایی كه دنبال روضه اند.بابا تو گودال قتلگاه حسین راحت شد،روضه ی حسین اینجاست،بشمارم:یك. جلو چشمش به باباش علی ناسزا می گفتند،بلند بلند فحش می دادند.دیگه زخم جیگر چیه؟ امام داشت قرآن می خوند،به جایی كه قرآن ِ امام رو گوش بدن مسخره می كردند،صدای امام رو در می آوردند،هلهله می كردند.می دونی چه كردن با جگر امام؟می اومدند بچه هارو صدا می كردند،بچه ها جمع می شدند جلو چشم بچه ها مشك آب رو روی زمین خالی می كردند،می گفتند:به باباتون بگید براتون آب بیآره،حسین…. دیگه زخم جیگر چیه؟كاش به اینها بسنده می كردند،زخم جگر داغ علی اكبر ِ،داغ اصغر ِ،داغ عباس ِ، اما یه زخم با همه زخم ها فرق داشت،من نمی گم،روضه خون ها میگن،مرحوم شیخ شوشتری توی خصائص الحسینیه میگه،نه،بالاترین روضه خوان امام زمان ِ،می خوای از زبون امام زمان روضه بخونم؟بسم الله،امام زمان در ناحیه مقدسه میگه:مرگ واقعی جد ما كجا بود، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک َ دیدند عرق مرگ بر پیشانی ِ ابی عبدالله نشست. كجا نشست؟وقتی سنگ زدن؟نه،وقتی تیر سه شعبه زدن؟نه،وقتی نیزه به پهلوش زدن؟نه كجا عرق مرگ نشست؟ وقتی دید دارن به خیمه هاش حمله می كنند تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک. زیر چشمی به طرف خیم ها نگاه می كرد. صدا زد من هنوز زنده ام،اول كار حسین رو تمام كنید…حسین….اول كار من رو تمام كنید،دین ندارید آزاد مرد باشید،فقط یه جمله بگم: تا گفت: اگه دین ندارید آزاد مرد باشد،شمر دستشون رو گرفت گفت: حسین غیرت الله ِ، برگردید،اومد بالا سر حسین گفت:حسین تو درست میگی،اول كار خودت رو باید تموم كنیم،می دونی حسین رو چه جوری صدا كرد؟یه نگاه كرد گفت:یابن فاطمه،پسر فاطمه. یه جمله بگم:شاید می خواست با كنایه بگه:حسین اول تو رو می كشیم،بعد زینب رو مثل فاطمه بین آتیش ها می زنیم،همه بگید حسین،حسین…..
عبرتهاي عاشورا – بخش دهم
امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهجالبلاغه میفرماید: «و ما اعمال البّر کلها و الجهاد فی سبیلاللَّه عند الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجّی.»(۳) یعنی امر به معروف ونهی از منکر، در مقیاس وسیع و عمومی خود، حتی از جهاد بالاتراست؛ چون پایه دین رامحکم میکند. اساس جهاد راامربه معروف ونهیازمنکراستوار میکند. مگر مأمورین و مسؤولین ما میتوانند آمربه معروف وناهی از منکر را بادیگران مساوی قرار دهند؛ چه رسد به اینکه نقطه مقابلاو را تأیید کنند!؟ البته جوان حزباللّهی هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش رابازکند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و بهنام امربه معروف ونهیازمنکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزباللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربههای این چندسال هم نشان داده - تانیروهای مؤمن وحزبالّلهی برای انجامِ کاری به میدان میآیند، یک عدّه عناصر بدلی و دروغین، با نام اینها در گوشهای فسادی ایجاد میکنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهای مؤمن و حزبالّلهی و مردمی چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهیازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنی است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف ونهیاز منکر کرد؟ البته من عرض میکنم - قبلاً هم گفتهام - در جامعهاسلامی، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهیاز منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهی از منکر زبانی، مهمتر است.
(بيانات مقام معظم رهبري )
عبرتهاي عاشورا – بخش نهم
دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعی میکند جوانهای ما را از مابگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک “تهاجمفرهنگی” بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما میکند. چهکسی میتواند ازاین فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتاراست که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهایاسلامی میتواند دفاع کند. لذا، چندی پیش گفتم: «همه امربه معروف و نهی از منکر کنند.» الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسؤولیت شرعی شماست. امروز مسؤولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
به من نامه مینویسند؛ بعضی هم تلفن میکنند و میگویند: «مانهی از منکر میکنیم. اما مأمورین رسمی، طرف ما را نمیگیرند. طرف مقابل را میگیرند!» من عرض میکنم که مأمورین رسمی - چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضایی - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ماباید ازآمربه معروف وناهی از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسی نماز بخواند و کس دیگری به نمازگزار حمله کند، دستگاههای ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یااز آن کسی که سجّاده رااز زیر پای نمازگزار میکشد؟ امر به معروف و نهی از منکر نیز همینطور است.
(بيانات مقام معظم رهبري )
عبرتهاي عاشورا – بخش هشتم
سازندگی، کاری بود که علی بن ابی طالب علیهالسّلام داشت؛ که حتّی شاید در دوران خلافت هم - که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است - با دست خود نخلستان آباد میکرد؛ زمین احیا میکرد؛ درخت میکاشت؛ چاه میکند و آبیاری میکرد. این، سازندگی است! دنیاطلبی و مادّیطلبی، کاری است که عبیداللَّه زیاد و یزید میکردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود میآوردند و میساختند!؟ آنها فانی میکردند؛ آنها میخوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد میکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدّهای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادّهپرستی میکنند. این سازندگی است!؟ آنچه که جامعه ما را فاسد میکند، غرقشدن در شهوات است؛ از دستدادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیهای که در بسیجیهاست. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند.
(بيانات مقام معظم رهبری)
عبرتهاي عاشورا – بخش هفتم
پس، عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدّهای مسائل را اشتباه گرفتهاند. امروز بحمداللَّه مسؤولین دلسوز و علاقهمند و رئیسجمهور انقلابی و مؤمن بر سرِ کارند، و کشور را میخواهند بسازند. اما عدّهای، سازندگی را با مادّیگرایی، اشتباه گرفتهاند. سازندگی چیزی است، مادّیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایی برسند.
سالهای سال، این کشور را ویران کردهاند. بعد از انقلاب هم، به وسیله مهاجمین خارجی، هشت سال، همان کار را ادامه دادند. این کشور، باید ساخته شود. این سازندگی، تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تاامروز، هنوز سه سال و اندی میگذرد. زمان زیادی از پایان جنگ تا امروز نگذشته است. یک بمب در یکجا بیفتد، یک لحظه ویرانگری است؛ اما ساختن همان ویرانه، چقدر طول میکشد!؟ فرض کنید ساختمانی، خانهای، عمارت دو، سه طبقهای، دریک لحظه منفجر میشود؛ اما دریک لحظه، ساخته نمیشود. یک کشور را هشت سال ویران کردند. مگر شوخی است!؟ قبل از این، خاندان منحوس پهلوی - که لعنت خدا برآنها و برکارگزاران و دستیارانشان، و لعنت خدا بر خانواده قاجار و دستیارانشانباد - این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمّل کنند!؟ امروز اسناد همکاری امریکا با عراق در جنگ تحمیلی علیه ما، در حال روشدن است. ما آن روز میگفتیم؛ ما آن روز قاطعانه میگفتیم که شرق و غرب از عراق حمایت میکنند. اما یک عدّه کوته فکرهای داخلی، انکار میکردند و میگفتند به چه دلیل؟ بفرمایید؛ این هم دلیل! امروز اسناد خود امریکاییها را امریکاییها رو میکنند و معلوم میشود که دراین چند سال، چه کمکهای عظیمی به عراق کردند. شرق و غرب با یکدیگر همدست شدند؛ این جنگ را بهراه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگرىِ حکّام فاسد پهلوی و قاجار وبعد از چند سال ویرانگرىِ جنگ، اکنون دولت جمهوری اسلامی، به کمک مردم و کارگزاران و متخصّصین و کاردانهایش، میخواهد این کشور را بسازد. این، کارِ یک روز و دو روز نیست؛ کار یک سال و دو سال هم نیست. این همه مراکز مادىّ از بینرفته، این همه امکان اشتغال نابود شده…! اینها چیزی نیست که ظرف مدت کوتاهی برگردد. این را میگویند «سازندگی». این، یک مجاهدت است، یک جهاد فی سبیلاللَّه است. هر کس که در این مجاهدت شرکت کند، جهاد کرده است. کسی که در راه اداره و حفظ جامعه اسلامی - که یک واجب بزرگ است - گامی برداشته، خیلی با ارزش است. اما آن طرف قضیه، مادّیگری است، مادّهپرستی است، دنیاطلبی است. آن، یک حرفِ دیگر است.
(بيانات مقام معظم رهبري )
عبرتهاي عاشورا – بخش ششم
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادّی برارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویّت در دنیا روبه افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویّت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادّیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر بهفضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس و همین طور، میآیند تا مراتبِ پایینتر. این، وضع دنیاست. انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوباره اسلام؛ زندهکردن «انّ اکرمکم عنداللَّه اتقیکم» (۲). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیبِ مادّىِ جهانی باشد، معلوم است که شهوترانهاىِ فاسدِ رو سیاه و گمراهی مثل محمّدرضا باید در رأس کار باشند و انسانِ با فضیلتِ منوّری مثل امام باید در زندان یا درتبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بیفضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجّه به خداست، جایش در زندانها یادر مقتل ومذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتی مثل امامی برسرکارآمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای کار آمد، زهد روی کار آمد، صفا و نورانیّت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسانها آمد، رحم و مروّت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سرِ کار میآید، یعنی این خصلتها میآید؛ یعنی این فضیلتها میآید؛ یعنی این ارزشها مطرح میشود. اگراین ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسینبنعلی علیهالصّلاة والسّلام، دیگربه مذبح برده نمیشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را ازدست دادیم چه؟ اگربه جای توجّه به تکلیف و وظیفه وآرمان الهی، به فکر تجمّلات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیزنمیخواهد جز اینکه میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - درانزوا انداختیم و آن آدمپرروىِ افزونخواهِ پرتوقّعِ بیصفاىِ بیمعنویّت را مسلّط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبىّاکرم صلواتاللَّهوسلامهعلیه و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی کهممکن است دشمن بر ما تحمیل کندبایستیم.
عبرتهاي عاشورا – بخش پنجم
نظام اسلامی، با ایمانها، با همّتهای بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگهداشتنِ شعارها به وجود میآید و حفظ می شود و پیش میرود. شعارها را کم رنگ کردن؛ اصول اسلام وانقلاب را مورد بیاعتنایی قراردادن و همه چیز را با محاسبات مادّی مطرح کردن و فهمیدن، جامعه رابه آنجا خواهد برد که به چنان وضعی برسد.
آنها به آن وضع دچار شدند. روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامی مطرح بود؛ آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حکومت، دستگاه اداره کشور، دستگاه زهد و تقوا وبیاعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود و نتیجهاش آن حرکت عظیمی شد که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتی، شخصیّتی مثل علی بن ابی طالب علیهالسّلام، خلیفه شد. کسی مثل حسین بن علی علیهالسّلام شخصیت برجسته شد. معیارها در اینها، بیش از همه هست. وقتی معیار خدا باشد، تقوا باشد، بیاعتنایی به دنیا باشد، مجاهدت در راه خداباشد؛ آدمهایی کهاین معیارها را دارند، در صحنه عمل میآیند و سر رشته کارها رابه دست میگیرند و جامعه، جامعهاسلامی میشود. اما وقتیکه معیارهای خدایی عوض شود، هر کس که دنیا طلبتراست، هر کس که شهوترانتراست، هر کس که برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتراست، هر کس که با صدق و راستی بیگانهتر است، بر سرِ کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربنسعد و شمر و عبیداللَّهبنزیاد به ریاست میرسند و کسی مثل حسینبنعلی علیهالسّلام، به مذبح میرود، و در کربلا به شهادت میرسد! این، یک حساب دو دو تا چهارتاست. باید کسانی که دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیارِ تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایی مثل حسین بن علی علیهالسّلام، باید خونش ریخته شود. اگر زرنگی و دست و پاداری در کار دنیا و پشت هم اندازی و دروغگویی و بیاعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوماست که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و کسی مثل عبیداللَّه، شخص اوّل کشور عراق شود. همه کار اسلام این بود که این معیارهای باطل را عوض کند. همه کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهای باطل و غلط مادّىِ جهانی بایستد وآن راعوض کند.
بیانات مقام معظم رهبری
-بخش چهارم
بهنظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوریتر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسینبنعلی علیهالسّلام، آقازاده اوّلِ دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیهالصّلاةوالسّلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین علیهالسّلام را به اسارت گرفتند!
حرف دراین زمینه، زیاد است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّا(۱).» دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دورشدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویّت؛ حساب معنویّت را از زندگی جدا کردن و توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکّل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن. دوم «واتّبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبی. به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوریمال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینهارا اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسی وبزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعهاسلامی، آن حالت آرمانخواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکراین باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه «دیگری جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.
(بيانات مقام معظم رهبري )
– بخش سوم
ما امروز یک جامعهاسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعهاسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند!؟ کوفه یک نقطه بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین علیهالسّلام در بازارهای آن راه میرفت؛ تازیانه بر دوش میانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناءاللیل و اطراف النهار» ازآن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین علیهالسّلام را، با اسارت میگرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماریای وجود دارد که میتواند جامعهای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبراسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوارما، اگر خودرا شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلواتاللَّه و سلامه علیه محسوب میکرد، سرِ فخر به آسمان میسود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا!؟ آن جامعه را پیغمبر [ صلي الله عليه و آله]ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.
(بيانات مقام معظم رهبری)
🌴 آیا امام حسین برتر از دیگر امامان است؟
بر اساس متون مقدس دینی و روایات ائمه همه ائمه نور واحد هستند(1) یعنی در فضائل ذاتی برابر هستند اما شرائط زندگی و موقعیت سیاسی و اجتماعی که در آن زندگی می کردند مساوی نبوده است و چه بسا همین موقعیت خاص اجتماعی موجب یک نوع برتری برای آن امام (ع) شده است.حال این برتری یا از این نظر است که خداوند به آن امام (ع) عنایت ویژه ای نموده است. چنانکه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فرمودند:
به درستیکه خدای تبارک و تعالی در قبال شهادت امام حسین (ع)، امامت را در فرزندان و ذریه او قرار داد، و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسین علیه السلام مدتی را که به زیارت می رود تا بر می گردد جز عمر او بحساب نمی آید.(2) و یا از این نظر است که بیان برتری امام خاصی در متون دینی عاملی در ایجاد پیوند بین مکتب و عواطف و احساسات و عشق مردم خواهد گشت و همین موجب زنده بودن همیشگی مکتب خواهد شد.
چنانکه امام صادق (ع) فرمود: “اگر نزد کسی از حسین (ع) یادی به میان آید و اشک از چشمان او باندازه بال مگسی جاری شود ثوابش بر خدای عز و جل است که کمترین آن دخول در بهشت است(3)
روایات زیادی که فضیلت گریه و عزاداری را برای امام حسین (ع) بیان می کنند در همین راستا قرار دارند.
اما نکاتی که می توان اشاره نمود :
1 - آشکار نمودن و نشان دادن روح حماسی و شجاعت و قهرمانی امام (امامت) در یک صحنه و میدانی که در جلو چشم هزاران افراد بوده و چندین تاریخ نگار و مورخ، با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده اند و آنرا ثبت نموده اند. و همین موجب زنده شدن روح حماسی و غیرت و شجاعت در میان مسلمین شده است. پیامدهای آن قیامهای متعددی بود که پس از عاشورا رخ داده است. و در واقع کمتر انقلاب مردمی بعد از امام حسین (ع) در ممالک اسلامی رخ داده که رهبران آن نهضت، از امام حسین (ع) الگو نگرفته باشند.و به تعبیر شهید مطهری: “کلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است.(4)
2- امام حسین (ع) شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد.(5)
3- واقعا کربلا، پیامی است که با خون نوشته شد. و تاریخ نشان می دهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نمی شود. زیرا از کمال صداقت و خلوص و عمق تصمیم و اندیشه حکایت می کند.(6)
هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می آورند آنها هستند که برای بشر محیط عدالت بوجود می آورند که دانشمندان به کار دانش خود مشغول باشند؛ مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت کند، محصل درس بخواند،و هر کس کار خودش را انجام دهد. اوست که محیط مناسب را برای دیگران به وجود می آورد مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است. اگر چراغ یا برق نباشد، ما و شما چکار می توانیم انجام دهیم؟(7)
نتیجه این که :
امام حسین(ع) به خاطر شرایط زمانی در این برهه از تاریخ قرار گرفت و صاحب این مقام و منصب شد و شیعه معتقد است هر امام دیکری اگر در زمان ایشان بود و این شرایط را داشت قطعا کارهایی را که امام حسین(ع) کرد می کردند
پی نوشت:
1-بحار الانوار ج 26 ص 222 و 280 و 310.
2- بحار الانوار ج 44 ص 221، تفسیر برهان ج 4/242،
3- بحار الانوار ج 44، ص 289 و 291.
4- مجموعه آثار مطهری، ج 17، ص 45.
5- همان، ص 50 تا 62.
-بخش دوم
جهت دوم از آن دو جهتی که عرض کردم، «عبرتهای عاشورا» ست. غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید میکند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را میگویند «عبرت». شما اگر از جادهای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شدهاند، میایستید و نگاه میکنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگیای، به این وضعیت منتهی میشود. این همنوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است. این را قدری بررسی کنیم.
اوّلین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجّه میکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلواتاللَّه و سلامه علیه، جامعه اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاریای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیهالسّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدراسلام است؛ یک وقت درقلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند بااسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسینبنعلی علیهالسّلام، در مرکزاسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحی نبوی - وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد چارهای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونینِ با عظمتی! مگر چه وضعی بود که حسینبنعلی علیهالسّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است!؟ عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را میبست، به دست مسلمانها میداد و آنها تا اقصی نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهای شام میرفتند؛ امپراتوری روم را تهدید میکردند؛ آنها از مقابلشان میگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمیگشتند؛ که در این خصوص میتوان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نَفَس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد وآنها را در جاده هدایت با سرعت پیش میبرد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید برآنها حکومت میکرد!؟ وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بنعلی علیهالسّلام، دید که چارهای جزاین فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بینظیراست. چه شد که به چنین مرحلهای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مموردتوجّ دقیق قراردهیم .
- بخش اول
آنچه که من امروز عرض خواهم کرد، مربوط به همین قضیه عاشوراست که با وجود آن همه سخنی که درباره این حادثه گفتهاند و گفتهایم و شنیدهایم، بازهم جای سخن وتامّل وتدبّر و عبرت گیری نسبت به این حادثه باقی است. این حادثه عظیم؛ یعنی حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تامّل و تدّبراست. غالباً یکی ازاین دو جهت، مورد توجّه قرار میگیرد. بنده امروز میخواهم در اینجا آن جهت دوم را، بیشتر مورد توجّه قرار دهم.
جهت اوّل، درسهای عاشوراست. عاشوراپیامها و درسهاییدارد. عاشورا درس میدهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک وبزرگ، زن ومرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیّت، با همدر یک صف قرار میگیرند. درس میدهد که جبهه دشمن با همه تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. (همچنان که جبهه بنیامیه، بهوسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید، و بالأخره هم این ماجرا، به فنای جبهه سفیانی منتهی شد.) درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، از همه چیزبیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بیبصیرتها فریب میخورند. بیبصیرتهادرجبهه باطل قرار میگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنان که در جبهه ابنزیاد، کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولی از بیبصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشوراست. البته همین درسها کافی است که یک ملت را، از ذلّت به عزّت برساند. همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد. درسهای زندگی سازی است. این، آن جهت اوّل.
(بيانات مقام معظم رهبري )
🌴پوشیدن سیاه در سوگ ائمه🌴
پوشیدن لباس سیاه در سوگ ائمه هدی (ع)خصوصا در محرم چه صورت دارد؟ ایا لباس سیاه کراهت دارد؟
ایت الله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه)
سیاه پوشی در عزاداری سالار شهیدان راجح وموجب خشنودی پیغمبر خدا وائمه هدی صلوات الله علیم اجمعین،بنابراین پوشیدن لباس سیاه به غرض مذکر مستثنی است از اخبار داله بر کراهت لباس سیاه.
ایت الله گلپایگانی:سیاه پوشی در عزاداریسالار شهیدان سیره مستمره شیعه در طول تاریخ بوده وامری مجازومستحسن است.
ایت الله مرعشی نجفی:سفارش میکنم لباس سیاهی راکه در ماه محرم وصفر می پوشیدم جهت حزن واندوه در مصیبت های ال رسول اکرم ، با من دفن شود
ایت الله خامنه ای:پوشیدن لباس سیاه در عزای اهل بیت سیدالشهداء (ع) رای تعظیم شعائر وبه عنوان اظهار تاثر مستحسن است ودر فرض سوال کراهت ندارد.
ایت الله تبریزی:پو شیدن لباس سیاه در عزای ائمه (ع) از تعظیم شعائر مذهب اهل بیت (ع) است، ومستحب است وثواب بر ان مترتب است.
پوشیدن لباس سیاه در سوگ ائمه هدی(ع) مکروه نیست بلکه به عنوان اظهار حزن واندوه برای ان بزرگواران راجح است وکراهت ان در سایر مواقع هم ثابت نیست.
ایت الله بهجت : در مفروض سوال خیر
ایت الله فاضل لنکرانی:چون از مصادیق تعظیم شعائراست واجد رجحان شرعی می باشد وعملا بزرگانی چون مرحوم ایت الله العظمی بروجردی در روزعاشورا از قبای سیاه استفاده میکردند. (جامع المسائل ج1/621 )
ایت الله سیستانی: کراهت ان ثابت نیست.
ایت الله صافی:پوشیدن ان درعزای حضرت سیدالشهداء مطلوب است وچون عنوانش احترام ان بزرگوار مخصوصا میتوان گفت در حال حاضر از شعائر مذهبی است.
ایت الله مکارم:با توجه به اینکه لباس مشکی در عزای اهل بیت(ع) تعظیم شعائر الهی
سلام من به محرم به ماه دلبر زینب
به اشک سینه زنانش زنزد مادر زینب
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بی نهایت داغ دل شکسته زینب
سلام من به محرم به آنکه صاحب آن است
به کاروان بهاری که در مسیر خزان است
سلام من به محرم به غصه و غـم مهدی
به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به خیمه های قشنگش
به اشک مهدی زهرا و به غصه دل تنگش
سـلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پرازحزنِ و غرق درد و ملامش
سلام من به محرم به پرچم غم زهرا
به گیسوان سپید و به قامت خم زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب و زمینِ غم و حسین غریبش
سلام من به محرم به ماه تشنگی دل
به آن سه ساله محزون نشسته در درل محمل
سلام من به محرم به دست و با زوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به حسین و به زخم سینهى قاسم
که شد فداى عمویش به حجله در برهاشم
سلام من به محرم به گاهواره ی اصغر
به اشک خجلت شاه و گــوی پاره ی اصغر
سلام من به حسین و گلوى پاره اصغر
به فرق غرقه به خون على اکبر و جعفر
سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به کام خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
به نا امیدی سقا به سوز اشک ابوالفضل
سلام من به حسین و به سوز و اشک ابوالفضل
بر آن دو دست بریده به فرق و مشک ابوالفضل
سلام من به محرم که برتر از رمضان است
همه شبش شب قدر و فضیلتش به از آن است
سلام من به حسین و به آن همه گل پرپر
که کرده اند همه جان را نثار ابن پیمبر
سلام من به محرم به اضـطراب سکـینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهـیرش
به باز گشتن حُر و عروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سيدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . رواياتى كه دلالت بر اين امر دارند به سه دسته تقسيم مى شوند:
دسته اول : رواياتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شريف برداشته شود مخصوص كرده است ، چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه نزد سر حسين (ع) تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غير از مرگ مى باشد» ( 1 )
دسته دوم : رواياتى است كه با تعبيرات مختلف توسعه اى از بيست ذراع تا پنج فرسخ و يا ده ميل را براى آن قائل است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «حريم مزار حسين (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است » ( 2 )
دسته سوم : رواياتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده اند . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «خاك مزار امام حسين (ع) براى هر دردى شفاست». ( 3 )
تا شفا بخشد روان و جسم هر بيمار را
در حريم وصل خود خاك شفا دارد حسين
1- كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 272
2- مكارم الاخلاق , طبرسى , ج 1 ص 360
3- كافى , مرحوم كلينى , ج 1 ص 360
🌷سؤال:
چند وقتی است که درباره عالم برزخ و فشار و عذاب قبر دارم فکر میکنم و تقریبا ترس عجیبی من را فرا گرفته است به طوری که زندگی عادی را دیگر ندارم و همه چیز به نظرم پوچ میآید و دوست دارم بقیه عمرم خودم را به نماز و دعا و قرآن خواندن بگذرانم.
🌷پاسخ:
متاسفانه یکی از بزرگترین رهزنیهایی که شیطان در هنگام سیر و سلوک پیش روی انسان قرار میدهد، همین افکار و خطورات یأسآور و ناامیدکننده است. به طور کلی، شیطان درصدد است تا از هر راهی انسان را از تکامل باز دارد گاه از طریق خستگی و کسلی که منجر به تفریط میشود و گاه از طریق زیادهروی و اندیشه عقبافتادگی و بیهودگی مظاهر دنیایی که منجر به افراط میشود که در هر دو صورت افراط و تفریط، جز دوری از رحمت بیکران الهی برای انسان حاصلی نخواهد داشت. به همین جهت، در روایات ما از از انحراف به دو جانب افراط و تفریط باز داشتهاند و همواره به اعتدال در اعمال فرا خواندهاند.
از نشانه هایی که شما دوست گرامی بیان میدارید به نظر می رسد دچار افراط شده اید. افراطی که از ناحیه عدم توجه به مراتب ایمان افراد و سنجش اعمال به حسب تواناییها و قابلیات افراد گریبانگیر شما شده است. توصیه حقیر به حضرتعالی این است که اولا بدانید مراتب ایمان و علم افراد گوناگون است و خداوند نیز به حسب همین تفاوت قابلیات، اعمال افراد را مورد سنجش قرار میدهد ثانیا وقتی این گونه افکار به شما هجوم آورد، به صورت سریع، به روایاتی که دلالت بر رحمت گسترده و بخشایش نامتناهی حق دارد، رجوع نموده و خود را از ناامیدی و یأس دور نمایید.
اکنون توجه شما را به یکی از این روایات جلب میکنم:
روایت شده معاذ بن جبل از صحابه با ديده گريان خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسيد و سلام کرد، حضرت جواب فرمود و آن گاه پرسيد چرا گريه میكنی؟ در جواب گفت؛ جواني زيبا، بر در خانه است و همچون مادر جوانمرده گريه میكند و میخواهد به خدمت شما شرفياب شود. حضرت فرمود؛ برو و جوان را نزد من آر، معاذ او را نزد آن حضرت برد، پس ازسلام، حضرت پرسيد؛ جوان! چه چيز ترا به گريه انداخته است؟ گفت؛ چگون گريه نكنم در صورتي كه مرتكب گناهاني شده ام كه اگر خداوند بزرگ به بعضی از آنها مرا مؤاخذه كند وارد جهنم نمايد و هرگز مرا نيامرزد؟! در ادامه روایت آمده که حضرت فرمود: به خدا مشرک شدی؟ گفت؛ به خدا پناه میبرم كه به خدايم شرک آورده باشم! فرمود؛ آيا كسي را كه كشتن او حرام است كشتهای؟ گفت؛ نه، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود؛ خداوند گناهانت را مي آمرزد، گرچه به اندازه زمينهای هفتگانه، درياها، ريگها، درختان و مخلوقات درون آنها، باشد گفت؛ از همه اينها بزرگتر است. حضرت فرمود؛ خداوند گناهانت را میآمرزد، گرچه به اندازه آسمانها، ستارگان، عرش و كرسی باشد. گفت؛ گناهان من از همه آنها بزرگتر است.
