atrehentezar

  • خانه 
  • آمرزش بعدازقربانی 
  • تماس  
  • ورود 

شهادت امام رضاعلیه السلام تسلیت 

27 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

پایین پا جایی هم برای من هست. میان آن ازدحام دوست داشتنی.
دست بر سینه سلام می گویم: السلام علیک یا غریب الغربا.
اما نه، این سلام غریب بماند برای غروب بقیع.  

بار دیگر سلام می دهم، از مهربان ترین جای دلم:
السلام علیک یا شمس الشموس،
السلام علیک یا انیس النفوس،
السلام علیک یا امام الرئوف… عبور ممکن نیست.
جرعه ای دیگر می نوشم: السلام علیک یا امام الرئوف. باز هم …
جواب سلامم چند قطره اشک می شود و می بارد روی گونه هایم.
سرشار می شوم از «رضا». حالا عبور می کنم، بالا می روم. بالای سر، قامت می بندم، دو رکعت عشق قربتاً الی الله

دل همیشه غریبم هوایتان كرده است
هواى گریه پایین پایتان كرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى كه
كنار پنجره هایت صدایتان كرده است ؟
تو آن نماز غریب همیشه‏ ها هستى
كه كوچه‏ هاى خراسان قضایتان كرده است
شاعر: علی اکبر لطیفیان

نماز حضرت رضا علیه السلام
زیارت امین الله
زیارت امام رضا علیه السلام
صلوات برامام رضا(ع)

 نظر دهید »

سالروزشهادت امام حسن مجتبی « ع»

27 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

تا کربلای حسین مانده چند سالی، اما در مدینه کربلایی دیگر بر پا شده است.
خیانتها در کار است و سرداری تنها مانده، خون ها ریخته می شود، نه در صحرا که در تشت تنهایی سردار.
کم از کربلا نیست غوغایی که در دلش برپاست.
زخم زبان نامردمان بی معرفت چون شمشیر بر دلش فرود می آید و این پاره های جگر که میبینی پیش درآمد سرهای بریده کربلاست.
تنها ترین سردار جان می دهد در قلب قتلگاه. حالا یک بدن مانده بر زمین و بر جای هر بوسه رسول الله یک تیر نشسته. عجیب نیست. شهری که فاطمه را گم کرد با حسن چه خواهد کرد؟
بقیع آغوش می گشاید برای حسن. غریب نواز است این خاک.

گرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه‌ بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پاست
طالع هر که حسینی‌ ست یقینا حسنی‌ست
که حسین ‌بن ‌علی هم، حسن دوم ماست

زیارت ائمه بقیع
زیارت امین الله
صلوات بر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) 

 نظر دهید »

سلام برحضرت رحمت..

27 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

گفتم محمد، گفت بگو محبت.سرچشمه اینجاست.
بوسه مادر صلوات است.
دست نوازش بر سر یتیم صلوات دوم است.
و سومین را تو خودت انتخاب کن هر چه باشد از جنس محبت. 

محمد امروز پرکشید اما جایش پیش تو خالی نیست.
او همینجا توی دلت ماندگار شد.
نشان به آن نشان که برادرت را با محبت در آغوش گرفتی، دست مادرت را بوسیدی.
دخترت را بوییدی، محبت که آمد دیگر جای محمد خالی نیست.
زیارت ائمه بقیع (ع)
زیارت حضرت پیغمبر (ص) از بعید
صلوات و سلام بر حضرت رسول و فضیلت آن
نماز حضرت رسول(ص)
فضیلت زیارت حضرت رسول و فاطمه و ائمه بقیع
دعای امام رضا در زیارت پیامبر(ص)

اربعین که حرم را از دور دیدی گریه کردی و در بقیع که حرم را ندیدی و باز هم گریه کردی آن اشکها هم از محبت بود، آن اشکها هم صلوات بود. صلوات محمدی پسند.
حالا هم وقتش شده که دیگر زیارت پیامبر را از راه دور نخوانی. از نزدیک بخوان. حرم همینجاست توی دلت، جایی که پر از محبت است.

تشبیه وصف روی تو کار خیال نیست
آیینه وجود خدا را مثال نیست
ما را محبت نبوی رو سپید کرد
رویش سیاه هر که غلام بلال نیست

 نظر دهید »

روز فرهنگ عمومی

27 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

“دینگ دینگ…ایستگاه صادقیه، مسافرین محترم لطفاً برای تعیین مسیر از تابلوهای راهنما استفاده کنید. قطار به مقصد گُلشهر به زودی وارد ایستگاه می‌شود، لطفاً از لبه‌ی سکوها فاصله بگیرید.”
ایستگاه در ساعت‌های نزدیک به غروب شلوغ است. هر چند متر، دسته‌ای چند دَه نفره از مردم جمع شده‌اند. اینها افرادی هستند که محل درهای قطار را از قبل پیش‌بینی کرده و برای رسیدن قطار کمین کرده‌اند. سرک می‌کشم. قطار به آرامی وارد ایستگاه می‌شود.

ناگهان همه چیز در عرض چند ثانیه تغییر می‌کند. قطار هنوز وارد ایستگاه نشده که بیشتر جمعیت شروع می‌کنند به هو کردن و هوار کشیدن! همزمان با این صدای رُعب‌آور، جنب و جوش و کشمکش در ردیف‌های نزدیک‌تر به سکو بیشتر می‌شود. وحشت‌زده به اطرافم نگاه می‌کنم. افراد جدیدی نیستند! مثلاً همین آقایی که دارد به زور از میان مردی مُسن و جوانکی عینکی راه باز می‌کند تا به سکو برسد، تا رسیدن به ایستگاه توی قطار خودمان بود، معلم است!

قطار تا نیمه وارد ایستگاه شده و نبرد برای نزدیک شدن به درهای قطار به اوج رسیده است. جوان مو بلندی پشت سرم ایستاده و مدام فشار می‌آورد که جلوتر برود، هدفون توی گوشش است و بی امان هوار می‌کشد!

قطار که در ایستگاه مستقر می‌شود، تازه داد و بیداد مردها و جیغ زنانی شروع می‌شود که مقابل هر یک از درهای قطار باهم درگیر شده‌اند. مرد میان‌سالی که وسط جمعیت گیر کرده و هر لحظه فشرده‌تر می‌شود، فریاد می‌زند و بدون هدفی مشخص، فحش‌های آبدار به سمت در و دیوار مترو حواله می‌دهد. جوان خوش لباسی که جلویم ایستاده به دوستانش توصیه می‌کند که بیشتر فشار بیاورند وگرنه باید تا خود کرج سرِ پا بایستند. عده‌ای هم مثل من کمی از کانون درگیری فاصله گرفته‌اند و بعضاً با چشم‌های گرد شده یا پوزخند تلاش متحورانه‌ی دیگران برای رسیدن به صندلی‌های خالی را تماشا می‌کنند. درهای قطار که باز می‌شود، هیجان به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد. مرد و زن و پیر و جوان، با فشار پشت سری‌ها به درون قطار پرتاب می‌شوند. زنی کنار دهانه‌ی قطار روی زمین افتاده و با صدای بلند نفرین می‌کند. دو جوان روی پله‌های داخل واگن دست به یقه شده‌اند و دیگران سعی می‌کنند از کنارشان رد شوند و زودتر به صندلی‌ها برسند.

حالا تقریباً همه سوار شده‌اند و کابوس چند دقیقه‌ای فروکش کرده است. با احتیاط جلو می‌روم و وارد واگن می‌شوم. متعجب دور و برم را نگاه می‌کنم. یعنی این مردم آرام و لبخند به لب که روی صندلی‌ها آرام گرفته‌اند، همان زامبی‌های چند دقیقه پیش هستند؟! تعدادی از صندلی‌ها هنوز خالی است و احساس آرامش ناشی از پیروزی‌ در فضا موج می‌زند. مردی با لبخند کیفش را از روی صندلی کناری‌اش برمی‌دارد و با اشاره دعوتم می‌کند بنشینم! انگار توی این جمعیت، فقط منم که وقایع دقایقی قبل را به یاد می‌آورد.

قطار حرکت می‌کند. دیوارهای واگن و ایستگاه‌ها پُر است از بیلبوردهایی که فرهنگ شهرنشینی و استفاده‌ از مترو را آموزش می‌دهند. آقای معلم و اطرافیانش، سخت مشغول تحلیل اوضاع نابسامان اقتصادی هستند. چشم‌هایم را می‌بندم. من هم باید یاد بگیرم که این چند دقیقه‌های خاص را زودتر به فراموشی بسپارم!

امروز چهاردهم آبان، روز فرهنگ عمومی است. فرهنگ، تعیین کننده‌ی نوع تفکر و احساس مردم یک جامعه است.
رُشد واقعی فرهنگ عمومی را از خود شروع کنیم و به فرزندان‌مان بیاموزیم.

آریا یعقوب زاده

 نظر دهید »

روز دانش آموز

27 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

الف: مادر به ساعت نگاه کرد، با عجله رفت که مریم را برای رفتن به مدرسه بیدار کند. دیشبش به تهران حمله‌ی هوایی شده و آنها تا دیروقت توی پناهگاه بودند. مریم اما توی اتاقش آماده برای رفتن نشسته بود. به چهره‌ی نگران مادر لبخندی زد و گفت: “دیر نشده، هفت دقیقه‌ی دیگر هم که راه بیُفتم، به موقع می‌رسم.”
ب: هوای اردبیل حسابی سرد شده بود. اما علی سردش نبود. توی مسیر مدرسه، یک قوطی خالی توپ خوبی بود برای علی. تا رسیدن به مدرسه چند نفری را دریبل زد و به مدرسه که رسید، توپ را به تور دروازه کوبید!

پ: فریبا کیف به دست وارد مدرسه شد. ناظم‌شان گفته بود هفته‌ی آینده به خاطر اعتصاب معلم‌ها علیه شاه، شاید مدرسه چند روزی تعطیل شود. فریبا توی حیاط به کتاب‌های داستانی فکر می‌کرد که می‌توانست توی این تعطیلی‌ها بخواند.

ت: همه‌ی بچه‌ها می‌دانستند که توی کلاس پنجمی‌ها، محمد از همه شجاع‌تر است. بیرون از مدرسه برای پشتیبانی از همکلاسی‌هایش با بچه‌های بزرگ‌تر از خودش هم درگیر می‌شد. دیروز هم که گناه دوست صمیمی‌اش را به گردن گرفته بود، مجبورش کرده بودند توی هوای گرم و شرجی خرمشهر، ده دور حیاط را کلاغ پر برود.

ث: زنگ خورده بود و همه‌ی بچه‌ها به صف شده بودند که بروند سر کلاس. آن روز بعد از زنگ اول جشن دادن جایزه به شاگرد اول‌ها بود. فاطمه با اینکه شاگرد ممتاز شده بود اصلاً به جایزه گرفتن فکر نمی‌کرد. زُل زده بود به سکوی محل جشن و فکر می‌کرد. فاطمه عضو گروه تئاتر مدرسه بود و اگر امروز توی جشن نمایش‌شان را خوب اجرا می‌کردند، می‌توانستند از طرف مدرسه برای جشنواره تئاتر مدارس تهران انتخاب شوند.

ج: بچه‌ها به صف آمده بودند توی کلاس و به قول معلم‌شان کلاس را روی سرشان می‌گرداندند. مدرسه‌های خمینی‌شهر اصفهان همه دو شیفته بودند و هر کلاس سی چهل نفر دانش‌آموز داشت. ناگهان مبصر کلاس داد زد:"برپا!” اصغر از ترس اینکه آقای معلم مجله‌ی سینمایی را توی دستش نبیند، آن را چپاند توی جاکتابی میزش. مبصر الکی برپا داده بود اما مجله‌ی اصغر، واقعاً داغان شده بود!

در آن ساعت صبح، هر روز از همه جای ایران صدای حضور و غیاب می‌آمد و می‌آید:
الف: مریم میرزاخانی…حاضر
ب: علی دایی…………حاضر
پ: فریبا وفی…………حاضر
ت: محمد جهان‌آرا……حاضر
ث: فاطمه معتمدآریا…حاضر
ج: اصغر فرهادی…….حاضر

آریا یعقوب زاده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 201
  • 202
  • 203
  • ...
  • 204
  • ...
  • 205
  • 206
  • 207
  • ...
  • 208
  • ...
  • 209
  • 210
  • 211
  • ...
  • 263
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

atrehentezar

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شرح دعا
  • شرح دعا
  • شرح دعا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس