می نویسم شاید به دستتان برسد
آقا معلم سلام!
23 سال گذشته است، نمی دانم کجا هستید و چه کار می کنید. شاید هنوز با گچ و تخته روزگار می گذرانید. اما هر جا که هستید دوست دارم بدانید شما شیرین ترین خاطره دوران تحصیلم بودید.
لبخندتان، نگاهتان، حتی اخمهایتان دلنشین بود. آن خودکار سبز و آن خط زیبا که در پای مشق شبم می نوشتید: «آفرین فرزند عزیزم» و من قند توی دلم آب می شد.
اوج تنبیه در کلاس شما همان یک اخم ساختگی بود. آنقدر مصنوعی که گاهی یادتان می رفت همراه با اخم لبخند نزنید.
یادم هست روزی در صف نماز کنارم نشستید و آن کتاب کوچک را به من امانت دادید. کتاب «شازده کوچولو». چقدر برایم دلنشین بود که کتابی را بخوانم که معلم مهربانم به من داده است.
زمزمه محبت شما کار خودش را کرد. آن سال تصمیم گرفتم بهترین دانش آموز کلاس باشم و تنها انگیزه ام جلب رضایت شما بود و موفق شدم .
و حالا هر بار که خاطرات آن روزها را مرور می کنم این شعر را به یاد می آورم:
درس معلم ار بود زمزمه محبتی **** جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
آقا معلم مهربان!
از شما سپاسگزارم که الفبای عشق را به من آموختید و بذر جانم را با باران محبت سیراب کردید.
از شما سپاسگزارم که وجودم را لبریز از شوق آموختن کردید و چراغ دانش را جانم روشن نمودید.
روز معلم بر همه معلمان دلسوز و مهربان ایران زمین مبارک باد
عارفان علم عاشق میشوند
بهترین مردم معلم میشوند
عشق بادانش متمم میشود
هرکه عاشق شد معلم میشود
سید مهدی خدایی