معاذ در ادامه روایت میکند پيامبر (صلی الله علیه و آله) با حالت خشمناكی نظر افكند و فرمود؛ وای بر تو ای جوان! گناهان تو بزرگتر است يا پروردگار تو؟ جوان به رو در افتاد و میگفت؛ سبحان الله ربی ما شیء أعظم من ربی؛ اي پيامبر خدا! پروردگار من بزرگتر از هر بزرگی است. حضرت فرمود؛ آيا گناه بزرگ را جز بزرگ میآمرزد؟ جوان گفت؛ نه، آن گاه جوان ساکت شد.
شاید این یک تعصب باشد…
ولی من باور نمیکنم که انسانی، علت صعودش به قله را دیدن منظره ی اطراف بیان کند.
هیچکس سختی کوهستان را برای دیدن یک منظره تحمل نمیکند.
قله، تنها جائی بر کوهستان نیست.
قله در قلب و ذهن ما جای دارد.
قله، پاره ای از یک رویاست که به حقیقت می پیوندد.
و مدرکی مسلم بر این که زندگیمان بامعناست.
قله نشانی از آن است که میتوانیم با قدرت اراده و توان جسممان، زندگی را به آنچه میخواهیم و آنچه دستانمان قدرت خلق آن را دارند، تبدیل کنیم.
قسمت هائی از کتاب “لمس بام دنیا”
نوشته اریک واین مایر
کوهنورد نابینای صعود کننده به اورست
دیدگاه افراد
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد…
یک کشیش او را دید و گفت :حتماً گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرآورد.
⚜ تو بر خلاف میل آن رفتار کن!
▪️ اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و تقدم بر هم قطار خود پیدا کن، تو بر خلاف میل آن رفتار کن…،
▪️ ممکن است نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو دارای مقامی، باید مقام خود را برای ترویج شریعت حفظ کنی. با فقرا نشستن، وَقَعِ تو را از قلوب می برد، پایین نشستن در مجالس از مقام تو کاسته می کند، آن وقت خوب نمی توانی به وظیفه شرعی خود اقدام کنی.
▪️ بدان تمام این ها دام های شیطان و مکائد نفس است…
باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. آن وقت نفس اصلاح می شود.
📚 امام خمینی (ره)، چهل حدیث، ص۸۶
نکته_اخلاقی
حضرت محمد (ص): «کربلا پاک ترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگ ترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است. » [1]
آری، کربلا مأمنی از سرای بهشت که از عاشورا حرمت گرفت و از حسین (ع) عظمت و شکوه…
عاشورا جریان انسان سازی است که حتی فرات را به خروش درآورد و در طول چهارده قرن سیراب كننده جان شیعیان است.
آری عاشورا، سرّ تولد «ما رأیتُ الّا جمیلاً» از دل مصائب کربلا است که زینب (س) را به نظاره گری نشاند و جهانی را به حیرت وا داشت!
امام صادق علیه السلام فرمود:« سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبی بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.» [2]
زیارت عاشورا
اعمال روز عاشورا
صلوات بر امام حسین (ع)
زیارت وارث
عاشورا همان انعکاس ضجه های كودكان غريب کاروان حسین (ع) است در داغی صحرا و خار مغیلان …
همان آئینه تمام نمای غیرت عباس (ع) است در پیش چشمان نامحرمان و نامردان عالم!
فصل غم انگیز وداع آخر خواهری دلشکسته است با برادری که عطر فاطمه (س) و علی (ع) از پیراهن صد چاکش به عرش رسید!
عاشورا نبرد حق و باطلی است که هر روز و هر زمان در صحرای کربلای دل ما تصویر می شود، جهاد آن است که در این کارزار حقانیت را تشنه لب شهید نکنیم.
امید که هیچگاه از غافله عاشورائیان عقب نمانیم.
سالروز شهادت مظلومانه سیدالشهدا (ع) و یارانش تسلیت باد
صدقه، درمان بیماری
طبق فرمایش اهل بیت علیهم السلام، صدقه دادن، یکی از راه های بسیار مؤثر در رفع بیماری های انسان هاست و البته این، تنها یکی از آثار نیکوی صدقه است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم: بیمارانتان را با صدقه درمان كنید كه آن، بیماری ها و آفت ها را از شما دور می كند.
امام کاظم علیه السلام هم فرمود: بیماران خود را با صدقه دادن درمان کنید؛ من چیزی را نمی شناسم که سریع تر از همه چیز اجابت می شود جز صدقه و هیچ چیزی را نمی شناسم که برای بیمار نافع باشد و زودرس باشد، جز صدقه دادن! دین اسلام هیچ گاه انسان ها را فراموش نکرده، لذا در این مورد هم در رابطه با کسانی که توانایی مالی برای صدقه دادن ندارند، جایگزین ارائه نموده است:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: بر هر مسلمانی است که هر روز صدقه بدهد. عرض شد: کسی که مال ندارد چه کار کند؟حضرت فرمودند:
برداشتن چیزهای آسیب رسان از سر راه، صدقه است.
نشان دادن راه به کسی صدقه است.
عیادت بیمار صدقه است.
امر به معروف صدقه است.
نهی از منکر صدقه است.
جواب سلام دادن صدقه است.
🏴اعمال روز عاشورا🏴
روز #عاشورا که روز شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران باوفاى اوست، روز اندوه و غم و مصیبت ائمّه اطهار(علیهم السلام) و شیعیان آنها است و بر انجام اعمال و رعایت امورى در این روز تأکید شده است، مانند:
🌷➊ #دست_ازکسب_و_کار_بکشید
شایسته است شیعیان در این روز دست از کسب و کار بکشند، نیازهاى خانه را در این روز تهیه و ذخیره نکنند، به عزادارى و نوحه سرایى بپردازند و همچون کسانى که عزیزترین افراد خویش را از دست دادهاند، غم زده و اندوهگین باشند.
🌷➋. #به_یکدیگر_تسلیت_بگویید
امام باقر علیهالسلام فرمودهاند: «شیعیان در این روز به یکدیگر تسلیت بگویند و چه بهتر که با این جملهها باشد: «عَظَّمَ اللّهُ أُجُورَنا بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ، وَ جَعَلَنا وَ إِیاکُمْ مِنَ الطّالِبِینَ بِثارِهِ، مَعَ وَلِیهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَیهِمُ السَّلامُ.» که معنی آن چنین است:«بزرگ گرداند خدا پاداش ما را در سوگواریمان بر حسین علیهالسلام و قرار دهد خداوند ما و شما را از خون خواهانش به همراه ولیش امام مهدى از خاندان محمّد (علیهم السلام)»
🌹➌. #زیارت_قبر_امام_حسین_ع
مرحوم «ابن قولویه»(رحمه الله) مطابق روایتى مىگوید: «کسى که در روز عاشورا کنار قبر امام حسین علیهالسلام باشد و زائران را کمک کند و آب دهد، مانند کسى است که لشکر آن حضرت را سیراب کرده باشد و گویا با آن حضرت در کربلا حاضر بوده است.»
🌹➍ #هزار_مرتبه_لعن_بر_قاتلان_امام_حسین_ع
هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت کند و بگوید: «اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ(علیه السلام)»
🌷➎ #خواندن_هزار_مرتبه_سوره_توحید
خواندن هزار مرتبه سوره «توحید» در این روز فضیلت فراوانى دارد. امام صادق علیهالسلام در این باره فرموده است: «هر کس در روز عاشورا هزار مرتبه سوره «توحید» را بخواند، خداوند رحمان به وى نظر (رحمت) افکند و هر کس را که خداوند رحمان (با دیده رحمت) نظر کند، وى را مجازات نخواهد کرد.»
🌷➏. #خوردن_وآشامیدن_پرهیز_شود
در روز عاشورا شایسته است که از خوردن و آشامیدن بدون اینکه قصد روزه کند خوددارى کرده تا اینکه وقت عصر فرا رسد و از غذا و آب مختصرى به اندازهای که مصیبت زدگان استفاده مىکنند، تناول کنند. مرحوم «علاّمه مجلسى» در کتاب «زاد المعاد» گفته است که بهتر است روز نهم و دهم ماه محرّم را روزه نگیرند، زیرا بنى امیه این دو روز را براى برکت و شکر بر قتل امام حسین علیهالسلام (به عنوان ظاهرسازى) روزه مىگرفتند، از طریق اهل بیت علیهم السلام احادیث فراوانى در مذمّت روزه این دو روز، مخصوصاً روزه روز عاشورا نقل شده است. همچنین در این روز، از مزاح و خنده و دیگر سرگرمىهاى مسرّت بخش دنیوى خوددارى کنند.
🌺➐ #هنگام_غروب_بیشتر_به_یاد_صائب_اهل_حرم_باشد
سزاوار است هنگام غروب روز عاشورا، به یاد مصائب فرزندان و اطفال و زنان حرم امام حسین علیهالسلام باشند، زیرا آن هنگام از سخت ترین لحظات حرم آل پیامبر صلیالله علیه وآله بود. دشمنان سرمست از باده پیروزى و اجساد شهیدان روى خاک کربلا و زنان و کودکان نالان و گریان و پریشان بودند، در همان زمان دستور غارت و آتش زدن خیمهها صادر شد. اطفال یتیم، زنان بىسرپرست و کودکان تشنه، هر کدام به سویى مىدویدند و در آن میان، حضرت زینب و امام زین العابدین و امّ کلثوم سلامالله علیها پناهگاه این مصیبت دیدگان بودند و همه غمها را به دل و جان مىخریدند و همه دشوارىها را بر خویش هموار مىساختند، تا دیگران را آرام کنند. در آن غروب، مصائبی بر خاندان رسول اللّه (ص) رفت و اندوهى بر آنان فرود آمد که قابل تصور و بیان کردن نیست. مصائبى که اشکها را از دیدهها سرازیر مىسازد و اعماق روح و جان را آزار مىدهد.
🌷➑ #سلام_بررسول_خدا_صلیالله_علیه_وآله_و سایر_معصومین
سزاوار است عاشقان و علاقمندان مکتب سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا برخیزند و بر رسول خدا صلیالله علیه وآله، علىّ مرتضى علیهالسلام، فاطمه زهرا سلامالله علیها، حسن مجتبى علیهالسلام و سایر امامان از ذریه آن حضرت علیهالسلام سلام کنند و به این بزرگواران این مصیبت بزرگ را با دلى سوزان و اشکى روان تسلیت گویند و این زیارت را بخوانند
🌼➒ #خواندن_زیارت_عاشورا
خواندن زیارت امام حسین علیه السلام معروف به «زیارت عاشورا» در این روز ثواب فراوانى دارد. این زیارت را مىتوان از راه دور یا نزدیک خواند و بسیار بافضیلت و یکى از کیمیاهاى سعادت است.
🌷➓ #خواندن_مقتل
شایسته است در این روز شیعیان مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند.
2⃣1⃣غسل کردن و خواندن زیارت وارث
التماس دعا🙏💔❤
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌹
🌹یااباالصالح المهدی عجادرکنی🌹
🌹اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌹
تقویم یا گاه شماریهای موجود در دنیا نشانگر اهمیت یک واقعه برای آغاز یک سال جدیدِ یک قوم، قبیله یا مذهب است.
در این راستا اگر چه ایران مبدأ سال نو خود را بر اساس آغاز فصل بهار به عنوان شمسی تعیین کرده است اما با توجه به رسمیت دین اسلام در این کشور مناسبت های مذهبی اش منطبق بر گاه شمار هجری قمری است.
در واقع تقویم هجری قمری، براساس چرخش ماه است که توسط مسلمانان و نیز در بسیاری از کشورهای اسلامی به عنوان سالنمای مذهبی یا در مواردی مدنی نیز استفاده میشود.
همچنین از این سالنما در بسیاری از آیین های اسلامی، از قبیل روزه، حج، تعیین ماه های حرام و عزاداری استفاده میشود.
گفتنی است که در زمان خلافت عمر بن خطاب، به توصیه علی بن ابیطالب (ع) هجرت پيامبر اسلام از مكه به مدينه مبدأ اين تقويم قرار گرفت و مدون شد.
قبل از جهانی شدن تقویم گاهشماری میلادی در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسمی شدن گاه شماری هجری خورشیدی در ایران و افغانستان، سالنمای هجری قمری سالنمای اصلی سرزمین های اسلامی بود و وقایع تاریخی در اکثر قریب به اتفاق موارد با این گاهشماری ثبت میشد.
مبدأ تقویم هجری قمری مانند گاهشماری هجری خورشیدی، سال هجرت پیامبر اسلام، محمد (ص)، سال ۶۲۲ میلادی از مکه به مدینه می باشد.
نماز پیامبر اسلام (ص) در روز اول محرم
نماز و احیا در شب اول ماه محرم و دعای استهلال ماه
نماز و دعای روز آخر ذی الحجه
سرآغاز گاهشماری هجری قمری روز «۱ محرم سال ۱ هجری قمری» (۲۷ تیر سال ۱ هجری شمسی)، برابر با ۱۶ ژوئیه ۶۲۲ میلادی قدیم (ژولیانی) و ۱۹ ژوئیه ۶۲۲ میلادی جدید (گرگوری) است.
نخستین روز ماه محرم، به عنوان نخستین روز سال محاسبه شده و تمام وظایف دینی مسلمانان از جمله نماز، روزه گرفتن در ماه رمضان، حج و تاریخ رویدادهای مهم مانند شب های قدر و مراسمهای دیگر با توجه به این گاه شمار است.
اما بعد از واقعه عاشورا و حادث شدن آن در دهه اول محرم که همزمان با آغاز سال نو قمری است این دهه و در واقع ابتدای سال نو قمری رنگ و بویی حسینی و عاشورایی دارد و گویی حسین «ع» و کاروانش برکت و حرمتی است برای بارور شدن سال نوی مسلمین..
معجزه سیاه پوشی برای امام حسین
سیاه پوشان بخوانند: یکی از نمایندگان حضرت آیت الله خوئی رحمت الله علیه میگوید:یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی لباسهای زیر و جوراب های ایشان نیز سیاه بود.من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم که آیا فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا،ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!!! ایشان در پاسخ فرمودند:فلانی من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.پرسیدم:چطور؟؟فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم.سپس اینگونه برایم تعریف نمود: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.روزی پدرم بالای منبر این جمله را به مردم میگوید:…که ایهاالناس دستتان را از دست امام حسین و اهلبیت علیهم السلام رها نکنید که اینها خاندان کرامت و بخشش اند،و هر حاجت یا مشکل بزرگی که دارید جز درب خانه ی ایشان جای دیگری نروید که این خانواده حلال مشکلات اند…. پس از آنکه پدرم از منبر پائین میاید زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید تا برای حل مشکلات و گرفتن حوائجمان درب خانه ی اهلبیت و امام حسین علیهم السلام برویم،چرا خودت از امام حسین علیه السلام نمیخواهی تا به تو فرزندی عنایت فرماید؟؟!! ایشان درحالیکه به شدت ناراحت میشوند به خانه میرود.همسرشان (مادربنده)میپرسد آقا چرا اینقدر ناراحتید؟؟؟و ایشان قضیه ی منبر و صحبت آن زن را بازگو میکنند.مادرم میگوید خب راست گفته،چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟؟پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟؟ مادرم در جواب میگوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا،حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپاسیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمیشود.یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.پدرم که گمان میکند سوال او یک مساله ی علمی و یا فقهی باشد میگوید بپرس.اما در کمال ناباوری آن طلبه میپرسد آیا همسرشما باردار است؟؟؟ایشان با تعجب میگوید بله،تو از کجا میدانی؟کسی از این قضیه اطلاع ندارد.باز میپرسد ایشان 7ماهه باردارند؟؟پدرم با تعجب بیشتری پاسخ مثبت میدهد.ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و میگوید:آسیدعلی اکبر من الآن خواب بودم،در خواب وجود مبارک پیامبراکرم صل الله علیه و آله را زیارت کردم.حضرت فرمودند:برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.و او را به نام من “ابوالقاسم” نام بگذار. ….حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟؟؟….. شادی روح حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی و تمام علمایی که مدافع شعائر اهلبیت علیهم السلام بودند،صلوات…. از شیخ مرتضی انصاری رحمة الله علیه پرسیدند: چگونه میشود یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت باشد؟ فرمود: فکری مانند فکر حر بن یزید ریاحی در شب عاشورا منبع این داستان رو میتونید در احوالات و زندگی نامه حاج ابوالقاسم خوئی مطالعه کنید
عجب حال و هوایی دارد امشب میوه دل ششمین گوهر آسمان ولایت است که زمینی شده و جهان را مجذوب حرمتش کرده است.
آری امشب هفتمین بهار معطر بى خزان امامت از راه رسیده و آفتاب، چه بی صبرانه به قرص رویش لبخند مىزند و هم صدا با هلهله افلاکیان و هم دست با شادی زمینیان به شادی ایستاده است.
او همان هفتمین ستاره دنباله دار عشق در کهکشان امامت آل طه (ع) است که با آمدنش باید درهای نیاز را بست چرا که رحمتی بی نیاز به فریادرسی دل های مضطرب آمده است.
چشم زمین روشن باد که امشب خشم در پس نگاه کاظم (ع) پرده پوش خواهد شد!
اعمال روز ولادت امام کاظم (ع)
زیارت جامعه کبیره
هم او که میراث دار گنجینه علم حجت ششم است و صبر و شکیبایى به پیش پایش به زانو در مىآمد.
باب الحوائجی که هیچ خواهش و تمنایی در آستانه کرامتش بى پاسخ نمیماند!
میلاد امام موسی کاظم (ع) است همان که ایران از عشقش، پیکر فرزندان بسیاری از نسل او را در آغوش کشیده و صدف مروارید فرزندان او گشته است:
خراسان، راضی است به تاجداری” رضا (ع) ” در توس؛
شیراز ، به حمد نشسته از در آغوش کشیدن ” شاهچراغ (ع) ”
و اما قم ، غرق شفقت شده از میزبانی، دخترش ” معصومه (س) ” …
صلوات بر امام کاظم (ع)
نماز امام موسی کاظم (ع)
امروز خورشید، ناب ترین بارقه های نورش را بر خاک می بارد به یمن قدوم هفتمین نشانه راستی که با زمینی شدنش الفبای نورانی صبر و تحمل را به رهروان هجی کرد و شاهد آن این حدیث است که از امام موسی کاظم (ع) نقل شده است : «لقمان به فرزندش فرمود: فرزندم! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن غرق شدند. پس بايد در اين دريا، كشتى ات تقواى الهى، بار آن ايمان، بادبانش توكل بر خدا، ناخدايش عقل، راهنمايش علم و سكانش (فرمانش) صبر باشد» [1]
سال روز میلاد قله نشین صبر و ایمان، حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام بر دل های عاشقانش مبارک باد.
🌹🌹🌹🌹🌼🌼🌼🌼🌹🌹🌹🌹
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه…»
این ندای محمد(ص) است در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری که از ناحیهای میان مکه و مدینه هنوز هم به گوش میرسد؛ ناحیهای به نام «غدیرخم»، همانجا که دستان ولایت را بالا گرفت و «علی (ع)» را وصی خواند تا مفتاح امامت را به دستان او بسپرد و خط امامت را آغازگر باشد.
غدیرخم شاهد بزرگترین حماسه تاریخ اسلام شد و جاودانه ترین واقعه را برای امتداد رسالت به تصویر کشید.
زیارت امام علی در روز عید غدیر
نماز و دعای روز عید غدیر
حمد بر ولایت در روز عید غدیر و آداب عید غدیر
غدیر، تجلی خواست خداوند است و نشانگر دست های بلندی است که انسان خاکی را به افلاک و ملکوت متصل میکند.
امام رضا(علیه السلام) فرمودند:«کسى كه در روز (غدير) مؤمنى را ديدار كند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى كند و قبرش را توسعه مى دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زيارت مى كنند و او را به بهشت بشارت مى دهند».[1]
آری غدیر، ریزش باران الطاف رحمانی بر گلزار جان های تشنه و ضمیرهای منتظر است تا با جریان امامت پیوند بخورند.
آهنگ جاودانگی جهان نواخته شد آن دم که دستی جانشینِ دست دیگر شد و مسیر رسالت به امامت منتهی گشت.
زیارت امین الله
اعمال شب عید غدیر
اعمال روز عید غدیر
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
روزه روز غدير خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. يعنى اگر انسانى هميشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگيرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عيد غدير است.[2]
بدون شک واقعه غدیر نقشی سرنوشت ساز و بی بدیل در تعیین مسیر آینده اسلام داشته و دارد و جریانی است که تا ابد از خروش باز نخواهد ایستاد. واقعه ای است که در آن پیامبر اسلام (ص) مهمترین ماموریت خود را به انجام رساند و ولایت را پیش چشمان حاضران به تصویر کشید.
این عید بر مسلمین جهان مبارک باد
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
درس غدیر :
◽️ اگر نماز قضا بشود می شود جبران کرد ، اگر روزه قضا بشود می شود جبران کرد
□ ولی اگر ولایت قضا بشه ، نمیشه جبران کرد
□ یکبار در سقیفه قضا شد ، حضرت زهرا (س) را شهید کردند ،
□ یکبار در صفین قضا شد ، حضرت علی (ع) را شهید کردند .
□ یکبار در کوفه قضا شد ، تابوت امام حسن (ع) تیرباران شد.
□ یکبار در کربلا قضا شد ، بر پیکر امام حسین (ع) اسب تازاندند.
□ مواظب باشیم ولایتمان قضا نشود…
🌹عید غدیرمبارک
برخورد جالب #رهبر_انقلاب با پسر و دختر نامحرم در کوهپیمایی
💠 یکی از محافظان رهبر انقلاب میگوید یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجوهم به یک جواپ مذهبی مبدل شدند.
نشریه ماه تمام ،شماره۳ ،ص۱۷
امام علی علیه السلام:
الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.
🍃 علم و دانش دو گونه است: فطرى و شنيدنى (اكتسابى) و دانش شنيدنى سودى نمى دهد هنگامى كه هماهنگ با فطرى نباشد.
📚 نهج البلاغه حکمت ۳۲
قالَرَسُولُالله«ﷺ»:
﴿حُبُّ"عَلیِبنِاَبیِطالِب"یَأْکُلُالذُنُوبَ
کَماتَأکُلُالنارُالحُطَبَ﴾
+ #حب ِ علی«؏»چیستکهگناهرامۍبلعد!
متحیرم علی کیست؟!
“یاامیرۍ یا علیّ و یا علیُّ یاامیر”
من_غدیرےام
حضرت علی امیرالمومنین (علیه السلام) :
التَّبسُّمُ فِي وَجهِ المُؤمِنِ الغرِيبِ مِن كفَّارةِ الذُّنُوبِ.
لبخند زدن برصورت مؤمن غريب ، موجب آمرزش گناهان ميشود .
✍«جامع الاخبار،ص۸۶»
برخورد جالب #رهبر_انقلاب با پسر و دختر نامحرم در کوهپیمایی
💠 یکی از محافظان رهبر انقلاب میگوید یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجوهم به یک جواپ مذهبی مبدل شدند.
نشریه ماه تمام ،شماره۳ ،ص۱۷
حــدیــثروز
💠🔹امـام حسن مجتبی علیهالسلام⇩
↫◄ یقیناً بر آوردن حاجت
یک برادر ایمانی
از یک ماه اعتکاف
برایم دوست داشتنی تر است.
📗البدایة و النهاية جلد٨، صفحه٣٨
مناظره امام هادی(ع) با متوکل عباسی
از امام هادی ـ علیه السلام ـ نزد متوکل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشتههای تحریک برانگیز و اشیای دیگر است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش بر ضد دولت دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند، آن گاه امام ـ علیه السلام ـ را در اطاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته، جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.
امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: «در خانهاش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن میخواند.»
متوکل چون امام ـ علیه السلام ـ را دید، عظمت و هیبت امام ـ علیه السلام ـ او را گرفت و بیاختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد!
امام ـ علیه السلام ـ سوگند یاد کرد و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار!»
متوکل از تقاضایش منصرف شد ولی برای این که امام ـ علیه السلام ـ را در نظر جمع سبک جلوه دهد گفت: پس شعری بخوان!
امام فرمود: من شعر، کم از بر دارم.
گفت: باید بخوانی.
امام ـ علیه السلام ـ اشعار زیر را خواند:
باتُوا عَلی قُللِ الجِبالِ تَحرُسُهُم غُلْبُ الرّجالِ فَما اَغْنَتهُمُ القُلَلُ
وَ اسْتَنزَلُوا بَعدَ عِزٍّ عن َمَعاقِلِهِم فَاُوَدّعُوا حُفَراً یا بِئسَ مانَزَلُوا
ناداهُم صارِخٌ مِن بعدِ ما قُبِرُوا اَینَ الاَساوِرَ و التّیجانُ وَ الحُلَلُ؟
اَینَ الوُجوهُ الّتی کانَت مُنعِمَهً مِنْ دُونِها تَضْرِبُ الاَستارُ وَ الْکلَلُ؟
فَافصَحُ القَبرُ عَنهُم حینَ ساءَ لَهُم تِلک الوُجُوهَ عَلَیها الدَّود یقتَتِلُ
قَد طالَما اَکلُوا دَهراً وَ ما شَرَبُوا فَاَصْبَحُوا بَعدَ حُلولِ الاَکلِ قَد اُکلُوا
وَ طالَما عَمَّروا دُوراً لِتَحَصُّنِهِمْ فَفارَقُوا الدّوَر عَلَی الاَعداءِ وَ ارْتَحِلُوا
اَضْحَتْ مَنازِلُهُم قَفْراً مُعَطَّلَهً وَ ساکنُوها اِلی الاَجْداثِ قَدْ رَحَلُوا
ترجمه: (زمامداران جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری میکردند، ولی قلّهها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدتها عزّتاز جایگاههای امن به زیر کشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی!
پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهای فاخر؟
گور به جای آنان پاسخ داد اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهرهها با هم میستیزند!
آنان مدت درازی در دنیا میخوردند و میآشامیدند، ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدهاند!
چه خانههایی ساختند، تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی این خانهها و خانوادهها را ترک گفتند و به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخائری انبار کردند، ولی همه آنها را ترک گفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند!
خانهها و کاخهای آباد آنان به ویرانهها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوی گورهای تاریک شتافتند!
تأثیر کلام امام ـ علیه السلام ـ چندان بود که متوکل به سختی گریست، چنان که ریشش تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند.
متوکل دستور داد: بساط شراب جمع کنید و چهار هزار درهم به امام ـ علیه السلام ـ تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل برگرداند.[1]
——————————————————————————–
پی نوشت:
[1] . مسعودی، مروج الذّهب، بیروت،دار الاندلس، ج 4، ص 11؛
شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینی، ص 166؛
سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، نجف، المطبعه الحیدریه، 1383 هـ .ق، ص 361
؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، منشورات شریف رضی، 1364 هـ .ش، ج 3، ص 272؛
قلقشندی، مآثر الأناقه فی معالم الخلافه، الطبعه الثانیه، مطبعه حکومت الکویت، ج 1، ص 232.
حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیحجه، سال 212 هجری در «صریا» متولد شد. امام هادی علیه السلام بعد از شهادت پدربزرگوارش امام جواد علیه السلام در سال 220 ه .ق در سن شش سالگی به امامت رسید. در این مدت سی و سه سال امامتش با شش تن از خلفای عباسی رو به رو بود:
1 - معتصم عباسی، در بقیه حکومت او، حدود هفت سال.
2 - واثق پسر معتصم، پنج سال و هفت ماه.
3 - متوکل برادر واثق، چهارده سال.
4 - منتصر پسر متوکل، شش ماه.
5 - مستعین پسرعموی منتصر، شش سال و نه ماه.
6 - معتز پسردیگر متوکل، حدود دو سال.
در نهایت امام هادی در سوم رجب سال 254 هجری قمری به دستور خلیفه وقت عباسی به شهادت رسید.
دوران امامت امام علی النقی علیه السلام به دلیل گسترش فرهنگی در گرایش های اعتقادی و بحث های علمی که از برخورد میان مکتب های کلامی و تحولات فرهنگی مختلف ناشی شده بود از ویژگی خاصی برخوردار است. در این دوران، مکتب های عقیدتی گوناگونی چون «معتزله» و «اشاعره» گسترش یافته و پراکندگی آرای فراوانی در سطح فرهنگی جامعه پدید آمده بود. مباحثی کلان چون جبر و تفویض، ممکن یا ناممکن بودن رؤیت خداوند، تجسیم و مباحثی از این قبیل، افکار عمومی جامعه را دست خوش تاخت و تازهای فکری کرده بود.
سرچشمه این تحولات فکری، در رویکرد دولت عباسی به مسائل علمی و فرهنگی و نیز هجوم فلسفه و کلام دیگر ملل به سوی جامعه مسلمانان خلاصه می شود. دستگاه حکومتی، کتاب های علمی دانشمندان ملل دیگر را به عربی ترجمه می کرد و در اختیار مسلمانان می گذاشت. این روند از زمان مأمون آغاز شد و به تدریج ادامه یافت و به اوج خود رسید. او تلاش فراوانی در ترجمه کتاب های دیگر ملل، به ویژه یونان داشت و بودجه بسیاری را در این راه هزینه کرد.
«جرجی زیدان» در این باره می نویسد: «مأمون هم وزن کتاب های ترجمه شده طلا می داد و به قدری به ترجمه کتابها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه می شد، از خود علامتی می گذاشت و مردم را به خواندن و فرا گرفتن آن علوم تشویق می کرد. با دانشمندان خلوت می نمود و از معاشرت با آنان لذت می برد».(1)
پس از آن، این روند تا آنجا ادامه یافت که ثروتمندان و بزرگان دوره عباسی نیز به این کار مبادرت ورزیدند و دانشمندان را گرامی داشتند. رفته رفته تعداد کتاب فروشان و کاغذ فروشان در بغداد فزونی می یافت و انجمن های علمی و ادبی تشکیل می شد و مردم بیش از هر کار به مباحثات علمی و مطالعه می پرداختند.
این رویه همچنان در دوره عباسی رو به رشد نهاد و کتاب های بسیاری از زبان های یونانی، سریانی، هندی، نبطی و لاتین ترجمه گردید.(2) عباسیان لحظه ای دانشمندان غیرمسلمان را از خود دور نمی کردند. متوکل و مهتدی، دانشمندان را بر تخت می نشاندند و با آنان شراب می نوشیدند و امیران و وزیران خود را در برابر آنها ایستاده نگه می داشتند، به گونه ای که هیچ بزرگی در مقابل آنها حق نشستن نداشت.(3)
البته آنچه از بررسی زندگی علمی امام هادی علیه السلام در مناظره های علمی به دست می آید، برتری مبانی اعتقادی شیعه را در این برهه از زمان آشکار می سازد. گذشته از این مطالب، پیدایش این همه آرا و نظرات گوناگون، سبب آشفتگی در اوضاع فرهنگی و اجتماعی گردیده و حاصل این آشفتگی، در پیدایش گروه های گوناگونی چون: غلات، واقفیه، صوفیه، مجسّمه و… نمود یافت. حاکمیت نیز از این آشفتگی فرهنگی، برای دست یابی به اهداف خود بهره می جست. عباسیان می خواستند از این جریان ها به عنوان حربه ای برای تضعیف مبانی فکری و اعتقادی مسلمانان بهره برداری کنند.
در این میان، تیزبینی امام در شناخت خط توطئه و استحاله فرهنگی، نقشه های دین ستیزانه آنان را آشکار می ساخت. اگر چه مراقبت شدید از ایشان، اندکی آنان را در رسیدن به هدف ننگین شان یاری می داد و عدم دسترسی به امام، مشکلات جامعه اسلامی را افزون تر می کرد، ولی امام با نهایت درایت، در خنثی کردن این توطئه های فرهنگی می کوشید.
یکی از پر دامنه ترین تلاش های امام در دوران زندگی شان، فعالیت های ایشان در زمینه های فرهنگی بود که برخی از مهمترین آنها در قالب های ذیل انجام می پذیرفت؛
همان گونه که گفته شد، دوران امام هادی علیه السلام، اوج پیدایش مکتب های گوناگون عقیدتی بود که بستر آن با ایجاد فضای فکری از سوی حکومت عباسی فراهم شده بود. گردانندگان و نظریه پردازان این حرکت ها را نیز مشتی عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو تشکیل می دادند.
از جمله تلاش های علمی ـ فرهنگی امام علی النقی علیه السلام در گستره اعتقادات، نوشتن رساله کلامی است که آن را به انگیزه پاسخ گویی به مشکلات اعتقادی اهالی اهواز نگاشته است. امام در این رساله، با ایراد بحث های مستدل درباره قرآن و عترت و معرفی ثقلین و لزوم تمسک به آن، مبحث جبر و تفویض را که از پیچیده ترین مسائل کلامی است، با بیانی بسیار روشن و شیوا مطرح و نقد کرده و نظر امامیه را با عنوان «الأمرُ بینَ الأمرینِ» به اثبات رسانیده است. در بخشی از این رساله آمده است:
«در این باره به گفتار امام صادق علیه السلام آغاز می کنم که فرمود: نه جبر است و نه تفویض؛ بلکه مقامی است میان آن دو که عبارت است از: تندرستی، آزادی، مهلت کافی و توشه، مانند مرکب سواری و وسیله تحریک فاعلی بر کار خود.
پس این پنج چیز است که امام صادق علیه السلام به عنوان اسباب جمع کننده فضل گرد آمده است. پس اگر بنده ای یکی از آنها را نداشته باشد، به لحاظ آن کاستی و کمبود، تکلیف از او ساقط است… همچنین روایت شده که فرمود: مردم در عقیده به سه دسته تقسیم می شوند: دسته ای می پندارند که کار به آنها وانهاده شده است که آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاک انداخته اند.
دسته ای دیگر می پندارند که خدای عزوجل بندگان را به نافرمانی مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مکلف فرموده است. اینها نیز خداوند را ستمگر می انگارند که سبب هلاک خود را با این اندیشه فراهم آورده اند. دسته ای دیگر معتقدند که خداوند بندگان را به اندازه توانشان مکلف فرموده و تکلیفی بیش از توان بر دوش آنها ننهاده است.
آنها چون کار نیک انجام دهند، خدا را بستایند و چون بد کنند، از او آمرزش بخواهند که اینان به حق رسیدگانند. پس امام صادق علیه السلام خبر داده که هر کس پیرو جبر و تفویض است و به آنها اعتقاد دارد، بر خلاف حق است و من آن جبری را که هر کس بدان معتقد باشد دچار خطاست، شرح دادم و بیان کردم که کسی که پیرو واگذاری است، دستخوش باطل است. پس نظر ما میان این دو نظریه است…»
سپس حضرت به بررسی بیشتر مسئله جبر و تفویض در قالب پنج مثال دیگر می پردازد که در تفسیر تندرستی، گشوده بودن راه، سنت مهلت، توشه و انگیزه بیان می دارند و با بهره گیری از آیات قرآن و استدلال های عقلانی و با نهایت دقت و حوصله، آن را از زوایای مختلف بررسی می کنند؛ به گونه ای که مطالب با بیانی بسیار ساده، مستند و عقلانی مطرح می شوند و در عین کامل و مبسوط بودن، جمله ای را تکراری، بدون غرض و خالی از بار محتوایی لازم نمی یابیم.(14)
امامان معصوم علیهم السلام چشمه های جوشان معرفت و گنجینه های دانش الهی اند و چون چراغی پر فروغ و زوال ناپذیر، فراسوی علم را با پرتو افشانی خود روشن می کنند. آنان با بیان شیوا و روشنگر خود، تاریکی نادانی را از بین برده و در هر زمان، امید نور ستیزان را نومید می ساختند.
همان گونه که پیش تر نیز بدان اشاره شد، دولت عباسی، همواره به دنبال برپایی جلسه های مناظره و گفت وگوی علمی بود که برقراری این گونه جلسه ها در زمان مأمون عباسی به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادی علیه السلام نیز ادامه یافت. برپایی این مجالس هدفدار برای در هم شکستن چهره علمی امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتی امامت آنان تشکیل می شد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمی رسیدند، بلکه موجب رسوایی و فضاحت آنان نیز می شد؛ چرا که آن بزرگ پیشوایان دانش و معرفت، از این فرصت برای روشن کردن اذهان عمومی و نشر فرهنگ اصیل اسلامی بهره برداری می کردند.
دولت عباسی می کوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقات های ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمی جلوگیری کند و جلوی فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولی برپایی نشست های علمی در تناقض با این سیاست بر می آمد و تمام تلاش های عباسیان را بیهوده می ساخت. پی گیری این سیاست متناقض از سوی سردمداران نفاق، حاکی از کوته فکری، ناکارآمدی، نارسایی در چاره جویی و بن بست های فکری آنان در برابر اهداف معین خود بود.
متوکل عباسی برای این منظور، دو تن از دانشمندان به نام های «یحیی بن اکثم» و «ابن سکّیت» را به خدمت خواند تا نشستی علمی با امام علی النقی علیه السلام ترتیب دهند. در نشستی که به این منظور ترتیب داده شده بود، متوکل از ابن سکّیت خواست تا پرسش های خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسی با عصا بر انگیخته شد، عیسی علیه السلام با شفای بیماران و زنده کردن مردگان و محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم با قرآن و شمشیر؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسی علیه السلام با عصا و ید بیضا در دوره ای بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزه ای آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجت را برایشان تمام سازد. عیسی علیه السلام با شفای بیماران خاص و بدون درمان و با زنده کردن مردگان بر انگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکی و پیشرفت های آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده می کرد و بیماران بی درمان را شفا می داد. محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم با قرآن و شمشیر در دوره ای بر انگیخته شد که شعر و شمشیر بر اندیشه مردم حکمرانی می کرد. او نیز با قرآن تابنده و شمشیر برنده بر شعر و شمشیرشان چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام فرمود».
پاسخ امام، بسیار روشن و قانع کننده بود. ابن سکیت از روی ناچاری پرسشی بی محتوا را بیان کرد و گفت: «اکنون حجت خدا چیست؟» امام نیز با کنایه، مهر خاموشی بر زبان دشمن زد و فرمود: «عقل که به خوبی در می یابد آن که به خدا دروغ بندد، رسوا می شود». شکست ابن سکیت در این گفت وگوی کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیی بن اکثم را بر انگیخت. او با ناراحتی گفت: «ابن سکیت را به مناظره چه کار؟! او هم نشین نحو و شعر و لغت است». سپس کاغذی بیرون آورد که در آن پرسش های پراکنده ای را مطرح کرده بود و پاسخ را از امام به طور مکتوب خواست.(15)
پرسش های او درباره تأویل و تفسیر برخی آیات قرآن، گواهی زن، احکام خنثی، دلیل بلند خواندن نماز صبح و مسائلی درباره عملکرد امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. امام با نهایت دقت، ظرافت و کمال به پرسش های وی پاسخ فرمود و افزون بر اثبات جایگاه علمی خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را برای شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعی اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد.
پاسخ های امام هادی علیه السلام آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیی بن اکثم در پایان این رویارویی به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش ها دیگر سزاوار نیست که از او درباره مسئله دیگری پرسش شود؛ زیرا هیچ مسئله ای پیچیده تر از اینها وجود ندارد [و او از عهده پاسخ گویی به همه آنها بر آمد [و موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمی او، موجب تقویت شیعیان خواهد شد».(16)
افزون بر شبهه های خرد و کلانی که از سوی دانشمندان مزدور و فرقه های مرتجع آن دوران در حوزه دین مطرح می شد، کشمکش های بزرگ بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایی اسلام، هر از چند گاهی رخ می نمود که دامنه فتنه انگیزی آن، اندیشه قشر گسترده ای از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر می گرفت. یکی از بزرگ ترین این فتنه جویی ها، موضوع مخلوق بودن قرآن بود که مدت ها اندیشه مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسیار انسان هایی که به جهت عقیده به آن، جان خود را از دست دادند!
خلفای عباسی با مطرح ساختن این پرسش و نیافتن پاسخ دلخواه خود، مخالفان شان را به شدت سرکوب می کردند. از این دسته «احمد بن نصر خزاعی» را می توان نام برد که از مخالفان دولت عباسی بود و یک بار هم نقشه قتل واثق، خلیفه عباسی را کشید، ولی نافرجام ماند. خلیفه نیز برای از میان برداشتن او با طرح این پرسش که آیا قرآن مخلوق است یا نه، برنامه سرکوب او را آغاز کرد و پس از بیان پرسش های گوناگون در این زمینه و دیگر مسائل اعتقادی، بهانه ای برای قتل وی به چنگ آورد و او را از میان برداشت.(17)
واثق، احمد بن نصر را که معتقد به خلق قرآن نبود، دست بسته از بغداد به سامرا آورد و از او درباره خلق قرآن پرسید. هنگامی که از عقیده او آگاهی یافت، گردن او را زد و دستور داد سرش را در بغداد و بدنش را در سامرا آویزان کنند و برگه ای به گوش او آویختند که بر آن نوشته شده بود: «این سر احمد بن نصر است که معتقد به خلق قرآن و نفی تشبیه خداوند نیست!»(18)
معتزله که گرایشی افراطی به عقل دارند، قرآن کریم را حادث و مخلوق می دانستند و آن را از صفات باری تعالی می شمردند، ولی در برابر آنها، اشاعره به مخالفت برخاسته و قرآن را قدیم و غیرمخلوق دانستند. جرقه های این کشمکش که برخاسته از نظریه جبر یا تفویض بود، از اواخر حکومت امویان آغاز گردید و با پیدایش این دو مکتب کلامی در عصر عباسیان به اوج خود رسید.
تا پیش از مأمون، حکمرانان عباسی گرایش شدید و تعصب بسیاری بر نظر اشاعره و جبرگرایی داشتند و معتزلیان را به شدت شکنجه و سرکوب می کردند. با به حکومت رسیدن مأمون، ورق برگشت و مخالفان معتزله و نظریه خلق قرآن با حربه های گوناگون از صحنه روزگار پاک می شدند! پس از مأمون نیز خلفای عباسی از او پیروی کردند و کسانی را که به عقاید معتزله پایبند نبودند، شکنجه می کردند یا از میان برمی داشتند.
هنگامی که متوکل به حکومت دست یافت، دوباره به عقاید اشاعره پیوست و این بار قربانیان این ماجرا، معتزلیان بودند! در گیر و دار این آشوب زدگی های اعتقادی، امام هادی علیه السلام پیشوای اندیشه اسلامی، وارد عرصه شد و با بدعت شمردن این بحث ها، خط سیر مکتب ناب اسلامی را برای پیروان خود ترسیم کرد. ایشان برای تنویر اذهان پیروان خود در بغداد نوشت:
«به نام خداوند بخشایشگر مهرورز. پروردگار ما را از فتنه های این روزگار در پناه دارد که در این صورت بزرگ ترین مرحمت را در برابر ما به انجام رسانیده است که در غیر آن، چیزی جز نابودی و بدبختی دستاورد کسی نخواهد شد. نظر من درباره جدالی که بر سر [مخلوق بودن یا نبودن] قرآن در گرفته، این است که آن بدعتی بیش نیست که در گناه این بدعت پرسش کننده و پاسخ دهنده، هر دو یکسانند؛ چرا که برای پرسش کننده سودی در بر نخواهد داشت [و به واقع آن دست نمی یابد] و برای پاسخ دهنده نیز جز رنجی ناشی از طرح موضوعی که از فهم و درک او خارج است، باقی نخواهد ماند. همانا خالقی جز خدا وجود ندارد و جز او، همه آفریدگانش هستند. قرآن نیز کلام خداوند بزرگ است. پس از پیش خودتان بر آن نامی قرار ندهید که از گمراهان خواهید بود و خداوند شما و ما را در شمار افراد این آیه قرار دهد که فرمود: آنان کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می ترسند و از روز جزا سخت در وحشتند».(19) و این گونه شیعیان را از آشفتگی فکری بیرون آوردند.(20)
این پرسش پیش تر نیز از امامان پرسیده شده بود که از امام رضا علیه السلام پرسیدند و امام قاطعانه پاسخ داد: «قرآن کلام خداست، همین و بس!»(21) بدین ترتیب، امام با تبیین موضعی اصولی و روشنگرانه در این بحث، شیعیان را از کاوش در این گونه بحث و جدل هایی که ثمره ای در بر ندارد، بر حذر داشته و نظر خود را بیان کرده اند.
1. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، تهران، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر، 1333 ش، ج 3، ص 216.
2. همان.
3. همان، ص علیه السلام237.
4. باقر شریف قرشی، حیاة الامام علی الهادی علیه السلام، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1408 ق، ص 468.
5. حلول ارواح مردگان در کالبدی غیر از بدن مادی خود فرد.
6. حیاة الامام علی الهادی علیه السلام، ص 469؛ ابا جعفر محمد بن حسن الطوسی، رجال کشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ش، ص 520.
7. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 18، ص 555.
8. رجال کشی، ص 518.
9. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 58.
10. رجال کشی، ص 460.
11. سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث فی طبقات الرواة، منشورات آیة الله الخویی، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق، ج 1، ص 259.
12. شیخ صدوق، التوحید، تهران، مکتبة الصدوق، 1378 ه . ق، باب تجسیم و صورة، ص 100.
13. احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 486.
14. ابن شعبة الحرّانی، تحف العقول، تهران، کتاب فروشی اسلامیة، 1384 ق، ص 496.
15. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 164.
16. همان.
17. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، روائع التراث العربی، بی تا، ج 9، ص 134.
18. جلال الدین السیوطی، تاریخ الخلفاء، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1406 ق، ص 384؛ تاریخ طبری، ج 9، ص134.
19. انبیاء، 49.
20. التوحید، ص 223.
21. همان.
💠🔹صـلوات خـاصـه❀✵🔹💠
امـامهـادیعلیـهالسـلام
【اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِیِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ، اَللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِیءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِکَ وَ حَذَّرَ بَأْسَکَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِکَ وَ أَحَلَّ حَلالَکَ وَ حَرَّمَ حَرَامَکَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَکَ وَ فَرَائِضَکَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِکَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِکَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِکَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ】
〖خدايا درود فرست بر على بن محمد
جانشين اوصياء و پيشواى پرهيزگاران
و يادگار امامان دين و حجّت بر همه آفريدگان
خدايا چنانكه او را نورى قرار دادى كه مؤمنان به وسيله او روشنى جويند، پس به پاداش شايانت مژده داد و به كيفر دردناكت بيم داد و از صولتت برحذر داشت و آياتت را به ياد مردم انداخت و حلالت را حلال و حرامت را حرام كرد
و قوانين و واجباتت را بيان فرمود و مردم را به بندگیات ترغيب نمود و به طاعتت فرمان داد و از نافرمانیات بازداشت
پس بر او درود فرست برترین درودی که بریکی ازاولیایت ونسل پیامبرانت فرستاده ای ای پروردگا جهانیان….
رحمت خدا بر این است که زمین هیچگاه در ظلمت جهل و تاریکی نادانی تنها نماند، ازین باب است خلقت ستارگان و خورشیدهای امامت و ولایت و پیامبران نور …
و اینک زمین در منطقه «صریا» است که طلوع دهمین خورشید ولایت را نظاره گر شده است.
به واقع او هدیه ناب پروردگار بود برای هادی شدن در زمان نفسگیر انحرافات و بحث های تهی از حقیقت…
با طلوعش چنان نور تاباند به هر تاریکی جهل و ظلمت فکری که هیچ جا از نور خورشید وجودش بی نصیب نماند.
اگر چه امام هادی(ع) در روستای صریا که در یک فرسخی مدینه قرار داشت، در روز سه شنبه، نیمه ذی الحجه دیده به جهان گشود؛ اما علم و حلم و هدایتگری اش تا فرسنگ ها جهان را مجذوب وجودش نمود.
جوادالائمه (ع) پدر بزرگوارش، او را «علی» نام نهاد اما لقب های متعددی مانند: نقی، هادی، امین، فقیه و عالم داشت.[1]
گفتنی است که ازجمله کارهای مهم امام هادی(ع) همچون امامان دیگر، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیُع و جلوگیری از ترویج اندیشه های منحرف و افکار پوسیده مخالفان بود.
زیارت جامعه کبیره گنجینه ارزشمند به یادگار مانده از امام هادی (ع) است که شیعه را مدیون خود کرده است چرا که این زیارت، یک دوره کامل امام شناسی است.
امام علی النقی (ع) با این زیارت، به زیبایی و آرام آرام شیعیان را برای دوره غیبت حضرت مهدی (عج) آماده می کرد تا در آن دوران که امام زمان خود را مستقیم نمی بینند، شناخت کاملی به ولی خدا پیدا کنند.[2]
زیارت جامعه کبیره
زیارت امام علی النقی (ع)
زیارت امین الله
هادی (ع) میآید تا «متوکلین» گم کرده مسیر «توکل» را، توکل راستین بیاموزد و سیر الی الله برویشان بگشاید.
زمینی میشود تا امت را از قید و بردگی و عباسیان را از کج اندیشی و جهل برهاند
صلوات و درود خداوند بر تو باد، ای برگزیده خداوند برای هدایت بشر و ای وارث جواد و رضای مرضیه….
❤️خلاصه ی نامه های بسیار زیبا و حیرت آور از سوی پروردگار به همه انسانها :
سوگند به روز، وقتی که نور میگیرد و به شب، وقتیکه آرام میگیرد، که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام. (ضحی 1-2)
افسوس که هرکس را بسوی تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را بسخره گرفتی! (یس 30)
و هیچ پیامی از پیامهایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی وچنان متوهم شدی که گمان کردی خودت بر همه چیز توانایی! (یونس 24)
و این درحالی بود که حتی مگسی را هم نمیتوانستی و نمیتوانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمیتوانی از او پس بگیری. (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و تمام
وجودت لرزید(چه لرزشی!)، گفتم کمکهایم در راهست و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک کردی. (چه شکهایی!) (احزاب 10)
تا زمین با آن وسعتش بر تو تنگ آمد. پس حتی ازخودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من بسوی تو باز گشتم تا تو نیز بسوی من بازگردی، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکیها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم، با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک
کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده که هرگاه خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رو بسوی دیگر کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوش تو باری که می شکست پشتت را؟
(سوره شرح 2-3)
آیا غیر از من، خدایی برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59)
پس کجا میروی؟ (تکویر 26)
پس از این سخن، دیگر به کدام سخن میخواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)
مرا بیاد می آوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرهای پاره پاره را به هم فشرده میکنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و بخواست من به تو اصابت کند تا تو
فقط لبخند بزنی، و این درحالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که میدانم در روز روحت چه جراحتهایی بر میدارد! و در شب، تمام روحت را درخواب باز پس میگیرم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آنرا به زندگی بر انگیخته، و تا مرگت که بسویم بازگردی، به اینکار ادامه میدهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی، به تو امنیت می دهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)
❤️❤️🕋❤️🕋❤️🕋❤️🕋❤️🕋❤️❤️
ارسال این نامه های زیبا خداوند به دیگران، یقیناً حالشان را متحول خواهد ساخت.
ای علی تو نشان هدایت این امتی؛ هر کس تو را دوست بدارد، رستگار شود و هر کس تو را دشمن بدارد، به هلاکت افتد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
خداوند پس از غدیر خم برای کسی حجت و عذری باقی نگذاشت. حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)
شب هیجدهم ذیحجه، شب عید غدیر و شب با شرافتى است سیّد در اقبال دوازده ركعت نماز به یك سلام به كیفیتى مخصوص براى این شب با دعائى نقل كرده است. علاقمندان میتوانند به كتاب اقبال رجوع كنند.
روز هیجدهم روز عید غدیر و عید اللهِ الاكْبَرْ و عید آل محمّد (عَلیهمُ السلام) است و عظیمترین اعیاد است و خداوند مبعوث نفرموده پیغمبرى را مگر آن كه این روز را عید گرفته است و حرمت آن را دانسته است. روز عید غدیر نامش در آسمان روز عهد معهود است و نامش در زمین روز میثاق مَاخوذ و جَمع مَشهُود است.
در روایتی آمده كه از امام صادق (علیهالسلام) پرسیدند كه آیا مسلمانان غیر از جمعه، عید قربان و عید فطر، عید دیگری دارند. امام فرمود بله عیدى هست كه از همه اینها احترامش بیشتر است. آن روزى است كه رسول خدا (صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله) امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به جانشینی خود معرفی كرد و فرمود كه هر كس من مولا و آقاى اویم پس على مولا و آقا و پیشواى اوست و آن روز هیجدهم ذى الحجّه است.
راوى از امام پرسید: در آن روز چه اعمالی باید انجام داد؟
امام فرمود: كه باید روزه بدارید و عبادت كنید و محمد و آل محمد (عَلیهمالسلام) را یاد كنید و بر ایشان صَلَوات بفرستید .
امام رضا (علیهالسلام) به پسر ابى نصر فرمود: هر كجا كه باشى سعى كن كه روز غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاضر شوى چرا كه خدا در این روز گناه شصت ساله مومنین را میآمرزد. و در این روز دو برابر آنچه كه در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از جهنم آزاد كرده، آزاد میكند. و بخشش یك درهم به مؤمن محتاج بدهى برابر است با هزار درهم كه در اوقات دیگر احسان شود.
اعمال این روز چند چیز است:
1- روزه كه كفّاره شصت سال گناه است و در روایتی دیگر آمده كه برابر است با روزه تمام عمر و معادل است با صد حجّ و صد عمره.
2- انجام غسل .
3- زیارت حضرت علی (علیه السلام) و سزاوار است كه انسان هر كجا باشد سعى كند خود را به قبر مطهر آن حضرت برساند. براى امام در این روز، سه زیارت مخصوصه نقل شده كه یكى از آنها زیارت معروفه به “اَمینُ الله” است كه از نزدیك و دور خوانده مىشود و آن از زیارات جامعه مطلقه است.
4- اقامه دو ركعت نماز به مانند نماز صبح. و پس از نماز به سجده رود و صد مرتبه شكر خدا كند سپس سر از سجده بردارد و دعای زیر خوانده شود:
اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِاَنَّ لَكَ الْحَمْدَ وَحْدَكَ لا شَریكَ لَكَ وَ اَنَّكَ
خدایا از تو درخواست كنم بدانكه از براى تو است ستایش یگانهاى كه شریك ندارى و تویى
واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَكَ كُفُواً اَحَدٌ وَ اَنَّ
یكتاى یگانهاى بى نیاز كه فرزندى ندارى و فرزند كسى نیستى و نیست برایت همتائى هیچ كس
مُحَمّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ الِهِ یا مَنْ هُوَ كُلَّ یَوْمٍ فى
و براستى محمد بنده و رسول تو است درودهاى تو بر او و آلش باد اى كه هر روز در
شَاْنٍ كَما كانَ مِنْ شَاْنِكَ اَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَىَّ بِاَنْ جَعَلْتَنى مِنْ اَهْلِ
كارى هستى چنانچه از شان تو بود كه بر من تفضل فرمودى به این كه مرا از اهل
اِجابَتِكَ وَ اَهْلِ دِینِكَ وَ اَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ وَفَّقْتَنى لِذلِكَ فى مُبْتَدَءِ
اجابتت و از اهل دینت و اهل دعوتت قرار دادى و موفقم داشتى بدان در آغاز
خَلْقى تَفَضُّلاً مِنْكَ وَ كَرَماً وَ جُوداً ثُمَّ اَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ
آفرینشم از روى تفضل و كرم و بخششت سپس دنبال آوردى این فضل را به فضلى دگر و این بخشش را
جُوداً وَالْكَرَمَ كَرَماً رَاْفَةً مِنْكَ وَ رَحْمَةً اِلى اَنْ جَدَّدْتَ ذلِكَ الْعَهْدَ
به بخششى دگر و این كرم را به كرمى دگر كه آن هم از روى مهر و رحمتت بود تا بدانجا كه تازه كردى این عهد را
لى تَجْدیداً بَعْدَ تَجدیدِكَ خَلْقى وَ كُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ناسِیاً ساهِیاً
برایم از نو پس از تجدید آفرینشم در صورتى كه من در فراموشى بودم و فراموشكارى و بى خبرى
غافِلاً فَاَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِاَنْ ذَكَّرْتَنى ذلِكَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَىَّ وَ هَدَیْتَنى
و غفلت پس تو نعمتت را بر من تمام كردى به این كه آن را به یادم انداختى و بدان بر من منت نهادى و بر آن راهنمائیم كردى
لَهُ فَلیَكُنْ مِنْ شَاْنِكَ یا اِلهى وَ سَیِّدى وَ مَولاىَ اَنْ تُتِمَّ لى ذلِكَ وَلا
پس همچنان باید از شان تو باشد اى معبود و آقا و مولاى من كه تمام كنى برایم آن نعمت را و از
تَسْلُبَنیهِ حَتّى تَتَوَفّانى عَلى ذلِكَ وَ اَنتَ عَنّى راضٍ فَاِنَّكَ اَحَقُّ
من سلب نفرمائى آن را تا هنگامى كه بمیرانیم بر آن در حالى كه تو از من خشنود باشى كه براستى تو سزاوارترین
المُنعِمینَ اَنْ تُتِمَّ نِعمَتَكَ عَلَىَّ اَللّهُمَّ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اَجَبْنا داعِیَكَ
نعمت بخشانى كه نعمتت را بر من به پایان رسانى خدایا شنیدیم و پیروى كردیم و خوانندهات را اجابت كردیم
بِمَنِّكَ فَلَكَ الْحَمْدُ غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَیكَ المَصیرُ امَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا
به لطف تو پس از آن تو است حمد و آمرزشت را خواهانیم پروردگارا و به سوى تو است بازگشت ایمان داریم به خداى یگانهاى
شَریكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ صَدَّقْنا وَ اَجَبْنا
كه شریك ندارد و به رسولش محمد صلى الله علیه و آله و تصدیق كردیم و اجابت كردیم
داعِىَ اللهِ وَاتَّبَعْنَا الرَّسوُلَ فى مُوالاةِ مَوْلینا وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ اَمیرِالمُؤْمِنینَ
داعى خدا را و پیروى كردیم از رسول (او) در مورد دوستى و اطاعت مولایمان و مولاى مؤمنان
عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ عَبْدِاللّهِ وَاَخى رَسوُلِهِ وَالصِّدّیقِ الاْكْبَرِ
امیرمؤمنان على بن ابى طالب بنده خدا و برادر رسول او و صدیق اكبر
وَالحُجَّةِ عَلى بَرِیَّتِهِ المُؤَیِّدِ بِهِ نَبِیَّهُ وَ دینَهُ الْحَقَّ الْمُبینَ عَلَماً لِدینِ
و حجت او بر آفریدگانش آنكه خداوند پیامبرش و دین حق آشكارش را بوسیله او تایید كرد نشانه و پرچم دین
اللهِ وَ خازِناً لِعِلْمِهِ وَ عَیْبَةَ غَیْبِ اللهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّ اللهِ وَ اَمینَ اللهِ عَلى
خدا و خزینهدار دانش او و گنجینه غیب خدا و جایگاه راز خدا و امین خدا بر
خَلْقِهِ وَ شاهِدَهُ فى بَرِیَّتِهِ اَللّهُمَّ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادى
خلق او و گواه او در آفریدگانش خدایا اى پروردگار ما. ما شنیدیم منادى را كه ندا مىكرد
لِلایمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّكُمْ فَامَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا
براى ایمان (و مى گفت) ایمان آورید به پروردگارتان پروردگارا ما هم ایمان آوردیم پس بیامرز گناهانمان را
سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَلا
و بدیهامان را پوشیده دار و ما را با نیكان بمیران پروردگارا عطا كن به ما چیزى را كه بوسیله فرستادگانت به ما وعده دادى
تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاِنّا یا رَبَّنا بِمَنِّكَ وَ لُطْفِكَ
و در روز رستاخیز رسوایمان مكن كه براستى تو خلف وعده نمىكنى، پس ما اى پروردگار به احسان و لطف تو
اَجَبْنا داعِیَكَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ صَدَّقْناهُ وَ صَدَّقْنا مَوْلَى الْمُؤْمِنینَ
اجابت كردیم داعى تو را و پیروى كردیم از رسول تو و تصدیقش كردیم و نیز تصدیق كردیم مولاى مؤمنان را
وَ كَفَرْنا بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ فَوَلِّنا ما تَوَلَّیْنا وَاحْشُرْنا مَعَ اَئِمَّتِنا فَاِنّا
و كافر شدیم به جبت و طاغوت (غاصبان حقوق آن حضرت) پس والى ما گردان آن را كه ما به ولایت برگزیدیم و با امامانمان
بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ وَ لَهُمْ مُسَلِّمُونَ امَنّا بِسِرِّهِمْ وَ عَلانِیَتِهِمْ
محشورمان كن كه براستى ما بدیشان ایمان و اعتقاد داریم و تسلیم آنانیم ایمان داریم بر نهانشان و آشكارشان
وَ شاهِدِهِمْ وَ غائِبِهِمْ وَحَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ رَضینا بِهِمْ اَئِمَّةً وَ قادَةً
و حاضرشان و غائبشان و زندهشان و مردهشان و خشنودیم به امامتشان و آقائیشان و همانها ما را
وَ سادَةً وَ حَسْبُنا بِهِمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ لا نَبْتَغى بِهِمْ بَدَلاً وَلا
در مابین خود و خدا از سایر خلق كافى هستند نجوئیم بجاى ایشان بدلى و
نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَةً وَ بَرِئْنا اِلَى اِلله مِنْ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً
نگیریم جز ایشان همدمى (یا معتمدى) و بیزارى جوئیم به درگاه خدا از هر كه برپا كند در برابرشان جنگى
مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ وَ كَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ
از جن و انس از اولین و آخرین و كافر شدیم به جبت و طاغوت
وَالاَوثانِ الاَرْبَعَةِ وَ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ كُلِّ مَنْ
و بتهاى چهارگانه و دنبال روندگان و پیروانشان و
والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَوَّلِ الدَّهرِ اِلى آخِرِهِ اَللّهُمَّ اِنّا
هر كه دوستشان دارد از جن و انس از آغاز روزگار تا پایان آن. خدایا تو را
نُشْهِدُكَ اَنّا نَدینُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ الُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ
گواه مىگیریم كه ما متدین هستیم بدانچه متدین شد بدان محمد و آل محمد درود خدا بر او
وَ عَلَیْهِمْ وَ قَوْلُنا ما قالُوا وَ دینُنا ما دانُوا بِهِ ما قالُوا بِهِ قُلْنا وَ ما دانُوا
و برایشان باد و گفتار ما همان است كه آنها گفتند و دین ما همان است كه آنها متدین بدان بودند هر چه را آنان گفتند ما هم گفتیم و هر چه را آنان متدین
بِهِ دِنّا وَ ما اَنْكَرُوا اَنْكَرْنا وَ مَنْ والَوْا والَیْنا وَ مَنْ عادَوْا عادَیْنا وَ مَنْ
بدان شدند ما هم شدیم و هر چه را آنان انكار كردند ما هم انكار كردیم و هر كه را دوست داشتند دوست داریم و هر كه را دشمن دارند دشمن داریم
لَعَنُوا لَعَنّا وَ مَنْ تَبَرَّؤُا مِنْهُ تَبَرَّاْنا [مِنْهُ] وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ تَرَحَّمْنا
و هر كه را لعن كردند لعن كنیم و از هر كه بیزارى جستند بیزارى جوئیم و بر هر كه ترحم كردند ترحم كنیم
عَلَیْهِ آمَنّا وَ سَلَّمْنا وَ رَضینا وَاتَّبَعْنا مَوالِیَنا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ
ایمان آوردیم و تسلیم و خشنود گشتیم و پیروى كردیم از سرورانمان درودهاى خدا بر ایشان باد
اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِكَ وَلا تَسْلُبْناهُ وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا
خدایا پس تو آن را براى ما تكمیل كن و از ما سلب مفرما و آن را پایگاهى ثابت در پیش ما قرار ده و
تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً وَ اَحْیِنا ما اَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَ اَمِتْنا اِذا اَمَتَّنا عَلَیْهِ
پایگاه عاریت و موقتش قرار مده و زندهمان دار بر همان تا هرگاه كه زندهمان دارى و بمیرانمان بر آن هرگاه مىراندیمان،
مُحَمَّدٍ اَئِمَّتُنا فَبِهِمْ نَاْتَمُّ وَ اِیّاهُمْ نُوالى وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادى الُ
محمد پیشوایان مایند به آنها اقتدا كنیم و آنان را دوست داریم و دشمنشان را كه دشمن خدا است دشمن داریم آل
فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِى الدُّنْیا وَالاَّْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَاِنّ ا بِذلِكَ راضُونَ
پس ما را در دنیا و آخرت با ایشان قرار ده و از مقربان درگاهت گردان كه براستى ما به همان خشنودیم
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .
اى مهربانترین مهربانان .
پس از این دعا باز به سجده رود و صد مرتبه ذكر «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و صد مرتبه ذكر «شُكْراًلِلّهِ» بگوید و روایت شده كه هر كس این عمل را بجا آورد ثواب كسى داشته باشد كه در روز عید غدیر نزد حضرت رسول خدا (صَلَّى اللّهِ عَلِیهِ و َاله) حاضر شده باشد و با آن حضرت بر ولایت بیعت كرده باشد. بهتر است این نماز نزدیك ظهر اقامه شود كه پیامبر اكرم در آن ساعت امیرالمؤ منین علی (علیه السلام) را در غدیر خُمّ به امامت و خلافت براى مردم نصب فرمود و در ركعت اوّل سوره قدر و در ركعت دوم سوره توحید خوانده شود .
5- پس از غسل، نیم ساعت به ظهر مانده دو ركعت اقامه شود. در هر ركعت حمد یك مرتبه و سوره توحید ده مرتبه و آیة الكرسى ده مرتبه و سوره قدر ده مرتبه خوانده شود كه ارزش این نماز برابر است با صد هزار حجّ و صد هزار عمره است و باعث برآوردن شدن حوائج دنیا و آخرت میشود. بهتر است كه بعد از این نماز این دعا را خوانده شود: رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً … “الدُّعاء بطوله .
6- خواندن دعای ندبه .
7- خواندن دعایی كه سید بن طاووس از شیخ مفید نقل كرده است :
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ
خدایا از تو درخواست كنم به حق
مُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَ عَلِىٍّ وَلِیِّكَ وَالشَّاْنِ وَالْقَدْرِ الَّذى خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ
محمد پیامبرت و به حق على ولى تو و بدان منزلت و مرتبهاى كه بدان وسیله آن دو را از سایر مخلوق خود اختصاص دادى كه
خَلْقِكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ اَنْ تَبْدَءَ بِهِما فى كُلِّ خَیْرٍ
درود فرستى بر محمد و على و از آنان شروع كنى در دادن هر خیرى
عاجِلٍ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاْئِمَّةِ الْقادَةِ وَالدُّعاةِ
كه فورى است خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد پیشوایان رهبر و خوانندگان بزرگ و
السّادَةِ وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ وَالاْعْلامِ الْباهِرَةِ وَساسَةِ الْعِبادِ وَ اَرْكانِ
سرور و ستارگان درخشان و نشانههاى فروزان و تدبیركنندگان كار بندگان و پایههاى
الْبِلادِ وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ وَالسَّفینَةِ النّاجِیَةِ الْجارِیَةِ فِى الْلُّجَجِ
جاهاى آباد و ناقه فرستاده شده و كشتى نجات كه روان است در دریاهاى ژرف
الْغامِرَةِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ خُزّانِ عِلْمِكَ وَ اَرْكانِ
پر آب خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد گنجینههاى دانشت و پایههاى محكم
تَوْحِیدِكَ وَ دَعآئِمِ دینِكَ وَ مَعادِنِ كَرامَتِكَ وَ صِفْوَتِكَ مِنْ بَرِیَّتِكَ
توحید تو و ستونهاى دین تو و معدنهاى كرامتت و برگزیدگان از خلقت
وَ خِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ الاْتْقِیآءِ الاْنْقِیآءِ النُّجَبآءِ الاْبْرارِ وَالْبابِ
و بهترین آفریدگانت آن پرهیزكاران پاكیزه و برگزیدگان نیكوكار و درگاهى كه مورد
الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتاهُ نَجى وَ مَنْ اَباهُ هَوى اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
ابتلاى مردم است هر كس بدان درگاه آمد نجات یافت و هر كس سر باز زد سقوط كرد خدایا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَهْلِ الذِّكْرِ الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَسْئَلَتِهِمْ وَ ذَوِى
محمد و آل محمد اهل ذكرى كه دستور فرمودى بپرسش مسائل از آنها
الْقُرْبَى الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ وَ فَرَضْتَ حَقَّهُمْ وَ جَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ
و خویشاوندانى كه دستور فرمودى به دوست داشتنشان و حقشان را واجب كردى و بهشت را بازگشتگاه (و سرمنزل)
مَنِ اقْتَصَّ اثارَهُمْ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما اَمرَوُا
كسى قرار دادى كه آثارشان را پیروى كند خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه دستور
بِطاعَتِكَ وَ نَهَوْا عَنْ مَعْصِیَتِكَ وَ دَلّوُا عِبادَكَ عَلى وَحْدانِیَّتِكَ اَللّهُمَّ
پیروى تو را دادند و از نافرمانیت نهى كردند و بندگانت را بیگانگیت راهنمایى كردند خدایا
اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَ نَجیبِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَ اَمینِكَ
من از تو مىخواهم به حق محمد پیامبرت و گرامى و برگزیده و امین تو
وَ رَسُولِكَ اِلى خَلْقِكَ وَ بِحَقِّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ یَعْسُوبِ الدّینِ وَ قاَّئِدِ
و فرستادهات بسوى خلق و به حق امیرمؤمنان و پیشواى دین و رهبر
الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ الْوَصِىِّ الْوَفِىِّ وَالصِّدّیقِ الاْكْبَرِ وَالْفارُوقِ بَیْنَ
سفیدرویان آن وصى باوفا و صدیق اكبر و جداكننده بین
الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالشّاهِدِ لَكَ وَالدّالِّ عَلَیْكَ وَالصّادِعِ بِاَمْرِكَ
حق و باطل و گواه تو و راهنمایى كننده بر تو و آشكار كننده دستورت
وَالْمُجاهِدِ فى سَبیلِكَ لَمْ تَاْخُذْهُ فیكَ لَوْمَةُ لاَّئِمٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى
و جهادكننده در راهت آن كه نگیردش (و ناراحتش نكند) درباره تو ملامت ملامت كنندهاى كه درود فرستى بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْیَوْمِ الَّذى عَقَدْتَ فیهِ
محمد و آل محمد و مرا قرار دهى در این روزى كه بستى براى ولى خود پیمان
لِوَلِیِّكَ الْعَهْدَ فى اَعْناقِ خَلْقِكَ وَاَكْمَلْتَ لَهُمُ الّدینَ مِنَ الْعارِفینَ
(امامت) را در گردن خلق خود و كامل گرداندى براى آنها دین را از عارفان
بِحُرْمَتِهِ وَالْمُقِرّینَ بِفَضْلِهِ مِنْ عُتَقآئِكَ وَ طُلَقائِكَ مِنَ النّارِ وَلا
به حرمتش و اقراركنندگان به فضل او از آزادشدگان و رها شدگانت از آتش و
تُشْمِتْ بى حاسِدِى النِّعَمِ اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عیدَكَ الاْكْبَرَ وَ سَمَّیْتَهُ
شاد مكن نسبت به من حسودانم را در نعمتهایت خدایا چنانچه آن را عید بزرگ خود قرار دادهاى و نامیدى آن را
فِى السَّمآءِ یَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَ فِى الاْرْضِ یَوْمَ الْمیثاقِ الْمَاْخُوذِ
در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز پیمان گرفتن و انجمن بازخواست
وَالجَمْعِ المَسْئُولِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَقْرِرْ بِهِ عُیُونَنا
شده درود فرست بر محمد و آل محمد و روشن كن بوسیلهاش دیدگان ما را
وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَاجْعَلْنا لاِنْعُمِكَ مِنَ
و گردآور بدستش پراكندگى ما را و گمراهمان مكن پس از آن كه هدایتمان كردى و قرارمان ده از سپاسگزاران نعمتهایت اى
الشّاكِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ
مهربانترین مهربانان ستایش خاص خدایى است كه شناساند به ما فضیلت این روز را
وَ بَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَ كَرَّمَنا بِهِ وَ شَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَ هَدانا بِنُورِهِ یا رَسُولَ اللّهِ
و بینامان كرد به حرمت این روز و گرامیمان داشت بدان و شرافتمان داد به معرفتش و هدایتمان كرد به نورش اى رسول خدا
یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلَیْكُما وَ عَلى عِتْرَتِكُما وَ عَلى مُحِبِّیكُما مِنّى
اى امیرمؤمنان بر شما و بر عترت شما و بر دوستان شما
اَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِىَ اللّیْلُ وَالنَّهارُ وَ بِكُما اَتَوَجَّهُ اِلىَ اللهِ رَبّى
بهترین سلام و درود من باد تا برپاست شب و روز و بوسیله او رو كنم به سوى خدا پروردگار من
وَ رَبِّكُما فى نَجاحِ طَلِبَتى وَ قَضآءِ حَوآئِجى وَ تَیْسیرِ اُمُورى اَللّهُمَّ
و پروردگارتان در موفق شدن به مقصودم و برآورده شدن حاجاتم و آسان شدن كارهایم خدایا
اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ
از تو خواهم به حق محمد و آل محمد كه درود فرستى بر محمد و آل
مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْیَوْمِ وَ اَنْكَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ
محمد و لعنت كنى كسى را كه انكار كند حق این روز را و انكار كند حرمتش را و جلوگیرى كرد
سَبیلِكَ لاِِطْفآءِ نُورِكَ فَاَبَى اللهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ اَهْلِ
از راه تو براى خاموش كردن نورت ولى خدا هم نمىخواهد جز آن كه نورش را آشكار كند خدایا گشایش ده به كار خاندان
بَیْتِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَاكْشِفْ عَنْهُمْ وَ بِهِمْ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الْكُرُباتِ
محمد پیامبرت و برطرف كن از ایشان و بوسیله ایشان از اهل ایمان گرفتاریها و محنتها را
اَللّهُمَّ امْلاَءِ الاْرْضَ بِهِمْ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ اَنْجِزْ لَهُمْ
خدایا پر كن زمین را بوسیله ایشان از عدل و داد چنانچه پر شده از ستم و بیداد و وفا كن براى آنها
ما وَعَدْتَهُمْ اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ
آنچه را وعده دادى به آنها كه براستى تو خلف وعده نمىكنى
8- در هنگام ملاقات مومنین به عنوان تهنیت جمله ذیل را بگوییم.
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذى جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالاْئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ
ستایش خاص خدایى است كه قرار داد ما را از تمسك جویان به ولایت امیرمؤ منان و سایر امامان علیهم السلام
و نیز بخواند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَكْرَمَنا بِهذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنا مِنَ الْمُوفینَ بِعَهْدِهِ اِلَیْنا وَ میثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلایَةِ وُلاةِ اَمْرِهِ وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدینَ وَالْمُكَذِّبینَ بِیَوْمِ الدّینِ .
ستایش خاص خدایى است كه گرامى داشت ما را به این روز و قرارمان داد از وفاكنندگان به عهدى كه با ما كرده بود و پیمانى كه با ما بسته بود از ولایت سرپرستان امر دین او و برپادارندگان عدلش و قرارمان نداد از منكران و تكذیب كنندگان روز جزا
9- صد بار این ذكر گفته شود: اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى جَعَلَ كَمالَ دینِهِ وَ تَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلایَةِ اَمیرِ الْمُؤ مِنینَ عَلىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ .
ستایش خاص خدایى است كه قرار داد كمال دین و تمام شدن نعمتش را به ولایت امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السلام .
در این روز شریف پوشیدن لباس نیكو و زینت كردن و استفاده كردن از عطر و شادى كردن شیعیان امیرالمؤ منین (علیه السلام) و عفو و بخشش از تقصیرات ایشان و برآوردن حاجات ایشان و صله ارحام و توسعه بر عیال و اطعام مؤمنان و افطار دادن روزهداران و مصافحه با مؤمنین و رفتن به زیارت ایشان و تَبسّم كردن بر رویشان و هدیه فرستادن بر ایشان و شكر الهى به جا آوردن به جهت نعمت بزرگ ولایت و بسیار فرستادن صَلَوات و عبادات كردن فضیلت بسیار دارند.
روز عید غدیر روز برطرف شدن غمهاى مومنین است. این روز، روزى است كه حضرت موسى علیهالسلام بر ساحران غلبه كرد و خداوند آتش را بر ابراهیم خلیل (علیه السلام) سَرد و گلستان كرد. و حضرت موسى (علیه السلام) یوشع بن نون را وصىّ خود گردانیده و حضرت عیسى علیه السلام شمعون الصّفا را وصىّ خود قرار داده و حضرت سلیمان (علیه السلام) رعیّت خود را بر اِستِخلافِ اصِفِ بنِ بَرْخِیا اِشهاد كرد.
10- در این روز خواندن عقد اخوّت با برادران مؤمن سفارش شده و كیفیّت آن به نحوى كه شیخِ در مستدرك وسایل از كتاب زاد الفردوس نقل فرموده چنین است كه دست راست خود را بر دست راست برادر مؤمن خود گذاشته و بگوید:
و اخَیْتُكَ فِى اللهِ وَ صافَیْتُكَ فِى اللّهِ وَ صافَحْتُكَ فِى اللّهِ وَ عاهَدْتُ اللّهَ
برادر شدم با تو در راه خدا و دوست با صفایت شدم در راه خدا و مصافحه كردم با تو در راه خدا و عهد كردم با خدا
وَ مَلاَّئِكَتَهُ وَ كُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ اَنْبِی آئَهُ وَالاْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ
و فرشتگانش و كتابهایش و رسولانش و پیمبرانش و امامان معصومین علیهم السلام
عَلى اَنّى اِنْ كُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَ اُذِنَ لى بِاَنْ
بر این كه اگر من از اهل بهشت و اهل شفاعت بودم و اجازهام دادند كه
اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَ اَنْتَ مَعى
داخل بهشت گردم داخل نشوم جز با تو .
آنگاه برادر مؤمن بگوید: قَبِلْتُ ؛ قبول كردم
پس بگوید: اَسْقَطْتُ عَنْكَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُْخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعاَّءَ وَالزِّیارَةَ
و ساقط كردم از تو تمامى حقوق برادرى را جز شفاعت و دعا و زیارت .
