atrehentezar

  • خانه 
  • آمرزش بعدازقربانی 
  • تماس  
  • ورود 

ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی 

21 آذر 1397 توسط سودابه اسماعيلي

هر کس زیارتش کند خوب می فهمد که حال و هوای حریمش آشناست.
همان لذت راز و نیاز زائر رضا، همان امان و آرامش آستان علی، همان حرارت حرم حسین و…
عبدالعظیم حسنی یگانه روزگارش بود، در ادب و تقوا و علم.
محضر امام رئوف علی بن موسی الرضا را درک کرد، از نور جواد الائمه بهره ها برد. ایمانش را بر امام هادی(ع) عرضه داشته و…
او در پرتو ادب به مقام امامت آنقدر اوج گرفت که امام هادی(ع) وی را این گونه خطاب کرد:
«یا اباالقاسم! تو به حق ولی ما هستی… تو همان دینی را که پسندیده خداست، از ما گرفته‌ای… خداوند تو را با گفتار ثابت در دنیا و آخرت تثبیت کند» [1]
و جایگاهی یافت که پیشوای دهم زیارتش را همسنگ زیارت سیدالشهدا(ع) در کربلا دانست و به مردی از اهالی ری فرمود:
«ثواب زیارت قبر عبدالعظیم که نزد شماست مانند کسی است که قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کرده است»[2]

ای اهل نظر، کعبه ی اهل نظر اینجاست
زیرا حرم زاده خیرالبشر اینجاست
این تربت فرزند کریم دو جهان است
ارباب کرم را به سر خاک سر اینجاست
زوّار حریمش همه زوّار حسین اند
بر اهل ولا کرب و بلای دگر اینجاست
اینجا حرم عبدالعظیم است عظیم است
این قبر کریم ابن کریم ابن کریم است
شاعر: رحمان نوازنی

فضیلت زیارت امام زادگان
زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام
زیارت برای امام زادگان

باد صبا
همراز سحرخیزان، همراه برنامه ریزان

 نظر دهید »

روز دانش موز

29 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

الف: مادر به ساعت نگاه کرد، با عجله رفت که مریم را برای رفتن به مدرسه بیدار کند. دیشبش به تهران حمله‌ی هوایی شده و آنها تا دیروقت توی پناهگاه بودند. مریم اما توی اتاقش آماده برای رفتن نشسته بود. به چهره‌ی نگران مادر لبخندی زد و گفت: “دیر نشده، هفت دقیقه‌ی دیگر هم که راه بیُفتم، به موقع می‌رسم.”
ب: هوای اردبیل حسابی سرد شده بود. اما علی سردش نبود. توی مسیر مدرسه، یک قوطی خالی توپ خوبی بود برای علی. تا رسیدن به مدرسه چند نفری را دریبل زد و به مدرسه که رسید، توپ را به تور دروازه کوبید!

پ: فریبا کیف به دست وارد مدرسه شد. ناظم‌شان گفته بود هفته‌ی آینده به خاطر اعتصاب معلم‌ها علیه شاه، شاید مدرسه چند روزی تعطیل شود. فریبا توی حیاط به کتاب‌های داستانی فکر می‌کرد که می‌توانست توی این تعطیلی‌ها بخواند.

ت: همه‌ی بچه‌ها می‌دانستند که توی کلاس پنجمی‌ها، محمد از همه شجاع‌تر است. بیرون از مدرسه برای پشتیبانی از همکلاسی‌هایش با بچه‌های بزرگ‌تر از خودش هم درگیر می‌شد. دیروز هم که گناه دوست صمیمی‌اش را به گردن گرفته بود، مجبورش کرده بودند توی هوای گرم و شرجی خرمشهر، ده دور حیاط را کلاغ پر برود.

ث: زنگ خورده بود و همه‌ی بچه‌ها به صف شده بودند که بروند سر کلاس. آن روز بعد از زنگ اول جشن دادن جایزه به شاگرد اول‌ها بود. فاطمه با اینکه شاگرد ممتاز شده بود اصلاً به جایزه گرفتن فکر نمی‌کرد. زُل زده بود به سکوی محل جشن و فکر می‌کرد. فاطمه عضو گروه تئاتر مدرسه بود و اگر امروز توی جشن نمایش‌شان را خوب اجرا می‌کردند، می‌توانستند از طرف مدرسه برای جشنواره تئاتر مدارس تهران انتخاب شوند.

ج: بچه‌ها به صف آمده بودند توی کلاس و به قول معلم‌شان کلاس را روی سرشان می‌گرداندند. مدرسه‌های خمینی‌شهر اصفهان همه دو شیفته بودند و هر کلاس سی چهل نفر دانش‌آموز داشت. ناگهان مبصر کلاس داد زد:"برپا!” اصغر از ترس اینکه آقای معلم مجله‌ی سینمایی را توی دستش نبیند، آن را چپاند توی جاکتابی میزش. مبصر الکی برپا داده بود اما مجله‌ی اصغر، واقعاً داغان شده بود!

در آن ساعت صبح، هر روز از همه جای ایران صدای حضور و غیاب می‌آمد و می‌آید:
الف: مریم میرزاخانی…حاضر
ب: علی دایی…………حاضر
پ: فریبا وفی…………حاضر
ت: محمد جهان‌آرا……حاضر
ث: فاطمه معتمدآریا…حاضر
ج: اصغر فرهادی…….حاضر

آریا یعقوب زاده
بادصبا
همراز سحرخیزان، همراه برنامه ریزان

 نظر دهید »

روزدانش آموز

29 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

الف: مادر به ساعت نگاه کرد، با عجله رفت که مریم را برای رفتن به مدرسه بیدار کند. دیشبش به تهران حمله‌ی هوایی شده و آنها تا دیروقت توی پناهگاه بودند. مریم اما توی اتاقش آماده برای رفتن نشسته بود. به چهره‌ی نگران مادر لبخندی زد و گفت: “دیر نشده، هفت دقیقه‌ی دیگر هم که راه بیُفتم، به موقع می‌رسم.”
ب: هوای اردبیل حسابی سرد شده بود. اما علی سردش نبود. توی مسیر مدرسه، یک قوطی خالی توپ خوبی بود برای علی. تا رسیدن به مدرسه چند نفری را دریبل زد و به مدرسه که رسید، توپ را به تور دروازه کوبید!

پ: فریبا کیف به دست وارد مدرسه شد. ناظم‌شان گفته بود هفته‌ی آینده به خاطر اعتصاب معلم‌ها علیه شاه، شاید مدرسه چند روزی تعطیل شود. فریبا توی حیاط به کتاب‌های داستانی فکر می‌کرد که می‌توانست توی این تعطیلی‌ها بخواند.

ت: همه‌ی بچه‌ها می‌دانستند که توی کلاس پنجمی‌ها، محمد از همه شجاع‌تر است. بیرون از مدرسه برای پشتیبانی از همکلاسی‌هایش با بچه‌های بزرگ‌تر از خودش هم درگیر می‌شد. دیروز هم که گناه دوست صمیمی‌اش را به گردن گرفته بود، مجبورش کرده بودند توی هوای گرم و شرجی خرمشهر، ده دور حیاط را کلاغ پر برود.

ث: زنگ خورده بود و همه‌ی بری به صف شده بودند که بروند سر کلاس. آن روز بعد از زنگ اول جشن دادن جایزه به شاگرد اول‌ها بود. فاطمه با اینکه شاگرد ممتاز شده بود اصلاً به جایزه گرفتن فکر نمی‌کرد. زُل زده بود به سکوی محل جشن و فکر می‌کرد. فاطمه عضو گروه تئاتر مدرسه بود و اگر امروز توی جشن نمایش‌شان را خوب اجرا می‌کردند، می‌توانستند از طرف مدرسه برای جشنواره تئاتر مدارس تهران انتخاب شوند.

ج: بچه‌ها به صف آمده بودند توی کلاس و به قول معلم‌شان کلاس را روی سرشان می‌گرداندند. مدرسه‌های خمینی‌شهر اصفهان همه دو شیفته بودند و هر کلاس سی چهل نفر دانش‌آموز داشت. ناگهان مبصر کلاس داد زد:"برپا!” اصغر از ترس اینکه آقای معلم مجله‌ی سینمایی را توی دستش نبیند، آن را چپاند توی جاکتابی میزش. مبصر الکی برپا داده بود اما مجله‌ی اصغر، واقعاً داغان شده بود!

