عیدتان مبارک پدرمهربانم
11 مرداد 1399 توسط سودابه اسماعيلي
سلام مولای من ، مهدی جان
عیدتان مبارک پدر مهربانم …
جمعه است و عید …
خانه را آب و جارو کرده ام ، گلدان ها را چیده ام کنار حوض ، فواره ها را باز کرده ام و خودم نشسته ام لب ایوان ، روبروی در …
آخر ، عید که می شود ، دلم بهانه گیرتر می گردد . مدام مرغ دلم خودش را می کوبد به در و دیوار سینه ام …
دلم عجیب برایتان تنگ است . برای آن لبخند ملیح پدرانه ، آن قد و بالای رعنا ، آن عطر گریبان …
دلم تنگ است برای دیدنتان …
ولی چه کنم ؟ …
با این فراق چه کنم ؟ ..