آقا شما خیر می بینید!اگر در زندگی علمای بزرگ و وارسته کمی دقت کنیم به برخی از رموز موفقیت آنها پی خواهیم برد.اگر چه سعی و تلاش و کوشش لازمه کار طلبگی است حتی برای کسانی که می خواهند به جایی برسند اما این فقط کافی نیست.رعایت برخی از نکات در زندگی روزمره اثرات خاصی دارد که انسان را برای رسیدن به هدف مهیا می کند. نکته های برجسته ای که هر کدام دنیایی است از خودسازی و مقابله با نفس.احترام استادشبى در جلسه درس ، عارف وارسته میرزا مهدى الهى قمشه اى به آیت الله حسن زاده فرمود: آقا شما خیر مى بینید. ایشان عرض كردند الهى آمین اما جنابعالى از كجا این بشارت را به این كمترین مى فرمایید،
فرمودند: از بس كه شما را نسبت به اساتیدت متواضع مى بینم .طى این مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهىاحترام طلابطلبه اى فوت كرد بعد از مرگ ، او را در عالم خواب دیدند و پرسیدند چه خبر از آن عالم ؟ طلبه گفت : وقتى مرا دفن كردید نكیر و منكر براى سوال و جواب آمدند، ناگهان حضرت امیر المومنین على (علیه السلام) وارد شدند و با تندى به آن دو فرمودند، بروید مگر نگفتم متعرض طلاب نشوید.شكر نعمت ، نعمت افزون كند كفر نعمت ، نعمت از كف بیرون كندحلم علماروزى آیت الله العظمى حاج شیخ جعفر كاشف (ره) در نماز جماعت ، وقتى كه در سجاده نماز نشسته بودند سیدى آمد و
گفت از وجوهاتى كه نزد شماست قدرى به من كمك كنید،شیخ فرمودند: فعلا چیزى ندارم آن سید عصبانى شد و آب دهانش را به صورت آقا انداخت شیخ هیچ نفرمود بلند شد و رو به جمعیت كرده و فرمودند:هر كس محاسن شیخ را دوست دارد به این سید كمك كند سپس خودشان در میان صفها گشتند و پول جمع كردند و اتفاقا پول زیادى جمع شد و همه را به سید دادند.عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و
دلق نیستتیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشكر خلف انگیزتبسم اللهدر زمان شیخ مرتضى انصارى طلبه اى درس را نمى فهمید، توسلى پیدا كرد شب در خواب به او گفتند بگو: بسم الله الرحمن الرحیم صبح وقتى به درس شیخ انصارى (رحمه الله) رفت درس را خوب فهمید حتى به شیخ اشكال هم مى كرد و مانع درس دادن مى شد، ناگهان شیخ به او فرمود: ببین آقا، آن كسى كه در گوش تو بسم الله گفته در گوش من (( ولاالضالین )) خوانده است و آن شاگرد دیگر ساكت شد و به عظمت شیخ پى برد.با مدعى نگویید اسرار عشق و مستى بگذار تا بمیرد در عین خود پرستىهمت بلندروزى شیخ انصارى از فرزندش پرسید: مى خواهى در آینده چكاره بشوى ؟ پسر گفت مى خواهم مثل شما شوم . پدر گفت : پس بدان هیچ نمى شوى . من مى خواستم امام صادق (علیه السلام) بشوم ، این شدم . تو كه مى خواهى مثل من بشوى هیچ نمى شوى .قد خم و موى سفید اشك دمادم یحى تو بدین هیئت اگر عشقبازى چه شودماشین بدون سوختروزى آیت الله نجابت شیرازى سوار یك مینى بوس مى شود كه به اصفهان بروند در بین راه مینى بوس سوخت تمام مى كند و مى ماند تمام مسافرین زبان به سرزنش راننده باز مى كنند و ناراحت از این واقعه در بین راه منتظر حل مشكل میمانند مرحوم نجابت به مسافرین مى گویند:ناراحت نباشید الان مى گویم برود مسافرین همه مى خندند و مسخره مى كنند كه چگونه ماشین بدون سوخت حركت مى كند؟ ایشان مى فرمایند:بنشینید تا حركت كند و سپس به ماشین مى فرماید: برو.ماشین بدون سوخت تا اصفهان حركت مى كند و به طورى كه همه از این كار مرحوم آیت الله نجابت شیرازى (قدس سره) هیجان زده مى شوند.دعاى ضعیفان امیدوار زبازوى مردى به آید بكارهر آن كاستعانت به درویش برد اگر بر فریدون زند از پیش برداحترام ساداتآقاى بهلول مى فرمودند:؟ وقتى ما در مشهد منزل یكى از آشنایان كه سید بود رفتیم اتفاقا شبى بارانى بود و بانوى خانه هم فارق شده بود و چند تا بچه آورده بود، شوهرش هم در منزل نبود متوجه شدم حالش مساعد نیست به او گفتم شما بخوابید من از بچه ها نگه دارى مى كنم .او كه خوابید نصف شب دیدم بچه ها خیلى گریه مى كنند پس از وارسى متوجه شدم كه خودشان را كثیف كرده اند آمدم داخل حیات منزل كه كهنه ها را بیاورم اما متاءسفانه باران آمده بود و تمام آنها را خیس كرده بود به داخل اتاق برگشتم و عباى خود را چهار تكه كردم و به وسیله آن بچه ها را تمیز كردم و آنها را قنداق كردم اذان صبح كه به طرف حرم حضرت رضا (علیه السلام ) حركت كردم در بین راه چند سگ به من حمله كردند به فكر چاره بودم كه سیدى جلو آمد و سگها را رد كرد و به من گفت : كسى كه تا صبح از بچه هاى ما مراقبت كرده ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع كنیم ؟ بعد هم غیب شد.چراغى را كه ایزد بر فروزد هر آنكس پف كند ریشش بسوزدرسیدن به مقصدروزى مرحوم شیخ شوشترى نشسته بودند، الاغى آمد بارش را خالى كردند و به شیخ نگاه كرد و گوشهایش را تكان داد، شیخ ابتدا گریه شدیدى كردند و سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت : من بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده اى ؟!روضه خوانى براى ائمه (علیه السلام)یكى از علما خواب دید كه روز قیامت است و هر كه مى خواهد به بهشت رود، باید در سف بایستد ولى یك درى است كه بعضى بدون صف و سریع از آن داخل مى شوند، هر چه خواست از آن در داخل شود نگذاشتند و جلوى او را گرفتند از شخصى پرسید اینها چه كسانى هستند كه بى صف داخل مى شوند؟ گفت :اینها براى ائمه اطهار روضه مى خواندند. گفت :نمى توانى براى ما كارى بكنى ما هم زود داخل شویم گفت : چرا چند نفر را جمع مى كنم تو هم یك روضه اى همین جا بخوان .اینكار را كردند و آن عالم نیز بدون صف داخل بهشت شد.دردا كه دوش طاعت سى سال خویش را دادم به مى فروش به یك جرعه برنداشتشفاى چشمآیت الله بروجردى (ره) چشم دردى گرفتند و براى درمان آن از گلى كه به بدن عزاداران امام حسین (علیه السلام) بود مقدارى برداشتند و به چشمشان مالیدند و تا سن 88 سالكى كه از دنیا رحلت نمودند حتى محتاج به عینك هم نشدند.كلید گنج اقالیم در خزاین اوست كسى به قوت بازوى خویش نگشاده است
شخصي به حضور علي عليه السلام آمد و گفت:من از فاصله ي هفتاد فرسخي به حضور شما آمده ام،براي اين که هفت سئوال از شما بپرسم
حضرت علي عليه السلام فرمود:آن چه مي خواهي بپرساو هفت سئوال خود را چنين مطرح کرد چه چيز بزرگتر از آسمان ها است؟
حضرت فرمود:بزرگتر از آسمان«بهتان»و تهمت زدن به انسان پاک است چه چيز وسيع تر از زمين ها است؟ حضرت فرمود: وسيعتر از زمين،«حق»است چه شخصي ضعيف تر از يتيم مي باشد؟
حضرت فرمود: ضعيفتر از يتيم،نمّامي و سخن چيني است(که دليلضعف نمّام)مي باشد چه چيز داغ تر و سوزنده تر از آتش است؟
حضرت فرمود: داغتر و سوزنده تر از آتش،«حرص»است چه چيز سردتر از زَمهرير است؟ حضرت فرمود: سردتر از زَمهرير،دست نياز به سوي بخيل دراز کردن است چه چيز بي نيازتر از درياي پهناور است؟
حضرت فرمود: بي نيازتر از دريا،انسان قانع(او اهل قناعت)است چه چيز سخت تر از سنگ است؟
حضرت فرمود: سخت از سنگ،قلب کافر مي باشد
با خاک یکسان کردن معبد نصرانیان با یک الله اکبرمرحوم میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی در یکی از مسافرت هایش به شهری که ساکنانش نصرانی بودند وارد شد و با مردمش معاشرت نمود . روزی از روزها ، عده ای برای تخطئه مذهب میرزا گفتند : یکی از چیزهایی که بر حقانیت مذهب ما و باطل بودن مذهب شما دلالت دارد استحکام معابد و صومعه های ماست ، به طوری که بعضی از آنها از زمان ساختشان که حدودا دو سه هزار سال می گذرد بدون هیچ گونه عیب و تغییری باقی مانده اند ، ولی مساجد و معابد شما غالبا طبق آنچه ما دیده ایم ، بیش از یک قرن باقی نمی ماند. آیا این به آن جهت نیست که حق ، خود را حفظ میکند و باطل همیشه در معرض زوال است ؟! میرزا در جواب فرمود : علتش این نیست ، بلکه چون بناهای مساجد ما ، طاقت کلمه حق و اعمال صالح و عبادات مقبوله مومنین را ندارند ، بخاطر همین سستی و خرابی در مساجد ما پدید می آید . برخلاف معابد شما که در آنها کلمه حقی که مورد رضایت خدا باشد به آسمان بالا نمی رود . شاهدش هم اینکه اگر در یکی از معابد شما که درباره اش می گویید اعمال حق ما انجام گیرد و آن صداها و راز و نیازهای مقبول از آنجا به طرف آسمان بالا رود می بینید که آنجا هم در مقابل خدا و از ترس مقام الهی خاضع و خاشع و ذلیل خواهد گشت.آنها گفتند : این مطلب را فقط با امتحان قبول می کنیم . آنجا از قدیمی ترین معابد ماست . حال آنجا برو و هر کاری می خواهی انجام بده ، اگر با کارهای تو خلل و سستی در عمارت پدید آمد ادعای تو درست خواهد بود و گرنه درست بودن گفتار ما را قبول کنی.میرزا نیز قبول کرد و پس از تطهیر و وضو با استمداد از خداوند متعال و توسل به اجداد طاهرینش علیهم السلام ، داخل آن معبد بزرگ شد .میرزا در کمال جلالت و هیبت درحالی که اهالی شهر اطراف معبد اجتماع کرده بودند شروع به گفتن اذان و اقامه نمود و سپس آماده تکبیرة الاحرام شد و گفت : ” الله اکبر ” و پس از گفتن آن ، فورا از آنجا خارج شد . چشم برهم زدنی نگذشت که آن بنای بزرگ ،خراب گردید و با خاک مساوی شد و از آن معبد جز تلّی از خاک باقی نماد گویا اصلا عمارتی در آنجا نبود.
آیت الله بهجت دعوت شهید مطهری را رد کردحجتالاسلام بهجت فرزند آیتالله بهجت در سفری که به مشهد مقدس داشت گفت: شهید مطهری و آیتالله بهجت سابقه دوستی دیرینهای با هم داشتند که در یکی از سفرهای آیتالله بهجت شهید مطهری از پدرم میخواهد که به فریمان محل زندگی آن شهید سفر کند تا به همراه علامه طباطبایی دو سه روزی را کنار هم باشند اما آیتالله بهجت آن دعوت را رد کرد. وی در ادامه گفت: شاید ۳۰ سال از آن روزها گذشت و در واپسین روزهای عمر و در روزگاری که آیتالله بهجت توانایی حضور در حرم امام رضا را نداشت روبروی صحن آزادی در خودرو در حال زیارت بود که رو به من کرد و گفت ما هم روزگاری دعوت شهید مطهری را برای حضور در فریمان رد کردیم و علت این بود که اگر در آن روزها دعوت شهید مطهری را قبول میکردم مجبور بودم سه روز از زیارت بارگاه اما رضا را از دست بدهم به همین دلیل روی شهید مطهری را زمین گذاشتم. بهجت افزود: آیتالله برای این که در زمان حضور در مشهد مقدس از همه لحظات برای زیارت بارگاه حضرت رضا استفاده کند دعوت بهترین دوست خود را رد کرد و این نشانه ارادت وی به ائمه اطهار بود.
🌻💚🌻امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
🌻🌴🌻«از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، که عدهای نسبت به آن بخل ورزیدند…!».
🌸💜🌸السلام علیک یا فاطمة الزهرا « س»
هرچه به او اعلام خطر كنند… باور نخواهد كرد !!!
خدا نکند انسان به امراض بیدرد مبتلا گردد. مرضهایی که درد دارد انسان را وادار میکند که در مقام علاج برآید؛ به دکتر و بیمارستان مراجعه کند؛ لیکن مرضی که بیدرد است و احساس نمیشود، بسیار خطرناک میباشد. وقتی انسان خبردار میگردد که کار از کار گذشته است. … مرض هاي رواني اگر درد داشت … بالاخره انسان را به معالجه و درمان وا مي داشت ولي چه توان كرد كه اين امراض خطرناك ، درد ندارد، مرض غرور و خودخواهي بي درد است ، معاصي ديگر بدون ايجاد درد، قلب و روح را فاسد مي سازد. اين مرضها نه تنها درد ندارد بلكه ظاهر لذت بخشي نيز دارد، مجالس و محافلي كه به غيبت مي گذرد خيلي گرم و شيرين است حب نفس و حب دنيا كه ريشه همه گناهان است لذت بخش مي باشد و قهرا انسان اگر از مرضي لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت . و هرچه به او اعلام خطر كنند كه اين مرض كشنده است باور نخواهد كرد.
(حضرت امام خميني (ره)، جهاد با نفس يا جهاد اكبر، ص 56 ، انتشارات امیر کبیر، 1360 )
نام سوره: مائده
تعداد آیات: 120
تعداد کلمات: 2842
تعداد حروف: 12207
ترتیب نزول: 113
محل نزول: مدینه منوره
معانی نام سوره: مائده یعنی غذای گوارا و لذیذ آسمانی.
نامهای دیگر: عقود - منعقده.
ویژگیهای سوره: به هنگام نزول هفتاد هزار ملک همراه آن به زمین آمدند.
موضوعات مطرح شده: تشریع قانونگذاری و احکام فقهی، مساله امامت و ولایت، تاکید به وفای عهد و پیمانها و پایبندی به قرار ها.
فضیلت قرائت و خواص سوره مائده
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت این سوره نقل شده است: هرکس که سوره مائده را قرائت نماید، به تعداد همه یهودیان و مسیحیان که در این دنیا نفس کشیده اند، ده حسنه به او داده می شود و ده گناه از گناهان او پاک می گردد و ده درجه به درجاتش افزوده می گردد.
ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: سوره مائده یکباره بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و هزار فرشته هنگام نزول، آن را همراهی می کردند.
آثار و برکات تلاوت سوره مائده
1. افزایش ایمان
از امام محمد باقر علیه السلام روایت است که ایشان فرمودند: کسی که این سوره را در هر روز پنجشنبه بخواند، ایمانش به ظلم و ستم پوشیده نگردد و کسی را با پروردگارش شریک نسازد.
2. زیاد شدن روزی
هر کس هنگام صبح آیه 114 سوره مائده را قرائت کند روزی او در آن روز از جایی رسد که خود نیز گمان ندارد.
3. برآورده شدن حاجات
روز اول بعد از نماز صبح با وضو دو رکعت نماز حاجت بخواند آنگاه تا 40 روز هر روز رو به قبله 100 صلوات بفرستد و آیه 114 سوره مائده را بخواند و در بین خواندن با کسی تکلم ننماید. این عمل در فتح امور بسیار مؤثر است.
4. جلوگیری از سرقت و تلف شدن مال
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: هر کس که سوره مائده را بنویسد و آن را در صندوق و وسایل و پارچه های خود قرار دهد، از سرقت و تلف شدن و از بین رفتن آنها در امان خواهد ماند…
شأن نزول و محتوای سوره مائده
مائده به معنى سفره آراسته از غذا مى باشد. مائده نام پنجمین سوره قرآن مى باشد که از آیه 112این سوره گرفته شده است. قسمتى از این سوره درباره تقاضاى حواریون و یاران حضرت عیسى علیه السلام است که از او خواستند سفره اى آراسته از غذا براى آنان از طرف خداوند نازل شود.بعضى از موضوعات مطرح شده در این سوره عبارتند از:بیان معارف اسلامى موضوع رهبرى بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نفى اعتقاد مسیحیت به تثلیث، موضوع وفاى به عهد و عدالت اجتماعى، شهادت به عدل، داستان هابیل و قابیل فرزندان آدم علیه السلام و تحریم قتل نفس و معرفى غذاهاى حلال و حرام و بیان قسمتى ازاحکام مربوط به وضو و تیمّم. این سوره 120 آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
پیام سوره مائده
سوره مائده که آن را سوره عقود یعنی قراردادها و پیمانها نیز می نامند از سورههایی است که در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر او نازل شده است و طبق روایتهای متعددی از شیعیان و سنیها، هیچ یک از آیاتش نسخ نشده ولی ممکن است در برخی موارد آیات سایر سورهها را نسخ کرده باشد.
بنابراین،این سوره از ویژگی خاصی برخوردار است. نکته جالب این که ترجیع بند آیات این سوره فراز و اتقواللّه می باشد که دوازده مرتبه در این سوره تکرار شده و چنین فراوانی در هیچ یک از سورههای قرآن یافت نمی شود، حتی سوره بقره که مدنی است و حجمی بیش از دو برابر سوره مائده دارد،تعداد و اتقواللّه هایش کمتر از ده تاست (دقیقاً نه تا) و سوره شعراء که سخن انبیاء را نقل می کند که هر یک به قوم خود میگفتند: فاتقوا اللّه و اطیعون باز تعدادش کمتر از ده تا می باشد. (دقیقاً هشت عدد) به نظر می رسد این مقدار تأکید بر تقوای الهی دلیل بر این است که وقتی افراد به مال، مکنت، مقام و موقعیتی می رسند از خداوند غافل می شوند و به اموری دست می زنند که علاوه بر بد نام کردن و جهنمی ساختن خود، به روابط بین انسانها، به پیمانهایی که بستهاند و باید به آنها وفا کنند و به اخلاق جامعه و … ضربه می زنند. مردم مدینه در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چون که به چنین مکنتهایی رسیده بودند در شرف چنین انحرافهایی بودند. به همین جهت این همه تأکید بر تقوا ضروری بوده است. بنابراین باید پیوسته ندای و تقوا اللّه در گوششان باشد تا شاید کمی به خود آیند و همه چیز را فدای مقام و موقعیت خویش نسازند. احتمالاً علت تأکید زیاد بر دعوت به تقوای الهی در هر دو خطبه نماز جمعه و وجوب وجود هفت نفر از جمله: امام، قاضی، حاکم، مدعی، مدعا علیه و دو شاهد و مجری حکم برای همین جهت است. که همه این افراد به تقوا سفارش شوند و در کارها از جمله قضاوت، تقوای الهی را رعایت کنند.
1. در عصر نزول و زمان نزدیک به آن لفظ نسخ، دارای گستره مفهومی بوده و شامل تخصیص نیز گشته است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که آیات این سوره ممکن است آیههای سایر سورهها را تخصیص بزند ولی آیات سورههای دیگر نمی توانند آیات این سوره را تخصیص بزنند و هر آیه عامی که در این سوره باشد بر عمومیت خودش باقی است.
2. وسائل الشیعه، ابواب صلاة و آدابها،باب 2، حدیث 9. داستان سوره
داستان، از این قرار است که حواریون، تقاضای مائده کردند و قطعاً، هدف و نظر بدی نداشتند، بلکه در جست وجوی آرامش بیشتر و زدودن باقیمانده تردیدها و وسوسههای اعماق قلبشان بودهاند، اما درباره محتویات این مائده آسمانی، در قرآن، ذکری به میان نیامده، ولی از احادیث، از جمله حدیثی که از امام باقر7 نقل شده، چنین استفاده می شود، که طعام مزبور، چند قرص نان و چند ماهی بوده است.
در ضمن، آیات فوق، در نزول مائد صراحت دارد، زیرا وعده خداوند، تخلفناپذیر است. (تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 5، ص 130، دارالکتب الاسلامیة.)
این سوره که از آخرین سوره های نازل شده است، با سلسله ای از احکام (در موضوعات مختلف از خوردنیها و وضو و غیره)، احکام شریعت خاتمه می یابد و به همین مناسبت خطابهایی در این زمان به اهل کتاب آورده می شود و موضع نسبت به اهل کتاب بیان می شود.
ابتدا به میثاق مسلمانان، یهودیان و مسیحیان (آیات 7، 12، 14) اشاره می شود و خطابی به اهل کتاب برای دعوت به نور از ظلمات در ادامه آورده می شود. و به شمه هایی از این ظلمات (لَّقَد کَفَرَ الَّذینَ قَالُوا إنَّ اللَّهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریَمَ و وَ قَالَت الیَهُودُ وَ النَّصَارَى نحَنُ أَبنَؤُا اللَّه وَ أَحبَّؤُهُ) اشاره می شود.
در آیه 19 به فترت پیامبر اشاره شده است بعد از حضرت عیسی و در آیات 20 تا 26 داستان فترتی برای بنی اسرائیل به همین مناسبت روایت شده است. در این داستان جایی است که بنی اسرائیل به مقاتله امر می شوند و سرپیچی می کنند، و در نتیجه دچار سرگردانی و انقطاع می شوند و چهل سال آواره می شوند.
و بعد از آن داستان هابیل و قابیل می آید. داستان هابیل و قابیل در میان سوره به این دلیل بیان می شود که ببینیم از همان آغاز، زمین با بهشتی که انسان از آن هبوط کرد متفاوت است. انسان ها با هم دشمنی می کنند و قتل و کشتار اجتناب ناپذیر است. در زمان هابیل به نظر می آید هنوز شریعت نبوده و اجازه ی کشتن نبوده، بنابراین هابیل می گوید من از خودم دفاع نمی کنم در برابر تو حتی اگر مرا بکشی. اینطوری شاخه ی بهتر انسان ها از همان اول از بین می رود. پس این داستان نشان می دهد که این روش صد درصد صلح جویانه روی زمین فایده ندارد. این دو داستان یکی نمونه کسانی هستند که هنوز به خشونت امر نشده است و کشته می شود و دیگر کسانی هستند که به خشونت امر می شوند و اطاعت نمی کنند. این آیات و داستان هابیل به عنوان زمینه ساز برای آیات بعدی که احکامی در مورد خشونت است استفاده شده است. خشونت در اسلام نفی نشده، و در این سوره چند حکم خشونت آمیز مانند جزای کشتن و مصلوب کردن محارب، یا قطع دست سارق بیان می شود. در آیات بعد 41 خطاب به پیامبر است بعد از خطاب ها به اهل کتاب که امیدی آنچنان به آنها نیست و محزون نباش و مجموعه ای آیات در ادامه که آنها ایمان نمی آورند و خیلی به تورات هم عمل نمی کنند. در این سوره رویکرد مسلمانان نسبت به اهل کتاب این طور مشخص شده که اهل کتاب را دعوت کنیم، ولی خداوند می داند که خیلی از پیروان ادیان دیگر دینشان را رها نمی کنند. بنابراین خداوند از طریق ما مسلمین، اهل کتاب را به عمل به احکام کتاب های آسمانی خودشان دعوت می کند. خداوند می گوید این خواست من بوده که شما سه امت دینی باشید تا با یکدیگر در انجام کارهای خوب مسابقه بدهید. این سوره به ما می گوید که به اهل کتاب به چشم مشرکین و کفار نگاه نکنیم. همچنین میتوانیم سر سفره شان بنشینیم و زن بگیریم از اهل کتاب و با آنها مباحثه کنیم. اما نباید تحت ولایت و سرپرستی آنها قرار بگیریم تا عقاید باطلشان در ما نفوذ کند. ولایت به معنای سرپرستی است اینجا و نه دوستی. (آیه ی من یرتد منکم عن دینکم هم خیلی با رویکرد ما نسبت به ارتداد متفاوت است. ما انتظار داریم بعدش بشنویم که مثلا می کشیم کسی را که مرتد شده، اما اینجا درباره ی رابطه ی دوستانه ی خدا صحبت می شود که خدا محتاج شما نیست و اگر دوستش ندارید اقوام دیگری هستند که خداوند را دوست دارد و خدا دوستشان دارد.) و در ادامه به وضوح مصداق اصلی آیه إنَّمَا وَلیُّکُمُ اللَّهُ… (مستقل از اینکه بشود به آن استدلال کرد یا نه) حضرت علی است. و در ادامه با صحنه هایی از یهودیان مواجه می شویم که به جای خوشحال شدن از اینکه یک عده خداپرست و موحد شدند ناراحتند و مسخره می کنند (آیه 57 و 58). (اینجا چون آنها انسانها پرتی هستند دیگر خطاب مستقیم نیست و با قل است (آیه 59) مثل سوره انعام که خطاب به کفار است و همه با قل) آیات 58 تا 64 را می گذریم از رویش. در آیه 65 بیان می شود که اگر اهل کتاب ایمان و تقوا پیشه کنند، رستگار می شوند و در ادامه گفته می شود که به اهل کتاب گفته شود که به کتب خود عمل کنند. و در آیه 69 گفته می شود که هر کس با هر آیینی، ایمان و عمل صالح داشته باشد رستگار است. در ادامه خطاب به اهل کتاب گفته می شود که در صورت اسلام نیاوردن تشویقشان کنیم که از غلو بازشان بداریم.
قبل از انتهای سوره انگار باز به ابتدای سوره باز می گردد و همان موضوعات با تفصیل بیشتری بیان می شود و این گونه به سوره یک حالت کمالی می دهد. انگار تکه آخر سوره یک بعد از تحریری در انتهای سوره آورده می شود. سوره به طرز غم انگیزی با این سوال خداوند از حضرت عیسی تمام می شود که آیا او گفته که مردم او را خدا بگیرند؟ مشابه همین سوال هم لابد از پیامبر ما و ائمه ی ما درباره ی کارهای بدی که ما امت پیامبر کرده ایم از آنها پرسیده میشود. این سوال مقدمه ای است برای جوابی که حضرت عیسی می دهد که غیرمستقیم از خداوند برای امتش طلب بخشش می کند، و این یک جور شفاعت است. ماجرای درخواست مائده توسط حواریون هم نشانگر چیز خوبی نیست و انگار این جا حواریون مسبب اصلی انحرافات مسیحیت شناخته شده اند نه پولس. چون حواریون انگار نمی فهمند که همیشه سر سفره ی خداوند می نشینند و یک درخواستی می کنند که این را نشان می دهد،حضرت عیسی هم اول روی خوشی نشان نمی دهد.
در انتهای سوره هم سخن از خوردنی (مائده) است همانند ابتدای سوره.
شریعت بسط پیدا کرده شجره ممنوعه در هبوط است. شاید کسی بگوید که کره زمین شبیه به بهشت است یک جورهایی و هر روز می توانی برخیزی و از مائده های زمینی استفاده می کنیم ولی در کره زمین ما با خونریزی و قتل (مثلاً قتل حیوانات) زندگی می کنیم و این با بهشت فرق دارد. آیا این طبیعی تر نیست که فقط گیاهان را بخوریم بدون اینکه خونریزی بکنیم؟ چرا در شریعت حتماً باید یک حیوان را بکشیم و بخوریم و حیوانی که خودش مرده یا جور دیگر نمی توان خورد؟ اولاً خوردن یعنی ادامه زندگی، همانگونه که مسائل جنسی یعنی ادامه نسل، بنابر این خوردن از نظر روانی چیز خیلی مهمی است. تعمد در خون ریختن (و یسفک الدماء) انگار وجود دارد. وقتی زمین جایی است که ما مجبور به ریختن خون انسان ها هستیم دیگر قبح ریختن خون حیوانات در این مکان چندان مطرح نیست. هر نعمتی شجره ممنوعه ای دارد، و دربرابر این نعمتی که خداوند به ما داده، شجره ی ممنوعه، دوران احرام در حج است که حق نداریم به هیچ جانداری حتی یک گیاه آسیب بزنیم، تا تمرین صلح جویی کنیم. در واقع اصل دین اگر (بعضکم لبعض عدو) نبود در زمین و خشونت وجود نداشت حالت طبیعی همان حالت احرام است ولی از آنجا که در زمین همانند بهشت نیست و این دشمنی و خشونت وجود دارد قضیه اینگونه نیست. و این همان چیزی است که در این آیه أُحلَّت لَکُم بهَیمَةُ الأَنعَم إلَّا مَا یُتلىَ عَلَیکُم غَیرَ محُلىّ الصَّید وَ أَنتُم حُرُمٌ در ابتدای سوره اشاره می شود. این که می گوید الیوم اکملت لکم دینکم به این خاطر است که این سوره پس از حجه الوداع نازل شده و پس از این که مسلمانان توانستند احکام حج و این مساله ی آسیب نرساندن به جانداران در حج را هم اجرا کنند (چون قبلش مکه دست کفار بود و نمی شد) خداوند می گوید که دینتان کامل شد. هیچ شاهد متنی مبنی بر ارتباط این آیه با غدیر خم نیست، بلکه آن یک واقعه مسلم تاریخی است و لازم نیست از این دلایل ضعیف برایش بیاوریم. حداقل از متن قرآن چنین چیزی در نمی آید.
کسانی که می توانند دراین طرح شرکت کنند …اعلام کنند …
متن سوره رو نذاشتم …چون قرائت قران ازروی کتاب حالی دیگردارد ….
حديث_روز شنبه 11 مرداد 1399
🔺 اثر علم در دنیا و آخرت
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 «مَعرِفَةُ العِلمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ ، بِهِ يَكسِبُ الإنسانُ الطّاعَةَ في حَياتِهِ، و جَميلَ الاُحدُوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ .»
🔹 «شناخت (تحصيل) دانش دينى است كه بايد بدان پاى بند بود و به وسيله دانش است كه انسان در زندگيش طاعت به دست مى آورد و بعد از مرگش نام نيكو به يادگار مى گذارد .»
📚 نهج البلاغة : الحكمة ۱۴۷
احادیث_داستانی
💠 فتنه پس از پیامبر اسلام(ص)
پیشگویی رسول گرامی اسلام(ص) در مورد فتنه و ارتداد پس از خود.
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
چون خداوند سبحان، این سخنش را فرو فرستاد که: «الف، لام، میم. آیا مردم پنداشتند که تا گفتند: «ایمان آوردیم»، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟»، دانستم که تا وقتی پیامبر خدا در میان ماست، فتنه بر ما فرود نخواهد آمد. لذا به ایشان گفتم: ای پیامبر خدا! این فتنه ای که خدای متعال، تو را از آن خبر داده است، چیست؟
فرمود: «ای علی! پس از من، امّتم دچار فتنه خواهند شد».
