جواب سلام امام حسین علیه السلام به جوان ......
روزی جوانی را دیدم که درکمال ادب سمت حرم ابا عبدالله امدوسلام داد من هم جواب ابا عبدالله به آن جوان راشنیدم از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیده ای در حالی که من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم ولی جواب سلامم رانمی شنوم .
پاسخ داد پدر ومادر پیر واز کار افتاده ای داشتم که دیگر توان پیاده زیارت آمدن را نداشتندقرارشد هرشب جمعه یکی از والدینم را سوار بر پشتم به زیارت بیاورم. یک شب جمعه که نوبت پدرم بود وخستگی وگرسنگی وتشنگیام را به رویشان نیاورده وپدرم راسوار برپشتم به زیارت اباعبدالله آورده وبر گرداندم .
وقتی به خانه برگشتم دیدم مادرم بسیارگریه می کند ،گفتم مادر چرا گریه می کنی ؟
گفت :پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود وتوهم بسیار خسته ای اما می ترسم که تاهفته بعد زنده نمانم آیا می شود مرا همامشب به زیارت آقا اباعبدالله ببری ؟
هرطور بود مادرم رارو پشتم سوار کردم وبه زیارت رفتیم تمام مدت مادرم گریه می کرد ودعایم می کرد .وقتی به حرم ابا عبدالله رسیدیم مادرم دعا کرد : ان شا الله هروقت به امام حسین علیه السلام سلام می دهی ،خودحضرت جواب سلامت را بدهد .
واین طور شد که هربار به حرم ابا عبدالله علیه السلام مشرف می شوم وسلام می دهم ،ازداخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می شنوم …همه اینها ازیک دعای مادر است ….