در آن ساعت صبح، هر روز از همه جای ایران صدای حضور و غیاب می‌آمد و می‌آید:
الف: مریم میرزاخانی…حاضر
ب: علی دایی…………حاضر
پ: فریبا وفی…………حاضر
ت: محمد جهان‌آرا……حاضر
ث: فاطمه معتمدآریا…حاضر
ج: اصغر فرهادی…….حاضر

آریا یعقوب زاده
بادصبا
همراز سحرخیزان، همراه برنامه ریزان

 نظر دهید »

روز پیوند اولیا ء ومربیان

29 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

همه‌ی ما نامه‌اش را می‌شناسیم. از طرف مدرسه به پدر یا مادر. جلسه‌ی انجمن اولیا و مربیان. شاید فکرش را نکنید اما ایده‌ی ایجاد جلسات اولیا و مربیان به سال ۱۳۲۶ برمی‌گردد. یعنی حدود هفتاد سال است که بچه‌ها با این دعوت‌نامه آشنا شده اند! البته قانون رسمی ایجاد این انجمن سال ۱۳۴۶ تصویب شد. هدف چه بود؟ ارتباط بیشتر بین والدین و معلم‌ها در جهت بهبود روند آموزش و پرورش.
بارها این جمله را شنیده‌ایم که مدرسه خانه‌ی دوم دانش‌آموز است. بعد از هفت سالگی، کودکان حدود نیمی از زمان فعال روز را در مدرسه سپری می‌کنند. بدون شک تاثیری که معلم‌ها و کادر آموزشی مدرسه بر پرورش فرزندان دارند، اگر بیشتر از پدر و مادر نباشد، کم‌تر نیست. مدرسه خانه‌ی دوم فرزندان ماست و این خانه‌ی دوم والدین دومی هم دارد.
تا به حال فکرش را کرده‌اید که شما تنها پدر و مادر فرزندتان نباشید؟ دعوت‌نامه‌ی جلسه‌ی اولیا و مربیان، نامه‌ی درخواست دیداری است که این همراهان زحمتکش و همدل فرستاده‌اند و از ما خواسته‌اند که برای هماهنگی بیشتر برای ساختن آینده‌ی فرزندمان، به دیدارشان برویم. شاید اگر با این دیدگاه به اهمیت این ارتباط نگاه کنیم، این‌بار با اشتیاق بیشتر و لبخندی بر لب نامه را از دست فرزندمان بگیریم.
معلمان و مربیان، افرادی نیستند که ما فرزند دلبندمان را به آنها سپرده باشیم تا تربیت‌شان کنند، آنها ادامه‌ی حضور خودِ ما هستند و ما ادامه‌ی حضور آنها. در کنار هم بودن اولیا و مربیان، مهم‌ترین فعالیت تیمی ما برای پرورش بهتر نسل آینده است. پس طبیعی است که جای ما ایستادن در کنار آنها باشد نه مقابل‌شان. 

بیست و چهارم ماه مهر، روز این پیوند زیبای آینده‌ساز دایع

 نظر دهید »

آنان که بادل هایشان میبینند...

29 آبان 1397 توسط سودابه اسماعيلي

با صدای اذان گوشی‌ام بیدار می‌شوم. نسیم خوش‌بوی پاییزی، از پنجره‌ی باز صورتم را نوازش می‌کند و حسابی سر حالم می‌آورد. کتری روی گاز قُل‌قُل می‌کند و بوی نان تُست شده و باز و بسته شدن درِ یخچال نشان می‌دهد که باز هم مادر از من سحرخیزتر بوده. می‌دانم که تا من وضو بگیرم و نماز بخوانم صبحانه روی میز آماده است.
صفحه‌ی ساعت مُچی‌ام را لمس می‌کنم. باید بجُنبم وگرنه از سرویس اداره جا می‌مانم. بعد از نماز به آشپزخانه می‌روم. مادر به عادت همیشه سلام که می‌کند، گونه‌ام را می‌بوسد. خدایا هیچ‌وقت بوی مادر را، روشنی دلم را از من نگیر. برادرم با همان شوخی‌ها و سر وصدای همیشگی می‌آید و دور هم صبحانه می‌خوریم. بوی چای تازه‌دم آن هم ایرانی‌اش من را هم سر ذوق می‌آورد. لباس می‌پوشم و آماده‌ی رفتن می‌شوم. وارد حیاط که می‌شوم بوی نم خاک بهم می‌گوید که دیشب باران باریده. حالم بهتر می‌شود.
“همسفر” را باز می‌کنم. اسمی است که روی عصای سفیدم گذاشته‌ام. همسفر شروع می‌کند به لمس کردن موزاییک‌های مرطوب. درِ حیاط را باز می‌کنم و سفر من و همسفر به یک روز دیگر آغاز می‌شود…

روز نابینایان و عصای سفید را به همه‌ی روش

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 199
  • 200
  • 201
  • ...
  • 202
  • ...
  • 203
  • 204
  • 205
  • ...
  • 206
  • ...
  • 207
  • 208
  • 209
  • ...
  • 263
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

atrehentezar

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شرح دعا
  • شرح دعا
  • شرح دعا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس