امروزروز جهانی پست
نميدانم آخرين نفري که براي احوالپُرسي و يا دادن خبري و يا بيان احساسي، نامهاي روي کاغذ نوشته و پُست کرده چه کسي بوده و چند سال از آن زمان گذشته. يعني ممکن است هنوز هم کسي براي اين جور کارها نامه بنويسد؟ ميخواهم اعتراف کنم يکي از حسرتهاي زندگي من اين است که پُستچي برايم يک نامه بياورد.
منظورم بسته يا نامهاي اداري نيست! يک نامه به معناي واقعي. يک نامه از طرف دوست يا آشنايي که مدتهاست نديدمش و دلم برايش تنگ شده. دوستي که مدتها انتظار نامهاش را کشيده باشم. درست مثل مردم سالها پيش؛ پاکت نامه را که از پُستچي محل تحويل ميگرفتند، زود نميرفتند سراغ خواندنش. اول حسابي پاکت نامه را با تمام جزئياتش برانداز ميکردند. نوشتهها و آدرس روي پاکت را ميخواندند. تمبرش را جدا ميکردند و در آلبوم نگهش ميداشتند. بعد با دقت نامه را که گاهي چند برگهي پُشت و رو نوشته شده بود، باز ميکردند. حتماً همان اول بوي جوهر خودکار آبي و کاغذ خطدار از پاکت ميزده بيرون. تصور کنيد خواندن خط به خط آن نامه چه لذتي داشته. نامه را نه يک بار که چندين بار براي خودشان يا ديگران ميخواندند. شايد هيچ چيز به اندازهي اين پيامهايي که ما آدمها براي هم ميفرستاديم مهم نبود. الان هم همينطور است. فقط پيامها کوتاهتر شده و در دسترستر. انتظار هم ديگر چندان معنايي ندارد.
پُستچيها معمولاً يا بستهاي سفارشي ميآورند و يا نامه و سندي اداري.
خبر گرفتن از حال هم خيلي راحتتر و سريعتر شده اما يک چيزيش انگار کم است! بگذريم.
امروز، روز جهاني پُست است.
و من دلم ميخواهد اول از همه آن را به پُستچيهاي عزيز تبريک بگويم که شايد قرار باشد روزي يکي از آنها نامهاي از يک آشنا را برايم بياورند.