گفتم: ای پیامبر خدا! آیا در روز اُحُد که جمعی از مسلمانان شهید شدند و شهادت، نصیب من نشد و این بر من گران آمد، به من نفرمودی: «بشارتت باد که شهادت در انتظار توست»؟.
#پیامبر_اکرم_(ص) به من فرمود: «همین طور است. در آن هنگام، چگونه شکیبایی خواهی کرد؟».
گفتم: ای پیامبر خدا! این جا جای شکیب نیست؛ بلکه جای شادی و سپاس گزاری است.
فرمود: «ای علی! به زودی، مردم با دارایی های خود، آزموده خواهند شد و آنان به واسطه دیندار بودن خود، بر پروردگارشان منّت خواهند نهاد و رحمت او را می طلبند و خود را از خشم او ایمن می پندارند، حرام را با شبهات دروغین و خواهش های غفلت زا حلال می شمارند. مثلاً شراب را به نام نبیذ، حلال می دارند و مال حرام (رشوه) را به نام هدیه و رِبا را به نام معامله».
گفتم: ای پیامبر خدا! در چنان وضعی آنان را در چه جایگاهی قرار دهم؟ در جایگاه ارتداد یا جایگاه فتنه؟
فرمود: «در جایگاه فتنه».
📚 نهج البلاغة: خطبة ۱۵۶، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۷، ص ۲۲۸.
سلام مولای من ، مهدی جان
عیدتان مبارک پدر مهربانم …
جمعه است و عید …
خانه را آب و جارو کرده ام ، گلدان ها را چیده ام کنار حوض ، فواره ها را باز کرده ام و خودم نشسته ام لب ایوان ، روبروی در …
آخر ، عید که می شود ، دلم بهانه گیرتر می گردد . مدام مرغ دلم خودش را می کوبد به در و دیوار سینه ام …
دلم عجیب برایتان تنگ است . برای آن لبخند ملیح پدرانه ، آن قد و بالای رعنا ، آن عطر گریبان …
دلم تنگ است برای دیدنتان …
ولی چه کنم ؟ …
با این فراق چه کنم ؟ ..
امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
در زمان غیبت حضرت مہدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هيچ کس نجات پيدا نمی کند غیر از دو دسته:
اول: شیعیان ثابت قدمش ،
دوم: دعا کنندگان فرجش …
📚کمال الدین ، صفحه۲۸۴
⚘﷽⚘
دیشب از ستاره اے خواستم که بنشیند پاے حرفهایم تا از محبوبم برایش بگویم
برایش از شماگفتم
از بارها مهربانےکه در حقم کرده اید،
از الطافتان
از اینکه
همیشه حواستان هست به من
از اینکه به وجود شما ثابت مانده است
زمینے که من در آن زندگے میکنم
و آسمانے که ستاره در آن…
براے ستاره از دلتنگے گفتم
گفتم
که در این چند سالِ زندگے
ندیده ام حتے یک بار هم
روے ماهتان را؛
داشتم برایش از حکایت انتظار میگفتم که
با صدایے حزن آلود زمزمه کرد:
أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟
کجاست آن وجود مقدسے که سبب اتصال بین زمین و آسمان است؟
و من هم با چشمان بارانے ادامه دادم:
أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟
کجاست جلوه خدا،که دوستان به سویش روے آورند؟
و بعد
آسمان و زمین با ما هم نوا شدند
که:
“أین صاحبنا؟ “
“کجاست صاحب ما؟ “
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم
❇️ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
✨هرکس یکی از فضائل #علی(علیه السلام) را در جایی بنویسد، تا زمانی که نشانهای از آن نوشته به جا بماند، ملائکه برایش استغفار میکنند. هر کس گوش به فضیلتی از فضائل #علی(علیه السلام) بدهد، خداوند گناهانی را که او با گوش خود مرتکب شده، میبخشد؛ و هر کس به نوشتهای بنگرد که فضائل #علی(علیه السلام) در او نوشته شده است، خداوند گناهانی را که او با چشمش مرتکب شده میبخشد.» ✨
📒بحارالانوار، ج 38، ص 196، حدیث 4
مژده بادا به مسلمان که قربان آمد
شادی و عشق دوباره به سامان آمد [1]
از بزرگترین اعیاد مسلمین «عید قربان» است؛ عید قربانی کردن تعلقات دنیوی برای متصل شدن به نهایت حق و حقیقت.
به واقع« قربان» فصل دل انگیز ذبح عزیزان در محضر عزیز مطلق «پروردگار» سبحان است.
فدا کردن فرزند و پاره تن آدمی در راه رضای خدا، امتحانی الهی برای حضرت ابراهیم علیه السلام بود که عید قربان آیینه تمام نمای آن گذشت است.
تکبیرات منی در روز عید قربان
زیارت امام حسین در عید فطر و قربان
امیر المومنین امام علی علیه السلام فرمودند: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان، خطبه میخواند و میفرمود :
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . «ثجّ» ، خون قربانی هاست كه میریزید. پس نیّت هركس صادق باشد، اولین قطره خونِ قربانی او كفّاره همه گناهان اوست.
و «عجّ»، دعاست. پس به درگاه خداوند دعا كنید، قسم به آن كه جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست، از اینجا هیچ كس بر نمی گردد، مگر آمرزیده شود، جز كسی كه گناه كبیره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود، تصمیم بر ترک آن ندارد.[2]
نماز حاجت در شب جمعه و شب عید قربان
دعای ندبه
«قربانی» کردن، وسیله قرب و نزدیکی به خدا و عید قربان روز تقرّب به پیشگاه معبود است جایی که اراده الهی براتی میشود برای رهایی از زنجیرها و وابستگیهای دنیوی…
براستی که عید قربان جلوه گاه تعبّد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است برای ذبح و قربانی کردن اسماعیلشان در پیشگاه آفریدگار سراسر نور.
واژه «عید» در لغت به معنی «بازگشتن» است و دراصطلاح، به معنی بازگشت به سوی خداوند سبحان؛ پس شایسته است که در این عید بزرگ، با عبادت و راز و نیاز، غبار گناهان گذشته را از صفحه دل بزداییم و خود را برای تقرب و بهرهمندی بیشتر از فیوضات و نگاه کریمانه خداوند در این روز آماده کنیم.
این عید فداکاری و ایثار به نوعی تداعیگر زیباترین نمونه تعبّد انسان در برابر خداوند متعال است که در آن اخلاص، عشق و ایثار به زیبایی تصویرگری شده…
امید که در این روز ، اسماعیل های نفس خود را برای رضای نهایت عشق الهی ذبح نماییم…
بندگی کن تا که سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
سر بنه در کف، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند
بگذر از فرزند و مال و جان خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
عید قربان مبارک
خوشا آنان که با حق آشنایند
مطیع محض فرمان خدایند
چو ابراهیم اسماعیل خود را
فدای امر الله می نمایند
عید سعید قربان مبارک
________________________
عید قربان زنده دارد یاد قربان گشتگان را
پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را
خیز و در این عید قربان سوی قربانگاه رو کن
معنی بیت و حرم را در شهادت جستجو کن
عید قربان آمد و من هم شدم قربانیت
گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت
مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر
این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت
عید قربان مبارک
________________________
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم
به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را
کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان
نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را
عید شما مبارک
بگذر از فرزند و جان و مال خویش
تا خلیل اللّه دورانت کنند
سَر بِنه بر کف ، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل ، قربانت کنند
عید قربان بر شما مبارک
________________________
ای منای معرفت دل هایتان
روی جانان شمع محفل هایتان
در هو الهو خویش را فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
عید قربان به حقیقت ز خداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد
جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما، نعمت باران آمد
___________________________
عید قربان
جلوه گاه تعبد و تسلیم
ابراهیمیان حنیف است
و فصل قرب مسلمانان
به خداوند در سایه عبودیت
عید شما مبارک
برد ابراهیم اسماعیل قربانی کند
هدیه در راه خدا آن دلبر جانی کند
هستی او بود اسماعیل او اثبات کرد
بنده باید در ره حق هستی افشانی کند
________________________
اتمام حجت کردم
طاقتم طاق شده
درد فراق، وصل تو را می طلبد
این عید قربان، قربان تو می شوم
عید است بیا بخانه ام قهر مباش
مغرور ترین دختر این شهر مباش !
قربان تو گردم همگی میخندند
عیدانه بده و تلخ چون زهر مباش
عید قربان مبارک
________________________
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید
در منای دل وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتاده است جان در پنج گرگ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد
عید فرخنده ی نورانی قربان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد
___________________________
ای تو جان نوبهاران
خوش رسیدی، خوش رسیدی
ای تو شور آبشاران
خوش رسیدی، خوش رسیدی
آمدی چون ماه تازه
تیغ بر کف، خنده بر لب
آمدی ای عید قربان !
خوش رسیدی، خوش رسیدی
نشانم ده صراط روشنم را
خودم را، باورم را، بودنم را
خداوندا من از نسل خلیلم
به قربانگاه می آرم “منم” را
قربان، عید سر سپردگی و بندگی مبارک
________________________
عید قربان
عید ذبح میوه دل ابراهیم
و ایثار سبز اسماعیل
عید برآمدن انسانی نو
از خویشتن خویش
عید رهیدگی از اسارت نفس مبارک
عید قربان که پس از وقوف در عرفات
و مشعر و منا فرا میرسد
عید رهایی از تعلقات است
رهایی از هر آنچه غیر خدایی است
در این روز، اسماعیل وجود را
یعنی هر آنچه بدان دلبستگی دنیوی پیدا کردیم
قربانی کنیم تا سبکبال شویم
________________________
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه های نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
عید سعید قربان مبارک
عید قربان آمده ای دوستان شادی کنید
یادی از پیغمبر توحید و آزادی کنید
او که در راه خدا از مال و فرزندش گذشت
با تبر بت های جهل و خودپرستی را شکست
بنده پاک خدا و پیرو الله شد
نامش ابراهیم بود اما خلیل الله شد
________________________
بر پیکر عالم وجود جان آمد
صد شکر که امتحان به پایان آمد
از لطف خداوند خلیل الرحمن
یک عید بزرگ به نام قربان آمد
عید شما مبارک
________________________
خدایا قَسَمَت میدهم هر لحظه کمکم کنی
تا نفسم را به قربانگاه درگاهت عرضه کنم
و تو قربانی شدن و نلرزیدن و نلغزیدن را عنایت فرما
عید سعید قربان مبارک
در موعود نگاه زیبایت، اسماعیل شده ام
که قربانی چشم های روشنت باشم
بگو کدام قربانگاه را برای آخرین نفسم برگزیده ای
ای خلیل من !
________________________
عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است
خاطره یک پدر و قصه یک پسر
عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است
عیدی که قصه ایثار اسماعیل
بیائید به یاد بود بابای ابراهیم به قربان گاه برویم
و الله اکبر را زمزمه کنیم
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هرکه م ینگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه ست، رو به سوی خداست
عید قربان مبارک
________________________
نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟
نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟
برای طوف کویت جامه احرام بر بستم
گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟
لباس احرام و طواف کعبه ام
به گرد چشم حضرت دوست
که هرانچه دارم و داشته ام
بستهِ تبسم آن لبهای اوست
عید قربان مبارک
________________________
عید قربان عید نور و بندگیست
عید انسانیت و بالندگیست
عید آزادی ز قید و بند جان
از تعلق ها رها تا بی نشان
عید قربان مبارک
مژده بادا به مسلمان که قربان آمد
شادی و عشق دوباره به سامان آمد [1]
از بزرگترین اعیاد مسلمین «عید قربان» است؛ عید قربانی کردن تعلقات دنیوی برای متصل شدن به نهایت حق و حقیقت.
به واقع« قربان» فصل دل انگیز ذبح عزیزان در محضر عزیز مطلق «پروردگار» سبحان است.
فدا کردن فرزند و پاره تن آدمی در راه رضای خدا، امتحانی الهی برای حضرت ابراهیم علیه السلام بود که عید قربان آیینه تمام نمای آن گذشت است.
تکبیرات منی در روز عید قربان
زیارت امام حسین در عید فطر و قربان
امیر المومنین امام علی علیه السلام فرمودند: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان، خطبه میخواند و میفرمود :
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . «ثجّ» ، خون قربانی هاست كه میریزید. پس نیّت هركس صادق باشد، اولین قطره خونِ قربانی او كفّاره همه گناهان اوست.
و «عجّ»، دعاست. پس به درگاه خداوند دعا كنید، قسم به آن كه جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست، از اینجا هیچ كس بر نمی گردد، مگر آمرزیده شود، جز كسی كه گناه كبیره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود، تصمیم بر ترک آن ندارد.[2]
نماز حاجت در شب جمعه و شب عید قربان
دعای ندبه
«قربانی» کردن، وسیله قرب و نزدیکی به خدا و عید قربان روز تقرّب به پیشگاه معبود است جایی که اراده الهی براتی میشود برای رهایی از زنجیرها و وابستگیهای دنیوی…
براستی که عید قربان جلوه گاه تعبّد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است برای ذبح و قربانی کردن اسماعیلشان در پیشگاه آفریدگار سراسر نور.
واژه «عید» در لغت به معنی «بازگشتن» است و دراصطلاح، به معنی بازگشت به سوی خداوند سبحان؛ پس شایسته است که در این عید بزرگ، با عبادت و راز و نیاز، غبار گناهان گذشته را از صفحه دل بزداییم و خود را برای تقرب و بهرهمندی بیشتر از فیوضات و نگاه کریمانه خداوند در این روز آماده کنیم.
این عید فداکاری و ایثار به نوعی تداعیگر زیباترین نمونه تعبّد انسان در برابر خداوند متعال است که در آن اخلاص، عشق و ایثار به زیبایی تصویرگری شده…
امید که در این روز ، اسماعیل های نفس خود را برای رضای نهایت عشق الهی ذبح نماییم..
..
پیامبر اکرم(ص) : ” در میان گناهان، گناهانی است که جز در عرفات بخشیده نمیشود “ [1]
روز عرفه همان بزرگ روزی از اعیاد مسلمین جهان است، اگر چه به اسم عید نامیده نشده؛ عظمت آن ازین باب است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فراخوانده و سفره های جود، احسان و بخشش را به زیبایی برای ایشان گسترانیده است.
روایت شده كه حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را كه از مردم درخواست كمک می نمود را شنید، و به او فرمود: وای بر تو که در این روز از غیر خدا درخواست می كنی و حال آن كه امید می رود در این روز برای بچه های در شكم كه فضل خدا شامل آنها شود و سعادت مند گردند …» [2]
پیامبر اکرم (ص):«خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمیکند». [3]
اعمال روز عرفه
نماز روز عرفه
صلوات روز عرفه
به واقع، عرفات نام جایگاهی است كه حاجیان در روز عرفه (نهم ذی الحجه) در آنجا توقف می كنند و به دعا و نیایش میپردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مكه مكرمه باز میگردند.
از سوی دیگر، از امام صادق(ع) سؤال شد: عرفات را چرا عرفات نامیدهاند؟
حضرت فرمود: «جبرئیل، حضرت ابراهیم را روز عرفه به این مکان آورد، چون ظهر فرا رسید، جبرئیل گفت: ای ابراهیم! به گناه خود اعتراف کن و مناسکت را بیاموز! چون جبرئیل گفت اعتراف کن! این سرزمین عرفات نامیده شد». [4]
دعای آخر روز عرفه
دعای عشرات در روز عرفه
دعای امام حسین (ع) در روز عرفه
عرفه، روز رهایی از خرابه های نفس و روز بستن پنجره دل بر تاریکی گناه است؛ روزی که می توان قلب را به نور پیوند داده و با کرانه معبود آشتی…
عرفات، همان نقطه آغاز برای بندگی کردن و تعهد عشق ورزی به آستان سراسر رحمت حضرت دوست است که قدم نهادن در صحرایش، بهار وجود بندگی را شکوفا میکند.
امروز، عرفه است روزی که زمزمههای حسین(ع)، هستی را به شوق میآورد و جهان را سرمست این همه سرسپردگی میسازد.
پس در این روز سلام بر حسین(ع) و براصحاب حسین « ع»
قسمت_12
دلم خیلی هوس چای کرده بود در کابینت رو باز کردم تا لیوان بردارم چشمم خورد به لیوان گل گلی که علی برای مادربزرگ خریده بود…نگاهم به لیوان ها گره خورد…انگار داشت تموم لحظه های دیدار منو علی دوباره تکرار می شد…در کابینتو بستم و از خوردن چای منصرف شدم.رفتم داخل اتاق چادرم که روی تخت بود برداشتم و تا کردم…
خیلی وقت بود با دوستام بیرون نرفته بودم.دلم براشون تنگ شده بود.کمدمو باز کردم و خوشگل ترین لباس هامو برداشتم چادرمم تاکرده گذاشتم کنار لباس ها گوشیمو برداشتم…نیلوفر پیام داده بود:
-عزیزم ساعت پنج آماده باش میام دنبالت…
هنوز تا ساعت پنج سه ساعت دیگه مونده بهتره استراحت کنم تا بدنم از حالت کوفتگی در بیاد
روی تخت دراز کشیدم آلارم گوشیم رو گذاشتم ساعت چهار و بعد از یکم فکر کردن خوابم برد…
ساعت چهار آلارم گوشیم شروع کر, به زنگ زدن…من که خیلی خوابم میومد دلم میخواست قرار رو کنسل کنم و بگیرم بخوابم.آلارمو قطع کردم و دوباره خوابیدم…بعد از یک دقیقه دوباره صدای آلارم در اومد و من دوباره قطع کردم…
یه کش و قوسی به بدنم دادم و از روی تخت بلند شدم سرم یکم درد گرفته بود…
رفتم آشپزخونه…دستو صورتمو بشورم مادربزرگ بیدار بود و داشت سبزی پاک میکرد…
من_سلام مامان جونم خوب خوابیدی؟؟؟
-سلام دخترم تو خوب خوابیدی!همه موهات بهم ریخته…😄
یه نگاهی به آینه انداختم مادربزرگ راست میگفت همه موهام بهم ریخته بود از قیافه خودم خندم گرفت دستو صورتمو شستم و بعد هم رفتم اتاق تا موهامو شونه کنم شونرو برداشتم و نشستم روی تخت بعد از شونه کردن موهام با کلی درد سر…اتاقو مرتب کردم و شروع کردم به آماده شدن…لباس هامو تنم کردم چادرم هم سرم کردم و کیفم رو برداشتم رفتم پیش مادربزرگ…به ساعت نگاه کردم یک ربع به پنج بود…
من_مادرجون کمک نمیخوای؟؟؟
مادربزرگ_نه عزیزم.کجا به سلامتی؟
-با دوستام داریم میریم بیرون.
-مواظب خودت باش.
-چشم مامان جونی خودم.
گوشیم زنگ خورد نیلوفر بود.
من_جونم؟؟
نیلوفر_سلام گلم اماده ای؟بیا جلو در.
-سلام عزیزم اومدم.
-خداحافظ.
روکردم به مادر بزرگ صورتشو بوسیدم و خداحافظی کردم.
بعد هم رفتم بیرون.
نیلوفر نگار و هانیه جلوی در بودن رفتم طرفشون با کلی ذوق و خوشحالی گفتم:
-سلااااااام.
بعد هم دستو روبوسی…
من_وای چقدر دلم براتون تنگ شده بود…
هانیه رو به من گفت:
-دل ما بیشتر.والا افتخار نمیدی که با ما بیای بیرون.
-منم به شوخی گفتم:
-حالا که افتخار دادم!
وهمگی زدیم زیر خنده…
روکردم به بچه ها گفتم:
-حالا کجا میخواییم بریم؟؟
بچه ها رو به من به لبخند موزیانه زدن و گفتن:
-حاااالاااااا….
چشمامو ریز کردم مشکوکماااا…
بعدهمگی خندیدن …..
يك قطره اشك
قالَ الحسينُ عليه السّلام :
مَنْ دَمِعَتْ عَيناهُ فينا قَطْرَةً بَوَّاءهُ اللّهُ عَزَّوَجَلّ الجَنَّةَ.
حسين بن على عليه السّلام فرمود:
چشمان هر كس كه در مصيبتهاى ما قطره اى اشك بريزد، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد.
«احقاق الحق ، ج 5، ص 523»
برگه ی فال رو توی دستم مچاله کردم…
اونقدر محکم دستمو مشت کردم که ناخون هام فرورفت توی دستم.از روی نیمڪت بلند شدم به اولین سطلی زباله ای که رسیدم برگه ی فالو انداختم توش…
راه افتادم خیلی عصبی بودم…
بغض داشت خفم میکرد ولی دیگه نمیتونستم ببارم…
از پارک رفتم بیرون رسیدم توی همون کوچه ای که هرچی علی رو صدا کردم و گفتم علی اقا…اقا علی…برنگشت ولی وقتی گفتم علی و به اسم کوچیک صداش کردم ایستادو برگشت سمتم…
منو علی از بچگی هم بازی بودیم اون منو زهرا و منم اونو علی صدا میکردم.بزرگتر که شدیم کلا دیگه همو ندیدیم.تا وقتی که من اومدم پیش مادر بزرگ و دوباره روز از نو روزی از نو…اما از همون بچگی دوسش داشتم…
علی از همون بچگی همه جا از من محافظت میکردم وقتی بچه بودیم به من میگفت هرکی اذیتت کرد بگو خودم حسابشو میرسم…اون روز وقتی علی رو به اسم کوچیک صدا زدم.یاد همون علی افتادم که یه دوچرخه داشت هر روز صبح به خاطر من تمیزش میکرد تا من از خونه بیام بیرون و سوار دوچرخش بشم…
و اونم وقتی اینو شنید ایستاد و برگشت به سمت من…
اونم یاد بچگیامون افتاد…
و به حرمت لحظه های سادگیمون ایستاد…
از خیابون رد شدم…
ساعتو نگاه کردم دیگه نزدیک های ظهر بود بهتر بود برم خونه…
از همون خیابون انداختم رفتم پایین…
تادم خونه ی مادر بزرگ فکرم درگیر بود…
نمیدونستم حالا دیگه برای زندگیم چه برنامه ای دارم!!
باید بشینم و بقیه ی عمرمو به غصه بگذرونم یا به گفته ی حافظ منتظر خوشبختی باشم…
رسیدم خونه درو باز کردم و رفتم داخل.مادربزرگ توی حیاط مشغول رسیدن به گل هاش بود.
چشمش خورد به من.بلند شد و کمرشو صاف کرد.خمیازه ای کشید و گفت:
-سلام مادر بیا اینجا!!!!بیا….بیا بقیه ی این گل هارو تمیز کن که من دیگه دارم از پا در میام.
بدون اینکه به من اجازه ی حرف زدن بده رفت داخل خونه منم یه نگاه به گل ها انداختم و با تعجب به جواب مادر بزرگ گفتم:
-سلام!!!!
رفتم داخل و دیدم مادر بزرگ نرسیده ولو شده زمین طفلی خیلی خسته بود…لباس هامو عوض کردم دست و صورتم رو شستم و رفتم حیاط…
گلدون هارو یه جا جمع کردم و شروع کردم به تمیز کردن و آب دادنشون. روحیم با دیدن گل ها بهتر شد. ولی فکرم همواره درگیر بود.ح
گل هارو دور حوض گذاشتمو نشستم کنارشون…
از این فضا آرامش میگرفتم.
تن و بدنم خسته بود دلم یه استراحت میخواست.
ولی فقط خواب و غصه ممکنه منو از پا در بیاره…
نفس عمیقی کشیدم و یه نگاهی به آسمون کردم…
با خودم گفتم الان من توی یه شهر و علی یه شهر دیگه چقدر از هم فاصله داریم…
ینی میشه همونجور که حافظ گفته به هم برسیم؟شاید باید صبر کنم…
ولی نه…
منو علی دیگه هیچوقت همونمیبینیم.
اونارفتن یه شهر دیگه و هیچوقت برنمیگردن.
سرموبین دوتادستم گذاشتم و چشمامو بستم توی همین حال بودم که صدای تق تق دراومد…
ازجام بلند شدم گفتم کیه؟؟؟
یه صدا از پشت در گفت نذری اوردم…
شوکه شدم و بدون جواب دادن به صدای پشت در خیره شدم به در…
نذری…
قلبم داشت آتیش میگرفت…دلم نمیخواست درو باز کنم…
دوباره صدای تق تق دراومد…
با بی میلی یکی یکی قدم هامو برداشتم رفتم جلوی در روبه روی در ایستادم دوباره صدای تق تق در اومد
این دفعه دیگه درو باز کردم…
یه خانوم با چادر رنگی پشت در بود…
تا منو دید گفت:
-سلام دخترم.پس چرا دروباز نمیکنی اینهمه در زدم.
همینجوری خیره شده بودم به صورتش و هیچی نمیگفتم.
با تعجب گفت:
چرا منو اینجوری نگاه میکنی؟
یهو به خودم اومدم سرفه ای کردم و گفتم: -إم …إ… ببخشید متشکرم بابت نذری.
نذری رو گرفتم تشکر کردم و درو بستم.
تکیه دادم به در نفس عمیقی کشیدم.اشک هام ریخت روی گونه هام.نگاهی به کاسه ی نذری انداختم ابروهام به سمت بالا روهم گره خورد.کاسه ی نذری رو گذاشتم کنار باغچه و نشستم کنارش.
تو خودم بودم که گوشیم زنگ خورد.
گوشیمو از توی جیبم در اوردم و جواب دادم:
-الو…
-سلام عزیزم
-سلام نیلو خوبی؟
-مرسی خواهری.توخوبی؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:خوبم.
-زیاد وقتتو نمیگیرم زنگ زدم بهت بگم بعد از ظهر قراره با هانیه و نگار بریم بیرون خواستیم تو هم باهامون باشی.
-اوه.ممنونم از دعوتت عزیزم.حالا کجا میریم؟
-میخواییم بریم بگردیم باهم حال و هوای توام عوض میشه میای؟
-اره خواهر.
-پس میبینمت.خدافظ
تلفنو قطع کردم نذری رو برداشتم رفتم داخل خونه…
یه راست وارد آشپز خونه شدم و کاسه رو گذاشتم روی میز مادربزرگ چای رو دم گذاشته بود….
صلوات حضرت امام باقر (ع)
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی باقِرِ الْعِلْمِ وَاِمامِ الْهُدی وَقآئِدِ اَهْلِ التَّقْوی وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبادِکَ اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ وَمَناراً لِبِلادِکَ وَمُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِکَ وَمُتَرْجِماً لِوَحْیِکَ وَاَمَرْتَ بِطاعَتِهِ وَحَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَصَلِّ عَلَیْهِ یا رَبِّ اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَةِ اَنْبِیآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ وَرُسُلِکَ وَاُمَنآئِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ
خدایا درود فرست بر محمد بن علی شکافنده علم و پیشوای هدایت و رهبر مردم با تقوی و برگزیدگان از میان بندگانت خدایا چنانچه او را قرار دادی نشانه و دلیلی برای بندگان تو مشعل هدایتی برای بلاد و شهرهایت و ودیعه نگهداری برای حکمتت و ترجمان و مفسری برای وحیت و دستور دادی (ما را) به فرمانبرداریش و برحذر داشتی از نافرمانیش پس درود فرست بر او پروردگارا بهترین درودی را که بفرستی بر یکی از فرزندان پیامبران و برگزیدگان و رسولان و امینهایت ای پروردگار جهانیان.
امام باقر علیه السلام بالاترین شخصیت تاریخ
امام خمینی(ره): ما مفتخریم که «باقر العلوم» بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جز خدای تعالی و رسول صلی اللَّه علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ماست.[1]
الگوی کامل تلاش و مبارزه
مقام معظم رهبری: شایسته است که به مناسبت امروز و برای درس گرفتن، اشاره ی کوتاهی به زندگی امام باقر علیه السّلام بشود. این بزرگوار که حدود هیجده سال دوران امامتشان طول کشید، الگوی کامل تلاش و مبارزه و مجاهدت خستگی ناپذیر و پُر از مشکلات برای اشاعه ی دین و کلمه ی حق و راه انداختن جریان فکری درست در دنیای آن روز بودند. هدفی که امروز ملت ایران برای آن تلاش می کند - یعنی زنده کردن سخن حق در دنیای مادّی و منحط و گمراه کننده و غرق در فساد - کاری است که امام باقر علیه السّلام یک تنه به کمک معدودی از اصحاب خود، در دنیای بزرگ آن روز اسلام انجام می داد.[2]
سه تکلیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین
مقام معظم رهبری:حضرت باقر سلام الله علیه فرمود: «ثلاث مِن اشدّ ما عمل العباد»؛ سه چیز هست که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین است؛ کارهای سخت.
یکی، «انصاف المؤمن من نفسه»؛ اینکه انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. یعنی آنجایی که امر دائر می شود بین اینکه حق را به خاطر خود زیر پا بگذارد یا خود را به خاطر حق زیر پا بگذارد، این دومی را انجام بدهد. آنجایی که حق به طرفِ مقابل هست و شما حق ندارید، منصفانه حق را به او بدهید. خودتان را اگر چنانچه موجب کوچک شدن و زیر پا گذاشتن است، زیر پا بگذارید. این کار سختی است؛ اما کار مهمی است. امام باقر می گوید این، جزو مهم ترین کارهاست؛ البته سخت است. و هیچ کار خوب و بزرگی بدون سختی که امکان ندارد.
دوم، «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزیدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات فرق دارد؛ برابری نیست. مواسات یعنی همراهی کردن و کمک کردن به برادر مؤمن در همه ی امور. انسان وظیفه بداند؛ کمک فکری، کمک مالی، کمک جسمانی، کمک آبروئی. این مواسات است.
سوم، «و ذکر اللَّه علی کلّ حال»؛ در همه حال ذاکر خدای متعال باشد. ذکر این است.
آن وقت حضرت باقر علیه السلام در همین روایت، «ذکر اللَّه علی کلّ حال» را معنا کرده اند: «و هو ان یذکر اللَّه عزّ و جلّ عند المعصیة یهمّ بها»؛ وقتی که می رود به سمت معصیت، ذکر خدا او را مانع بشود. ذکر؛ یاد کند خدا را و این معصیت را انجام ندهد؛ انواع معاصی را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غیبت کردن، حق را پوشاندن، بی انصافی کردن، اهانت کردن، مال مردم را، مال بیت المال را، مال ضعفا را تصرف کردن یا در باره ی آن ها بی اهتمامی به خرج دادن. این ها گناهان گوناگون است. در همه ی این ها، انسان توجه کند به خدا؛ ذکر خدا مانع بشود از اینکه انسان به سمت این گناه برود.
«فیحول ذکر اللَّه بینه و بین تلک المعصیة و هو قول اللَّه عزّ و جلّ انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». بعد حضرت می فرمایند که این، تفسیر آن آیه است که فرمود: «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان»؛ وقتی شیطان به این ها تنه می زند، گذرنده ی شیطان این ها را مس می کند؛ یعنی هنوز درست به جانش هم نیفتاده، «تذکّروا»؛ فوراً این ها متذکر می شوند. «فإذا هم مبصرون»؛ این ذکر موجب می شود که چشم این ها، بصیرت این ها باز بشود. معنای «ذکر اللَّه علی کلّ حال» این است.
در صدر روایت بعدی که مورد توجه من است، تقریباً عباراتش شبیه همین روایتی است که خواندم و همان سه چیز را ذکر می کند. در آن روایت، «و ذکر اللَّه علی کلّ حال» را داشت.[3]
مقام معظم رهبری : امام باقر وصیت کرد که بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت این رحلت، یادبود برپا شود. در میان ائمه ی ما این بی سابقه است، بی نظیر است. یاد امام باقر، یعنی یاد سر برآوردن حیات دوباره ی جریان اصیل اسلامی در مقابله ی با تحریفها و مسخهائی که انجام گرفته بود.[4]
[1]. صحیفه امام، ج21، ص: 397
[2]. سخنرانی در مراسم بیعت جمع کثیری از اقشار مختلف مردم شهرهای قم، رفسنجان و کهنوج19/ 04/ 1368
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام31/ 06/ 1386
[4]. ماه آذر بیانات در دیدار جمع کثیری از بسیجیان کشور 04/ 09
قسمت_10
سریع تر لباسامو تنم کردم بعد هم چادرمو سرم کردم واز خونه رفتم بیرون.
باترس و لرز رسیدم جلوی در دستمو گذاشتم روی دستگیره ی در نفس عمیقی کشیدم و درو باز کردم سرم پایین بود.یواش یواش سرمو بلند کردم.
ولی یه دفعه رنگم پرید…
پاهام سست شد…
ماشین علی دیگه جلوی در نبود.
از مردی که توی کوچه وایستاده بود پرسیدم.
-اقا…اقا ببخشید…شما این ماشینی که اینجا پارک بود رو ندیدی؟؟یه پراید نوک مدادی…
- تا چند دقیقه ی پیش با یه چمدون از خونه اومد بیرون و در قفل کردو رفت…
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
-دقیقا چند دقیقه ی پیش؟؟
گفت:
-پنج دقیقه ی پیش…
بغضم گرفت و با صدای یواش به اون مرد گفتم:
-ممنون…
نفس عمیقی کشیدم یه نگاهی به در خونه ی علی اینا انداختم.دقیقا با گذشتن من پنج دقیقه ی پیش از جلوی پنجره علی سوار ماشین شده و رفته…دیگه هیچ چیز قابل برگشت نیست…
بغضم ترکید اشکام یواش یواش اومدن پایین…
اصلا توان برگشتن به خونه رو نداشتم خصوصا اگر مادر بزرگ حالمو ببینه خیلی بهم میریزه.تصمیم گرفتم برم قدم بزنم.برام مهم نبود کجا فقط دلم میخواست تنها باشم…
راه افتادم و خیابونارو قدم زدم.هیچی نمیفهمیدم فکرم خیلی درگیر بود…هیچ صدایی نمیشنیدم همینجوری که داشتم میرفتم رسیدم به یه پارک.صدای خنده بچه ها توی گوشیم پیچید…
یاد اون روز افتادم که علی توی پارک با اون دوتا موتور سوار درگیر شد.یاد وقتی که تموم لباسش خونی بود.
دلم خیلی گرفت…
رفتم داخل پارک.شروع کردم به قدم زدن.به هر طرف نگاه میکردم بچه های قدو نیم قدو می دیدم که داشتن بازی میکردن.
با خودم گفتم خوش به حالشون چقدر شادن.هیچ دل مشغولی ندارن.فقط دلشون به بازی خوشه.
همینجوری که قدم میزدم روی یکی از نزدیک ترین نیمکت های پارک نشستم عمیق توی فکر بودم…
دلم میخواست همیشه روی همین نیمکت بمونم…
بعد از چند دقیقه متوجه شدم یکی داره با دست چادرمو میکشه…
برگشتم رو بهش دیدم یه پسر بچه فال فروشه…
با چشمای معصومش گفت:
-خاله…یه فال ازم میخری
من فقط نگاهش کردم.
دوباره گفت:
-خاله یه فال بخر ازم.مطمئن باش درست در میاد خاله…
بازم نگاهش کردم.
گفت:
-خاله با شمام یه فال ازم بخر.توروخدا خاله.
لبخند تلخی زدم و گفتم باشه فال ها چنده؟
-دونه ای دوتومن.
-خودم بردارم؟یا خودت برام برمیداری؟
-خودت بردار خاله.بخت خودته!
-باشه…
نیت کردم و یه فال از بین اون فال ها برداشتم.از کیفم یه دوتومنی درآوردم و دادم به اون پسر بچه اونم رو کرد به من و گفت:
-امیدوارم به اونی که دوسش داری برسی…
بعد هم دووید و رفت…
و من به دوویدنش خیره شدم…
نفس عمیقی کشیدم و فال رو باز کردم…
درد عشقی کشیده ام که مپرس/
زهر هجری چشیده ام که مپرس/
گشته ام در جهان و آخر کار/
دلبری برگزیده ام که مپرس/
کسی را دوست داری برایت از همه چیز و همه کس عزیز تر است…او هم تورا دوست دارد.مطمئن باش به موقعش به هم می رسید…
خودت را سررنش مکن که دردو رنج ها پایان می پذیرد.غصه ها تمام می شود و خوشی و امنیت جایش را می گیرند…
اشک هام چکید روی برگه ی فال…دلم گرفت…با خودم گفتم حافظ علی رفت تموم شده…امیدی نیست…اگر دوستم داشت میمومد…رفت و دیگه برنمیگرده…
ما هیچوقت به هم نمی رسیم…
صدای لا اله الا اللّه فرشتگان بلند به گوش میرسد و افلاکیان هم صدا با زمینیان شدهاند تا تابوت خورشید پنجم را به بقیع سراسر مظلومیت برسانند.
هم او که نامش محمّد بود، کنیه اش ابوجعفر و لقبش باقر…
آری، باقرالعلوم همان شکافنده مخزن علم! که زمین توان آن همه دانش را نداشت و در پذیرشش بخل ورزید!
او که فرزند زین العابدین بود و شاهد عشق و ولایت مداری؛ دلش یادگاری بود از عاشقانه های کربلا و ما رأیت الا جمیلای زینب (س)!
با اینکه وارث دردهای پر زخم کربلا بود و داعیه دار مظلومیّت سرهای بریده ای که از سیاه دلی یزید، به نیزه رفته بود؛ دلش شکسته از جهلی بود که یارای علم، حلم و بردباری اش را نداشت!
زیارت ائمه بقیع (ع)
دعای حضرت امام محمد باقر (ع)
او که به زیبایی علم لدنی اش، بیدارکننده خاکیان بود و رسایی خطبه هایش لرزه بر اندام دشمنانش می انداخت که تاب وجود پر مهرش را نداشتند.
باقرالعلوم بود و گسترش دهنده و شکافنده دانش اما امشب زمین و آسمان از غم فراقش شکافته میشود و اندوه می پراکند.
حتی زمین، سوگوار است، اما بقیع با همه غربتش آغوش گشوده تا این مروارید تسبیح نبوی را به آرامش برساند.
آن امام همام در شهر مدینه در سال ۵۷ قمری متولد شدند و در سال ۱۱۴ به شهادت رسیدند .
نماز حضرت امام محمد باقر (ع)
صلوات بر امام محمد باقر (ع)
مادر بزرگوارشان دختر امام حسن (ع) بود و پدرش فرزند امام حسین (ع)؛ بنابراین آن حضرت هم فرزند امام حسن (ع) به شمار می روند و هم فرزند امام حسین( ع).
مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّیِّئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّیِّئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ
چه نیکوست نیکی ها بعد از بدیها و چه زشت است بدیها پس از نیکی ها
(جهاد با نفس، ح ۸۸۰)
اَلحِلمُ لِباسُ العالِمِ فَلا تَعرَینَّ مِنهُ
بردبارى لباس عالم است، پس تو خود را از آن عریان مدار.
(کافى، ج ۸، ص ۵۵)
الکِبرُ مَطَایَا النَّارِ
کبر و بزرگی نمودن(به منزله ی) مرکبی است که سوار خود را به سوی آتش می برد.
(جهاد با نفس، ح ۵۷۸ )
إنَّ اللهَ یُحِبُّ الحَییَّ الحَلیمَ.
همانا خداوند انسان با حیا و بردبار را دوست دارد.
(جهاد با نفس، ح۲۵۹ )
تَزَین للَّهِِ بِالصِّدقِ فِی الاعمالِ
با راست کردارى، خود را براى خدا بیاراى
(تحف العقول، ص ۲۸۵ )
اِستَشِر فی أمرِک الَّذینَ یخشَونَ اللَّهَ
در کار خود، [فقط] با کسانى مشورت کن که از خدا می ترسند
(تحف العقول، ص ۲۹۳)
الصَّبرُ صَبرانِ: صَبرٌ عَلی البَلاءِ حَسَنٌ جَمیلٌ وَ أفضَلُ الصَّبرَین الوَرَعُ عَن المَحارم.
صبر بر دو گونه است: صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین این دو قسم پرهیز نمودن از حرامهای الهی است.
(جهاد با نفس ،ح ۱۶۳)
مَا مِن عِبَادَة أفضَلَ عِندَ اللهِ مِن عِفَّةِ بَطن وَ فَرج.
هیچ عبادتی در نزد خدا برتر از ترک شهوات شکم و فرج نیست.
اِنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُزْوى عَنْهُ الرِّزْقُ
بنده گناه مىکند و به سبب آن، روزى از او گرفته مىشود.
کافى، ج ۲، ص ۲۷۰، ح ۸
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فِى الجَماعَةِ بِلارَفَثٍ
خداوند عزوجل، کسى را که در میان جمع شوخى کند، دوست دارد به شرط آنکه ناسزا نگوید
کافى، ج ۲، ص ۳۴۵، ح ۵
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فِى الجَماعَةِ بِلارَفَثٍ
خداوند عزوجل، کسى را که در میان جمع شوخى کند، دوست دارد به شرط آنکه ناسزا نگوید.
کافى، ج ۲، ص ۳۴۵، ح ۵
مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ دودَةِ القَزِّ: کُلَّمَا ازْدادَتْ مِنَ القَزِّ عَلى نَفْسِها لَـفّـا کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُروجِ حَتّى تَموتَ غَمّا
حریص به دنیا، همانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر دور خود مىتند، خارج شدن از پیله بر او سختتر مىشود، تا آنکه از غصه مىمیرد.
کافى، ج ۲، ص ۳۱۶
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ یُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ
خداوند عزوجل به وسیله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمىرسد، حفظ مىکند و کوردلى و نادانى را از او دور مىنماید.
کافى، ج ۸، ص ۵۲، ح ۱۶
لِکلِّ شَیءٍ رَبِیعٌ، وَرَبِیعُ القُرآنِ شَهرُ رَمَضَانَ
هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است
کافی، ج۲ ، ص ۶۳۰
فَانزِل نَفسَکَ مِنَ الدُّنیا کَمَثَلِ مَنزِلٍ نَزَلتَهُ ساعَةً ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ
خود را در دنیا چنان منزل ده که گویى ساعتى در آن منزل دارى وسپس از آن کوچ می کنی
بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۶۵
تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، وَطَلَبَهُ عِبَادَةٌ.
دانش بیاموزید که آموختن آن پاداش دارد و جستوجوی آن عبادت است.
بحار الأنوار، ج ۷۸
مَن تَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ لایُغلَبُ وَمَنِ اعتَصَمَ بِاللّهِ لایُهزَمُ
هر کس به خدا توکل کند، مغلوب نشود و هر کس به خدا توسل جوید، شکست نخورد.
جامع الأخبار ص۳۲۲
ما مِن شَیءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عَزَّوجلَّ مِن عَمَلٍ یداوَمُ عَلَیهِ ، وإن قَلَّ
هیچ چیز نزد خداوند عزّوجلّ محبوبتر ازعملى نیست که بر آن مداومت شود ؛ هر چند اندک باشد.
الکافی : ج ۲ ، ص ۸۲ ، ح ۳
بنى الاسلام على خمسة اشیاء، على الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.
اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبرى اسلامى).
فروع کافى، ج ۴ ص ۶۲، ح ۱
الدُّعاءُ یَرُدُّ القَضاءَ ، وَقَد اُبرِمَ إبراما ـ وَضَمَّ أصابِعَهُ ـ
دعا ، قضا را ـ گر چه حتمى و قطعى شده باشد ـ بر مىگرداند حضرت [براى تشبیه و بیان قضاى محتوم] انگشتانش را به هم چسباند
الکافی : ج ۲ ، ص ۴۷۰ ح ۶
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَیُجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَجَهلَهُ؛
خداوند به وسیله تقوا بنده را حفظ مىکند از آنچه که عقلش به آن نمىرسد و کور دلى و نادانى او را بر طرف مىسازد.
التوحید ص ۱۲۷
اَتقَى النّاسِ مَن قالَ الحَقَّ فیما لَهُ وَعَلَیهِ؛
باتقواترین مردم، کسى است که در آنچه به نفع یا ضرراوست،حق رابگوید.
نهج الفصاحه
لا تَذهَب بِکُمُ المَذاهِبُ ، فوَاللّهِ ما شِیعَتُنا إلاّ مَن أطاعَ اللّهَ عَزَّوجلَّ
مذاهب گوناگون شما را از راه به در نبرد، به خدا سوگند، شیعه ما نیست مگر کسى که از خداوندعزّوجلّ اطاعت کند.
الکافی : ج ۲ ، ص ۷۳ ، ح ۱
مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ دودَةِ القَزِّ: کُلَّمَا ازْدادَتْ مِنَ القَزِّ عَلى نَفْسِها لَـفّـا کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُروجِ حَتّى تَموتَ غَمّا
حریص به دنیا، همانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر دور خود مى تند، خارج شدن از پیله بر او سختتر مى شود، تا آنکه از غصه مى میرد.
کافى، ج ۲، ح ۷
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ حَسَنَةٌ
لبخند آدمى به روى برادر دینی اش حسنه است
مشکاة الأنوار ، ص ۳۱۶
بنی الاِسلام علی الخَمس الصَلوة و الزَکوة و الصَوم و الحَج و الوِلایَةو لَم یناد بشىء ما نُودى بِالوِلایة یوم الغَدیر
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.
کافى ۲، ۲۱، ح ۸
لِکلِّ شَیءٍ رَبِیعٌ، وَرَبِیعُ القُرآنِ شَهرُ رَمَضَانَ
هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است
کافی، ج۲ ، ص ۶۳۰
فَانزِل نَفسَکَ مِنَ الدُّنیا کَمَثَلِ مَنزِلٍ نَزَلتَهُ ساعَةً ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ
خود را در دنیا چنان منزل ده که گویى ساعتى در آن منزل دارى وسپس از آن کوچ می کنی
بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۶۵
تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، وَطَلَبَهُ عِبَادَةٌ.
دانش بیاموزید که آموختن آن پاداش دارد و جستوجوی آن عبادت است.
بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۸۹
مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ.
خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیست.
(بحار الأنوار، ج ۴۶، ص۲۹۱)
کَفَی بالنَّدَم تَوبَهً.
پشیمانی از گناه برای توبه کافی است
(جهاد النفس ح ۷۷۰)
من حسنت نیته ، زید فی رزقه
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج ۷۵ ، ص ۱۷۵)
اعرف الموده فی قلب اخیک بما له فی قلبک
دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم.
(تحف العقول ، ص ۳۰۴)
ما شیب شی ء بشی ء احسن من حلم بعلم
چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج ۷۵ ، ص ۱۷۲ )
ان الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعه بلا رفث
خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند ، دوست دارد .
(کافی ، ج ۲ ، ص ۶۶۳)
من حسنت نیته ، زید فی رزقه
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج ۷۵ ، ص ۱۷۵)
اَوشَک دَعوَهُ و اَسرَعُ اِجابَه دُعاءَ المَرءِ لِاَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ
دعای انسان پشت سر برادر دینی اش ، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است .
(کافی ، ج ۲ ، ص ۵۰۷)
خذوا الکلمه الطیبه ممن قالها و ان لم یعمل بها
سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج ۷۵ ، ص ۱۷۰)
الطَّمَعُ هُو الفَقرُ الحاضِرُ
طمع کردن همان فقر موجود است.
(میزان الحکمة ح ۸۲۷۲)
الْخَیْرُ وَالشَّرُّ یُضاعَفُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ.
خیر و شرّ در روز جمعه دو چندان میشود.
(بحارالأنوار، ج ۸۹، ص۲۸۳ )
صدای لا اله الا اللّه فرشتگان بلند به گوش میرسد و افلاکیان هم صدا با زمینیان شدهاند تا تابوت خورشید پنجم را به بقیع سراسر مظلومیت برسانند.
هم او که نامش محمّد بود، کنیه اش ابوجعفر و لقبش باقر…
آری، باقرالعلوم همان شکافنده مخزن علم! که زمین توان آن همه دانش را نداشت و در پذیرشش بخل ورزید!
او که فرزند زین العابدین بود و شاهد عشق و ولایت مداری؛ دلش یادگاری بود از عاشقانه های کربلا و ما رأیت الا جمیلای زینب (س)!
با اینکه وارث دردهای پر زخم کربلا بود و داعیه دار مظلومیّت سرهای بریده ای که از سیاه دلی یزید، به نیزه رفته بود؛ دلش شکسته از جهلی بود که یارای علم، حلم و بردباری اش را نداشت!
زیارت ائمه بقیع (ع)
دعای حضرت امام محمد باقر (ع)
او که به زیبایی علم لدنی اش، بیدارکننده خاکیان بود و رسایی خطبه هایش لرزه بر اندام دشمنانش می انداخت که تاب وجود پر مهرش را نداشتند.
باقرالعلوم بود و گسترش دهنده و شکافنده دانش اما امشب زمین و آسمان از غم فراقش شکافته میشود و اندوه می پراکند.
حتی زمین، سوگوار است، اما بقیع با همه غربتش آغوش گشوده تا این مروارید تسبیح نبوی را به آرامش برساند.
آن امام همام در شهر مدینه در سال ۵۷ قمری متولد شدند و در سال ۱۱۴ به شهادت رسیدند .
نماز حضرت امام محمد باقر (ع)
صلوات بر امام محمد باقر (ع)
مادر بزرگوارشان دختر امام حسن (ع) بود و پدرش فرزند امام حسین (ع)؛ بنابراین آن حضرت هم فرزند امام حسن (ع) به شمار می روند و هم فرزند امام حسین( ع)
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر
____________________________
کسی که بود شکافنده تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
سر تو باد سلامت یا رسول الله
وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم
به سر می پرورانم من هوای حضرت باقر (ع)
به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی داند
که نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)
____________________________
خسته در بند غمم بال و پرم می سوزد
نفسم با جگر شعله ورم می سوزد
با دلم زهر چه کرده ست خدا می داند
جگرم نه که زپا تا به سرم می سوزد
شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد
نه طاقت است زبان را به وصف غمهایش
نه قدرت است قلم را که تا کند مرقوم
بگو به امت اسلام، این سخن (میثم)
به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم
____________________________
تنهاترین غر یب دیار مدینه بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود
شهادت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد
نزد حق یافته فیض دیدار
جسم تو خفته و روحت بیدار
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
دیده دهر ازین غصه پر آب
شهادت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد
خدایا توبه می کنیم از
همه کارهایی که انجام دادیم حال آنکه رضای تو در آن نبود:(
خدایا توبه می کنیم از پیام هایی که در گروه ها ، مشاهده
کردیم و حرفی نزدیم :(
خدایا توبه می کنیم از لطیفه های اسرائیلی که آخرش با یا ابالفضل و یا عباس ختم شده بود و ما سکوت کردیم:(
خدایا توبه می کنیم از لطیفه هایی که انبیاء الهی و مخصوصا حضرت رسول ص را مسخره کردند و ما برای دیگران فرستادیم :(
خدایا توبه می کنیم از مطالبی که احکام تورا مسخره می کرد و دین تورا زیر سوال می برد و دیگران خندیدند و برایش کف زدند و ما حرفی نزدیم :(
خدایا توبه می کنیم از اینکه سلام کردن را بادرود عوض کردیم و به آن افتخار کردیم ، سلام که نام والای تو و به معنای صحت و سلامتی بود را ترک کردیم :(
خدایا توبه می کنیم از اینکه با افتخار برای نامیدن فرزندانمان اسم های مبارک اهل بیت علیهم السلام را ترک کردیم :(
خدایاتوبه می کنیم از پیام هایی که حج و زیارت خانه خدارا زیر سوال می برد و ما عکس العملی نشان ندادیم :(
خدایا توبه می کنیم ، از مطالبی که حرم ها و امام زاده هارا مسخره می کرد دیدیم و دم فرو بستیم :(
خدایا توبه می کنیم از مراسم ها وپارتی هایی که ، خشم توارابه همراه داشت:(
خدایا توبه می کنیم که ندای مظلومان عالم راشنیدیم و مدافعان حرم را مسخره کردیم .:(
خدایا توبه می کنیم از اینکه مراسم ختم ها را به تالارها بردیم تا به مساجد کمک نشود:(
خدایا توبه می کنیم از اینکه در مجالس ختم به جای دعوت از عالم و روحانی از مجری و شاعردعوت کردیم و به جای گوش سپردن به سخنان واعظ ، گوش به غزل خوانی و دف سپردیم :(
خدایا توبه می کنیم از سکوت در برابر مطالبی که ماه مبارک رمضان را زیر سوال می برد و روزه گرفتن را مسخره می کرد:(
خدایا توبه می کنیم توبه می کنیم از اینکه نذری پختن هارا
و توزیع نذری را به سخره گرفتند و ما حرفی نزدیم:(
وامروز همه چیزهایی را که مسخره کردیم آرزو داریم ، امروز آرزو داریم که خانه خدا رونق پیدا کند .
آرزو داریم در مجلس مولودی شرکت کنیم .آرزو داریم در حرم های مطهر زیارت کنیم،
آرزو داریم که دوباره در روز غدیر به یکدیگر دست برادری دهیم و خداراشکر کنیم
آرزو داریم برای رفتگانمان مجلس بگیریم و برای پیوند جوانانمان مراسم ازدواجی ساده
و امروز سخت محتاج نام مبارک توهستیم . محتاج سلامتی و صحت
امروز آرزو داریم دوباره صدای طبل های محرم بلند شوند
و همه به دیدار سینه زن های حسینی برویم و عزاداری کنیم
وامروز دلمان سخت لک زده برای نذری های خوشمزه امام حسین ع
خدایا مارا ببخش ولذت درک عید قربان و غدیر را نصیبمان فرما
خدایا مارا ببخش و لذت سینه زنی و عزاداری برای امام
حسین علیه السلام را نصیبمان کن .
خدایا لذت نوشیدن شربت نذری و شکر پلو قیمه های امام حسین علیه السلام را بدون ترس از بیماری نصیبمان کن .
همین نذری هایی که شیاطین را نگران می کند و دلشان را می لرزاند.
خدایا صحت و سلامتی رابه ما و مردم کل دنیا عطا فرما
قسمت_9
رو به مادر بزرگ کردم و جوابش فقط نگاه های تلخ و ناراحت من بود.مادربزرگ آهی کشید و رفت…
منم بانگاه آخر به پنجره ی اتاق علی زیر لب زمزمه کردم.چه سرنوشت تلخی…
بعد هم با قدم های آروم رفتم سمت اتاقم.درو بستم روی تخت دراز کشیدم.خیره به سقف شدم.هنوز هم شوکه بودم.
بعد از چند دقیقه بغض اومد سراغم پتورو کشیدم روی سرم و چشمامو بستم…
بعد از حس تلخی که دیشب داشتم صبح حدودای ساعت 9 بلند شدم.سردرد عجیبی داشتم.دستو صورتمو شستم.مادربزرگ توی آشپز خونه مشغول درست کردن صبحونه بود.رفتم کنارش.
یه لبخند تلخ نشست روی لبام و روبه مادربزرگ گفتم:
-سلام مادرجون.
مادر بزرگ با حالت نگران اما خنده رو گفت:
-سلام عزیز مادر.بیا بشین.بیا بشین صبحونه بخوریم.
نفس عمیقی کشیدم و با ته لبخندی رفتم کنارش نشستم.
مادر بزرگ دستشو کشید روی موهام و گفت:
-قربون نوه ی گلم بشم.نبینم غصه میخوریا.تو به این خوشگلی به این جوونی به این باهوشی حیفی الان اینجوری پر پر شی.
چشمامو بستم یه لبخند عمیق نشست روی لب هام ولی خیلی زود ناپدید شد.
جواب من به حرف مادر بزرگ فقط همین بود.
توی فکر بودم که یه دفعه یاد مامان و بابا افتادم.
سکوتو شکستمو گفتم:
راستی مادر جون.مامان و بابا پس چرا نیومدن؟؟
مادر بزرگ همینجور که لقمه میذاشت توی دهنش گفت:
-آهان خوب شد گفتی.نیم ساعت پیش که خواب بودی.مریم زنگ زد گفت دوروز دیگه برمیگردن.بین راه یه سر رفتن پیش خاله سمیه.
-آهان.دلم خیلی براشون تنگ شده.
-ان شاءالله زود تر میان و دلتنگیت رفع میشه.
جواب آخرین حرف مادربزرگ باز هم لبخند بود.
(مریم مادرمه و اسم پدرم هم مصطفی.یه برادر کوچیک تر از خودم هم دارم که ده سالشه.و اسمش امیرحسین.حدود یه ماهی میشه که برای مراقبت از مادر بزرگم(مادر پدرم)رفتن شهرستان و من به دلیل درس و دانشگاه پیش مادر بزرگم(مادر مادرم)موندم.)
بعد از خوردن صبحونه و جمع کردن سفره.یاد صبح افتادم که ماشین علی جلوی در بود.با عجله دوویدم سمت پنجره دیدم که ماشینش هنوز هم پشت دره.ته امیدی به دست آوردم.من نباید میذاشتم اینجوری همه چی تموم بشه.باید از علی عذر خواهی کنم باید براش توضیح بدم.رفتم سمت اتاق تا آماده شم برم بیرون به هوای اینکه توی راه باعلی برخورد کنم.
مادر بزرگ که از این حرکت من تعجب کرده بود اومد جلوی در اتاق و گفت:
-کجا به سلامتی؟انقد تند دوویدی فک کردم زلزلست.
-مادر جون ببخشید باید برم یه کار نیمه تموم دارم.
مادر بزرگ دستشو گذاشت روی کمرشو گفت:
- چه کار نیمه تمومی که نتیجش دوویدن دم پنجره و دید به اتاق علی آقاست؟؟؟
چشمام گرد شد رفتم سمت مادر بزرگ و گفتم:
-مادر جون این چه حرفیه من که چیزیو از شما پنهون نمیکنم.سر فرصت همه چیو بهتون میگم.
مادر بزرگ آهی کشید و گفت:
-امیدوارم موفق باشی عزیزم.
پیشونی مادربزرگو بوسیدم و با یه لبخند دل نشین دلشوآروم کردم…
پنجم مرداد، سالروز شکست مفتضحانه عملیات مرصاد است، آنانی که با توهم فتح سهروزه تهران پس از پذیرش قطعنامه، سوار بر خودروهایشان شدند ولی نمیدانستند که سربازان اسلام در کمین آنها نشستهاند.
عملیات مرصاد یک شخصیت ویژه هم داشت. کسی که توانست با حضور به موقع خود ورق را به سود ایران بازگرداند و نیروهای مهاجم منافق را در تنگه چارزبر گرفتار ابابیل مردان ایرانی کند.
« اصولاً هر عملیات موفقی که در داخل ایران انجام میشد سازمان جشن مختصری میگرفت ولی ترور صیاد یک اتفاق ویژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت. آن روز جشن عمومی اعلام شد و تیر هوایی و شیرینی و شام جمعی هم دادند. اتفاقی که به ندرت میافتاد. مسعود هم در یک نشست عمومی این ترور را تبریک گفت. بالاخره شهید صیاد یکی از فرماندهان بزرگ عملیات مرصاد بود که ضربه سختی به پیکر سازمان وارد کرد.» این سخنان آقای هادی شعبانی، راننده یکی از سران ارشد گروهک منافقین در عملیات مرصاد است که 20سال در درون این گروهک بوده و نشان میدهد ضرباتی که منافقین در عملیات مرصاد از شهید صیاد شیرازی خوردهاند، چقدر کاری و عمیق بوده است. اما صیاد شیرازی در عملیات مرصاد چه کرد که کینهاش اینگونه بر دل منافقین مانده است؟
صیادشیرازی دوسالی بود که از فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی استعفا داده بود و به عنوان نماینده امامخمینی؟ره؟ در شورای عالی دفاع مشغول به فعالیت بود ولی امور جبههها را رها نکرده بود و کماکان حضورش در میان رزمندگان ادامه داشت. در روزی که منافقین «فروغ جاویدان» را پایهریزی کردند تا به خیال خام خود از ضعف ایران بعد از پذیرش قطعنامه استفاده کنند و حکومت خود را ساقط نمایند، صیاد شیرازی در جبهههای جنوب کشور مشغول بررسی اوضاع بود که خبر را شنید و خود را به غرب رساند.
غلامعلی رشید از فرماندهان دوران جنگ هم درباره حضور صیادشیرازی در عملیات مرصاد میگوید: «غروب روزی که منافقین حمله کرده بودند، به همراه آقای شمخانی میخواستیم از تهران به کرمانشاه برویم. آقای شمخانی، معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل قوا بود و من جانشین او و در مرکز فرماندهی سپاه داشتیم اخبار را دنبال و پیگیری میکردیم. به شمخانی پیشنهاد کردم که شهید صیاد را با خود ببریم و نکتهای که در ذهن من بود این بود که ایشان با هوانیروز آشنایی دارد و میتوانیم از توانمندیهای هوانیروز علیه منافقین بهرهگیری کنیم.
زنگ زدم به ایشان و قبول کرد. 3،2ساعت بعد در فرودگاه حاضر شد و من با ایشان به وسیله یک فروند فالکن سپاه به کرمانشاه رفتیم. ساعت بین ۱۱ الی ۱۲ شب رسیدیم. شب دور هم جمع شدیم و قرار شد صبح زود شهید صیاد برود هوانیروز که آنها را آماده کند. شهید صیاد در آن شرایط سمت فرماندهی نداشت و از نیمه سال ۶۵ به بعد، صرفاً نماینده امام؟ره؟ در شورای عالی دفاع بود. در آن روز حکمی از آقای شمخانی گرفت که برود اصغر مقدم (احمدیمقدم، فرمانده سابق ناجا) را پشت ارتفاعات چهارزبر، معرفی کند. (تابناک 12/06/94)
البته در ابتدای کار گمان این بود که ارتش عراق حمله کرده است که اینگونه چند شهر غرب کشور پیاپی سقوط کرده است اما صیاد شیرازی خود به منطقه میرود تا ببینند در غرب کشور چه خبر است: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکن، به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابهجایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجادشده بود.
بر این اساس با یک فروند هلیکوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیرماه بود و تا ساعت یکونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است.»
آقای محسن مؤمنی، نویسنده کتاب «در کمین گل سرخ» درباره حضور صیاد شیرازی در عملیات مرصاد مینویسد: وقتی که به منطقه مسلط شد، طرح به دام انداختن کاروان منافقان را ریخت. آنان باید با خیال راحت تا تنگه چهارزبر میآمدند که در ۳۶ کیلومتری کرمانشاه بود. در آن تنگه باید خلبانان هوانیروز از عقب و جلو راه را بر کاروان میبستند و … طرح که آماده شد با فرمانده پایگاه هوانیروز تماس گرفت و خواست آماده عملیات باشند.
بعد از آن بود که صیادشیرازی به دلیل آشنایی خوب با هوانیروز وارد عملیات میشود و بعد از شناساییای که خودش انجام میدهد به توجیه خلبانان میپردازد و خود نیز در عملیات مشارکت مستقیم میکند: «ساعت پنج به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است، چارهای نداریم هلی کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلیکوپتر ۲۱۶ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.»
برای اینکه بدانیم صیادشیرازی در عملیات مرصاد با منافقین چه کرد و چگونه توانست نیروی نظامی ایران مرکب از سپاه و ارتش بسیج را با یکدیگر هماهنگ کند. بهتر است به خاطرات همراهان صیاد مراجعه کنیم. غلامرضا آذربون، مشاور و از همراهان صیادشیرازی در عملیات مرصاد این گونه حضور وی را روایت میکند: «شهید صیاد شیرازی وقتی که وارد منطقه شد هوانیروز، نیروهای زمینی، هوایی، سپاه و بسیج را با هم هماهنگ کرد، از طرفی از وجهه خود استفاده میکرد و جلسات را کنترل و هدایت میکرد، منتها به این کار اکتفا نمیکرد، گاهی اوقات که در چهار زبر در چادر فرماندهی قرارگاه سپاه جلسه داشت بنده میرفتم روی گردنه جایی که رزمندگان اسلام با منافقین در فاصله کمتر از 30 متری تیراندازی میکردند و آخرین و دقیقترین اطلاعات را برای ایشان میآوردم.»
یکی از تصاویر معروف شهید صیاد وی را نشسته در بالگرد نشان میدهد. صیاد خود شخصاً در عملیات علیه منافقین شرکت داشت و خلبانان را فرماندهی میکرد: با ایشان سوار بر هلی کوپتر 214 میشدیم و در دشت بین تنگه چهارزبر و حسن آباد بهطوریکه عمود به نیروهای منافقین بود، پرواز میکرد. دو فروند بالگرد کبری را برای ضربه زدن به ستون نیروهای منافقین هدایت میکرد طول ستون منافقین حدود سه کیلومتربود که تعدادی دختر هم با لباس نظامی همراه آنها بود و همه امکانات از قبیل سوخت، مواد خوراکی، سلاح و مهمات، اقلام بهداری در این ستون مشهود بود. شهید صیاد شیرازی از درون بالگرد 214 به خلبان کبری دستور داد، تانکر سوخت آنها را بزند فاصله بالگردها با منافقین به اندازهای بود که در تیررس منافقین نباشند ولی بتوانند آنها را مورد هدف قرار دهند. بعد از دستور شهید صیادیکی از خلبانان کبری که سید بود گفت به جدِّهام زهرا میزنمش، شلیک کرد و با گلوله تانکر سوخت منافقین را زد و آن تانکر آتش گرفت. شکافی بین ستون نظامی منافقین افتاد.»
آذربون در ادامه به نقش صیاد در هماهنگی نیروهای عملکننده در منطقه میپردازد و میگوید: «شهید صیاد که با یک حکم هماهنگی عازم منطقه شده بود به دلیل چهره شناخته شده، نه تنها کنترل و هدایت و هماهنگی عملیات را عملاً به عهده گرفته بود، شخصاً به عنوان یک نیروی رزمنده در منطقه عملیات هم حضور پیدا میکرد. اصولاً صیاد دارای چنین روحیهای بود که وقتی وارد منطقهای میشد به دلیل هوش و استعداد بالا سریع با وضعیت موجود خود را هماهنگ و کنترل جلسات را به دست میگرفت.»(سایت هیأت معارف جنگ)
*نقل قولهای شهید علی صیادشیرازی از کتاب «در کمین گل سرخ» نوشته محسن مؤمنی استخراج شده است.
ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام، جواز عبور از پل صراط
رسول_خدا صلّیاللهعليهوآله فرمودند:
«وقتی در روز قيامت، اولين و آخرينِ خلق جمع میشوند و پل صراط بر روی جهنّم نصب میگردد، كسی از آن به سلامت عبور نمیكند مگر اينكه جواز ولايت علی بن ابیطالب (علیهماالسلام) را داشته باشد؛ و این همان معنای سخن خدای تعالی است که میفرماید: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ (آنان را نگه دارید که باید مورد سوال واقع شوند؛ سوره صافات، آیه ۲۴)؛ یعنی از ولایت علی بن ابیطالب از آنان سوال میشود (و اگر نداشته باشند به دوزخ سقوط خواهند کرد).»
📚 کتب عامه:
فرائد السمطين (جوينی)، ج۱، ص۲۸۹
ينابيع المودة (قندوزی)، ج۱، ص۳۳۸
📚 کتب شیعه:
الأمالی (شیخ طوسی)، ص۲۹۰
بحار الانوار (علامه مجلسی)، ج۳۹، ص۲۰۲
دوری از رنگ به رنگـ شدن
درآخرالزمان چگونه از فتنه های رنگارنگی که قدرت کشش زیادی دارند، خلاص شویم⁉️
🔸 امام علی میفرمایند: «و بدانید که خداوند بندگان متلوّن و همه رنگ خود را دشمن میدارد. پس، از حق و ولایتِ اهل حق دور نشوید؛ چون هر کس، دیگری را جای ما برگزیند، نابود است و هر که پیرو آثار ما شود، به ما بپیوندد. و هر که از غیر راه ما رود، غرق شود. همانا برای دوستان ما فوج هایی از رحمت خداست و برای دشمنان ما فوج هایی از عذاب خدا؛ راه ما، میانه است و رشد و صلاح در برنامه ماست؛ بهشتیان به خانه های شیعیان ما چنان نگاه میکنند که ستاره درخشان را در آسمان میبینند.»
📚 بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۶۱ و ۶۲
قسمت_8
بعد از نماز مادر بزرگ دست هاشو رو به آسمون بلند کرد و درحالی که کم کم اخر دعاش بود دستاشو آورد پایین تر و روی صورتش کشید بعد هم دولا شدو تسبیحشو برداشت برد جلوی چشمش شروع کرد دونه دونه ذکر گفتن منم دستامو گذاشتم روی دو زانوهام و دعای فرج رو خوندم بعد هم تسبیحی که مادرم برام از کربلا خریده بود رو برداشتم و شروع به ذکر گفتن کردم…
چند دقیقه ای بینمون سکوت بودو دعا…
بعد مادر بزرگ چشماشو محکم بازو بسته کرد جوری که انگار میخواست اشک از چشمش نیاد و روی گونش نریزه!
روبه من کرد دستشو آورد سمتم وگفت:
-قبول باشه دخترم…
منم یه لبخند تحویلش دارم سرمو به سمتش کج کردم و گفتم:
-قبول حق مادر جون…
دستامونو از هم جداکردیم و من بلند شدم سجادمو کنار کشیدم و تاش کردم و بعد هم مقنعه ی سفیدمو از سرم در آوردم و کنار سجاده گذاشتم و مشغول تا کردن چادرم شدم.
مادربزرگ هم هنوز نشسته بود و توی فکر بود.یه نگاه بهش کردم.تای چادرو بهم ریختم و نشستم کنارش.سرمو بردم جلوی صورتش و گفتم:
-نبینم ناراحت باشی مادرجون.
مادربزرگ سرشو برگردوند و یه نگاهی بهم کردو بعد دستموگرفت و گفت:
-دیگه اذیت نمیشی؟
ابروهامو گره زدم به هم با تعجب گفتم:
-اذیت ؟؟؟اذیت از چی؟
مادر بزرگ یه نفس عمیق کشید روبه قبله کردو گفت:
-از حرف های من.
رفتم نشستم روبه روش ابروهامو بالا انداختم و گفتم:
-کدوم حرف؟
مادربزرگ چشماشو روی هم فشرد و گفت:
-حرف علی آقا.
نگام توی نگاهشرده خورد از روی بغض جهش لب هام به سمت پایین رفت.گلوم یه لحظه از سنگینی یه بغض درد گرفت.
بدون هیچ حرکتی به صدای آروم و ناراحت گفتم:
-منظورتون چیه…
مادربزرگ اشکی که اومده بود روی گونه هاشو پاک کردو گفت:
-اون روز که اومده بود دم دانشگاهت…
ابروهامو فشردم تو هم.چشمامو ریز کردم و گفتم:
-خب؟؟شماازکجامیدونی؟
مادر بزرگ یه نگاهی به من کردو گفت:
-من گفته بودم بیاد.
چشمام گرد شد نزدیک تر شدم و گفتم:
-شما گفته بودین؟برای چی؟؟
مادر بزرگ رفت عقب و همینطور که جانمازشو جمع میکرد گفت:
-مهناز خانوم میخواست باهات حرف بزنه…
چشمامو بستم…
یه نفس عمیق کشیدم به موهام چنگ زدم…یه حس خیلی غیر عادی داشتم…
گفتم:
-آخه چرا جلوی دانشگاه…؟؟من که داشتم میومدم…خونه!
مادربزرگ دستشو کشید روی صورتشو گفت:
-اخه داشتن میرفتن…
-کجا؟؟؟؟
-شهرستان!
چشمامو ریز کردم و گفتم:
-ولی علی آقا که تهران بود…
-مادرشو اون روز برد…بعد از ساعت دانشگاه تو…امروزم قراره که خودش بره…
-چی؟؟؟خودش بره؟؟؟کی؟؟اگه بره کی برمیگردن؟؟؟
مادربزرگ با مکث جواب داد:
-فکر نکنم که دیگه برگردن…
چشمام گرد کردم و با تعجب گفتم:
-یعنی چی!!!!!!!!
مادر بزرگ بلند شد جانمازشو برداشت همینطور که میرفت طرف اتاق…با ناراحتی گفت:
-یعنی برای همیشه رفتن…
بدنم به سرعت توان خودشو از دست داد تکیه دادم به دیوار و اشکام جاری شد…
واقعا من چی کار کردم!!!
مادربزرگ اومد طرفم و گفت:
-غصه نخور…
پیشونیم رو بوس کرد و گفت:
-پاشو برو استراحت کن…دیگه هیچ چیز فکر نکن…
انقدر شوکه شده بودم که توانایی بلند شدن نداشتم…
پلک نمیزدم و فقط به دیوار خیره شده بودم…
لب هام از شدت ناراحتی خشک شده بود.چشمام پر از اشک شد و قطره قطره ریخت روی گونه هام.یه قطره اشک ریخت روی دستم یه دفعه به خودم اومدم دستمو پاک کردم بغضمو قورت دادم.یه نفس عمیق کشیدم.و یواش و بی حوصله از روی زمین بلند شدم.انقدر فکرم درگیر بود که متوجه کارام نبودم.
رفتم سمت آشپز خونه شیر آبو باز کردم بعد از چند ثانیه دوباره بستم.اومدم داخل پذیرایی جانمازمو جمع کردم گذاشتم توی اتاقم و دوباره رفتم سمت آشپز خونه شیر آبو باز کردم و دستو صورتمو شستم.رفتم کنار پنجره.هوا دیگه رو به روشنی بود…
از پشت پنجره نگاهم افتاد به ماشین علی…ماشینش هنوز جلوی در بود و این نشون میداد که هنوز نرفته…چشممو دوختم به پنجره ی اتاقش.شاید اونم الان بیدار باشه.کاش میشد زمان برگرده.
چشمم خورد به در خونه روز اولی که علی برای سال پدربزرگش برامون آش نذری آورد…مزه ی اون آش هنوز زیر زبونمه.حالا من باید برای دلم آش پشت پا بپزم…علی با رفتنش از تهران…تموم منو نابود میکنه.انقدر درگیر فکرم بودم که متوجه ایستادن مادربزرگ کنارم نشدم.بهم نزدیک تر شد دستشو گذاشت روی شونه هام سرمو انداختم پایین نفس عمیقی کشیدم.مادربزرگ به نشونه ی هم دردی شونه هامو فشار داد.بینمون فقط سکوت بودو سکوت…
بعد از چند ثانیه مادر بزرگ سکوت غمگینو شکست با صدای آروم و خسته گفت:
-بسه عزیزم هرچی بود گذشت…
قسمت_7
دقیقه هاو ثانیه ها همینجوری میرفتن جلو و من اصلا حواسم نبود مدت زیاد رفتن اونا توی فکرم…دوسه ساعتی گذشت که به خودم اومدم و بلند شدم پتومو از روم زدم کنار موهامو بستم و رفتم داخل پذیرایی…
مادربزرگ که فکر میکرد من خوابم رو بهم کردو گفت:
-خوبی مادر؟؟چقد تازگیا میخوابی؟؟؟
-مرسی مامان جون این روزا یکمی درگیر کارم خستم…
روشو کرد اون طرف و گفت:
-خسته نباشی…حالا برو شام حاظر کن!
خندم گرفته بود با خنده رفتم توی آشپز خونه و زیر گازو روشن کردم از توی یخچال برنج و مرغ رو آوردم و مشغول گرم کردن غذا شدم.مادربزرگ این چند روزه زیاد مثل قبل باهام حرف نزده.البته من هم زیاد پیشش نبودم.
قاشق رو برداشتم و مشغول هم زدن غذا شدم…
بشقاب هارو آدماده کردم…
پارچ دوغ رو از یخچال بیرون آوردم سفره رو پهن کردم و هرکدوم رو یه گوشه چیدم.غذا هم که گرم شده بود.کشیدم توی بشقاب هاو گذاشتم سرسفره رو کردم به مادربزرگ و گفتم:
-بفرمایین مامان جون.
-دست دختر گلم درد نکنه!
نشستیم سرسفره و با بسم الله مشغول خوردن غذا شدیم.
مادربزرگ گفت:
-قربون دختر گلم بشم.اگه تو از اینجا بری من تنها بمونم چیکار کنم؟
-برم؟؟؟چرا باید برم مادرجون؟؟
-نمیدونم!
-چیزی شده؟
-چند وقته پیشمی؟
-یه ماهی میشه…
-امروز داشتم با مامانت حرف میزدم.
قاشقو گذاشتم روی زمین و گفتم:
-خب؟؟؟؟
-دارن میان تهران.
روبه مادر بزرگ چشمامو بزرگ کردم با کلی ذوق گفتم:
-راست میگی؟؟؟واااای چقد دلم براشون تنگ شده بود!!!
واقعا خبر خوشحال کننده ای بود هیچ چیز جز خبر برگشتن مامان و بابا توی اون شرایط نمیتونست حالمو خوب کنه…
روکردم به مادربزرگ و گفتم:
-پس چرا چیزی به من نگفتن؟؟؟!!!
-میخواستن سوری پایزت کنن…
بلند خندیدم و گفتم:
-مادرجون سوری پایز نه سوپرایز.
-حالا همون سویپاز که تومیگی.
-مامان جون خب تو که سوپرایزشونو خراب کردی😄….
-من ازین قرتی بازیا خوشم نمیاد سورپایز سویپاز زمان ما نبود که!!!
خندیدم و مشغول خوردن ادامه ی غذا شدم بعد از شام هم سفره رو جمع کردم و با مادر بزرگ ظرف هارو شستیم کلی خیسش کردم و خندیدیم…
انگار یادم رفته بود که چه غم بزرگی داشت عذابم میداد….
ساعت حدودای دوازده بود جای مادربزرگ رو پهن کردم و نشستم بغلش…
عین دوران بچگی گفتم برام یه قصه بگو!
مادربزرگ هم مشتاق تر از همیشه قلاب بافتنی شو برداشت عینکشو جابه جا کرد و گفت:
-یکی بود یکی نبود…
موهامو باز کردم و سرمو گذاشتم روی پاهاش…
سرمو گذاشتم روی پاهاش و مادر بزرگ شروع کرد:
-یکی بودیکی نبود…
یاد بچگی هام افتادم که عاشق قصه های مادربزرگ بودم…
مادربزرگ ادامه داد:
-یه پسری بود عاشق یه دختری شده بود!
خندیدم و گفتم:
-مادر جون یهو رفتی سر اصل مطلب.
-هیس وسط قصه مزاحم من نشو.
ادامه داد:
-این پسر به هر دری زد از دختر خواستگاری کنه نتونست.
-خب با مادر پدرش میرفت خواستگاری!
قلاب بافتنیشو گرفت بالاو گفت:
-یه بار دیگه حرف بزنی باهمین میکوبم توسرت!
خندم گرفته بود مادربزرگ هم بدون توجه به من ادامه داد:
-خلاصه به هزار بدبختی و سختی این اقا پسر از دختر خانم بله رو گرفت
دوسه ماهی از عروسیشون نگذشته بود که پسرتصمیم میگیره بره سوریه!!
دختر خیلی گریه میکنه و مخالفت میکنه.پسر هم از دیدن اشکای دختر گریش بیشتر میشه…به هزار حرف و التماس اخر دختره راضی میشه و پسره هم راهی…
روز رفتنش دختره لباساشو مرتب میکنه سربندشو میبنده و میزنه روی شونه پسره و میگه دیر فهمیدم که همسر مدافع حرم بودن چه سعادت بزرگیه ان شاءالله از تو برای من فقط یه سربند برگرده…
بعد از یکی دوهفته خبر شهادت پسر رو میارن برای خانوادش اما از اون بدن فقط یه سربند بدون سر برمیگرده…
.
.
بی اختیار زدم زیر گریه…
واقعا خوش به سعادت همچین ادمایی….
خوش به سعادت شهدا و همسر شهدا…
اون شب کلی گریه کردم.
سرمو که گذاشتم روی بالشت از شدت خستگی خوابم برد…
صبح برای نماز که بلند شدم دیدم مادر بزرگ زود تر از من سر سجاده نشسته و جانماز منم پهن کرده وضو گرفتم و رفتم پیشش پیشونیشو بوسیدم و سلام کردم اونم صورتمو بوسید
مشغول نماز خوندن شدیم…
💢 رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
♦️إنَّ مِمَّنْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ- مَنْ هُوَ أَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ- فَقُلْتُ بِمَا ذَا قَالَ بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَائِنَا إِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِق
♦️همانا از کسانی که مدعی مودت ما اهل بیت هستند، کسی هست که در فتنهگری، برای شیعیان ما از دجال شدیدتر است. (راوی) گفتم: برای چه؟ (امام) گفت: به خاطر دوستی با دشمنان ما و دشمنی با دوستانمان. چون چنین شد، حق با باطل آمیخته میشود و مؤمن از منافق بازشناخته نمیشود.
📚وسائلالشیعة ج 16 ، ص 179 ، ح 212
تحصيل محبت خدا در دل
اساساً زير بناي عشق و محبت، معرفت است. لذا عشق به خدا نيز بر پايه معرفت آنان استوار است.
براي حصول معرفت خداوند، قرآن کريم انسان را به تفكر در آفرينش آسمان و خورشيد، ماه، ستارگان، زمين و كوهها و درياها، گياهان، حيوانات، انسان دعوت مي كند و نظام شگفت آوري را كه در هر يك از اين انواع حكومت مي كند، گوشزد مي فرمايد.
اين تفکر انسان را به عظمت و رحمت خداوند نسبت به انسان ها معترف ميکند و زمينه براي محبت نسبت به خدا را به وجود مي آورد.
انسان به طور فطري زمينه معرفت نسبت به وجود خداوند و محبت به او را دارد. اما اين معرفت فطري بر اثر گناه در پس پرده اي از غفلت قرار مي گيرد.
بنابراين ترک گناهان زمينه براي شناخت بهتر خداوند و ايجاد رابطه صميمي با خداوند و اهل بيت عليهم السلام را فراهم مي کند.
با مرور نعمت هاي خداوند در وجود خود و در زندگيتان محبت خدا را در دل افزايش دهيد.
🌹دو اصلي که با حب خدا و اهل بيت(علیهم السلام) تأثير متقابل دارند، تولي و دوستي با دوستان خدا و تبري و بيزاري از دشمنان خدا مي باشد.
🍃حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه :
نماز شب ،
تسبیح و تهلیل گفتن (گفتن ذکر لا اله الا الله)
استغفار و گریه های نیمه شب ،
🍃 خواندن قرآن تا طلوع فجر ،
🍃 متصل نمودن نماز شب به نماز صبح،
🌴پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید .
📚 ارشاد القلوب ، ج ۲ ، ص ۱۷ .